-
روح و روانم یکم صدمه دیدس
شنبه 10 آبان 1399 08:49
سلام مرسی که یه یادمین الان بهتره احوالاته جسمیم ولی هنوز احساس میکنم بدنم داره با ویروس می جنگه...شایدم به قول استاد جان چاییدم. اخه هر چی میشه بهش خبر می دم و اونم شرح حال میگیره و تفسیر میکنه . احساس می کنم از نظر روحی یکم مریض شدم... یکم کارای اداریم عقب افتاده که نمیدونم چطور باید جمعش کنم...همون جلسه هه که...
-
ملی تون نزدیک بود از دس بره :/
چهارشنبه 7 آبان 1399 08:39
سلام خوبین؟ منو از پشته میزه دفترم میشنوفین همون دفتره بی پنجرم . از روز تعطیلی که یه شمبه بود یه حالتی بودم. سام سینگ ایز رانگ بودم! انگار سینم سنگین شده بود. ااااه که میکشیدم اخرش گاهی سرفم میومد....خعلی گرخیدم! صبحشم خستگی زیادی داشتم و خلاصه که دوشمبه و سه شمبه رو نیومدم اداره و موندم خونه. خودمو بستم به ابمیوه و...
-
تعطیلی سورپرایزی
شنبه 3 آبان 1399 09:02
من تازه دیشب فمیدم که فردا ینی یه شمبه تعطیله! خبره خوبی بود!! دو تا از کارام باز جادو شدن و انجام نمیشن. مقاله بزرگه و بحثه مقاله خودم . دیروز عصر خیلی جهادی و انقلابی پاشدم رفتم برگای پاییزیه حیات رو جارو زدم. بچه های مارشملو هم اتیش میسوزوندن...بامزه ها غذاهاشون ته کشیده باس برم بخرم. دونه های ایرانی هستن همه میگن...
-
عنوانم نمیاد
دوشنبه 28 مهر 1399 08:43
صب بیس دقه به شیش ساعت زنگید و من هفت پاشدم هر سه هفته یه بار خاله پری میاد سراغم و همیشه سه روزه اولش من خعلی خابالو میشم. همینجوریشم خابالو هسدما ولی بدتر میشم. . دشوری و برداشتنه لقمه شامل نون و پنیر و گوجه گیلاسی و یه دونه تخم ابپز و دادنه صبونه پیشیای تو حیاط و تو کوچه که کاره روتینه هر روزه! امروزم روش! . از...
-
سه روزه پربرکت
یکشنبه 27 مهر 1399 12:22
تا باشه از این برکتا این سه روزو راضی بودم نسبتن از خودم یه مستند داریم میسازیم (حالا نیمچه مستند) فیلمای خامشو باید میدیدم و از بینش انتخاب میکردم برا فیلمه اصلی که دیدم و انتخاب کردم. جون به لبم کردن این دو تا بچه یتیمچه ای که باهاشون کار کردم برا فیلمبرداری...جونمو بالا میارن تا کار کنن.پولشونم گرفتنا. . دارم رو...
-
منه رژیمیه موتاد!
چهارشنبه 23 مهر 1399 11:41
موتاد شدم به اینستاگرام! تا سرحد مرگ میشینم اینستا گردی میکنم....مبارکه واقعا باید ترکش کنم....بایدددددددددد . از دیرو رژیمم رو شرو کردم و کالری شماری میکنم ...همه سعیمو میکنم که دوباره لاغر شم. الان 56 کیلوئم...باید بشم 50 و نی قلیون...دعا بفرمایین! . نمیدونسم شمبه تعطیله! خوب شد...هر چی بیشتر خونه باشم بهتره...از...
-
مصاحبمو داشتم!
سهشنبه 22 مهر 1399 11:15
خب دو روزی که نبودم برا این بود که دیروز جلسه مصاحبه گزینش بود جلسه عبارت بود از : دو تا آخوند، یه لباس شخصی، یه خانومه چادری! سوالاشونم خیلی کلی بود مثلا اینکه عایا شما تلاش میکنید ارمانهای انقلاب رو حفظ کنید؟ من عاخه میخام بدونم ایا کسی پیدا میشه که به این سوال جوابه منفی بده؟! مثلا بگه نههه من تلاش نمیکنم عارمانها...
-
شمبه شروعه هفتس
شنبه 19 مهر 1399 09:33
سلام صب ساعت هفت بیدار شدم بیس دقه قبلش البته بیدار شده بودم و یه دور ساعت رو دیدم و دیدم که بیس دقه مونده به هفت خوشال شدم...شیکمم هم اساسی نفخ بود و همراه با نفخ دوباره خوابیدم ساعت زنگولید و بیداریدم و مارشی و دوقلوهاشم داشتن از گشنگی میمردن و تو حیات میومیو راه انداخته بودن. دیه تخم گذاشتم ابپز شه و بزرگه هم رف که...
-
شجریان هم رف :/
جمعه 18 مهر 1399 17:25
سلام مهم ترین اتفاق دیروز و امروز همین بود دیه...خدا رحمتش کنه . خوش بحالش که خوب زندگی کرد و سربلند بود همیشه... چهارشمبه ساعت سه و نیم بعد دو ساعت دوندگی رسیدم خونه و تا نهار بخورم و اینا شد 5 و نیم و رفتیم با خاهری هزار تا دونه ماسکه دیگه از یه خیر گرفتیم و بعد برگشت من یه راست نشستم ماسکا رو 5 تا 5 تا بزارم تو زیپ...
-
یه متنه اوچولوی شونزده مهری
چهارشنبه 16 مهر 1399 09:15
سلام سلام ساعت ده جلسه دارم و یحتمل تا 11ونیم ایشالا تمومه. ایشالا که خیره. بعدش باید برم سراغ تهیه زیپ کیپ برا ماسکا. هر 5 تا ماسک تو یه زیپ کیپ. یحتمل تا عصر باید بشینم اینا رو اوکی کنم. نمیبرمشون خونه. همنیجا دستامو میشورم و تو اتاقم انجامش میدم. البته به شرطی که 49 تا بسته ماسک برسن!! تو راهن . کارامو لیست کردم که...
-
زیاد میخورم و کم می خونم :/
سهشنبه 15 مهر 1399 08:35
خیلی بد شدماااا خیلی غذا و خورد و خوراکم زیاد شده...شدم 56 کیلو از اون ورم نمایزم کم شده! نمازامو با کاهلیت میخونم. یادش بخیر یه زمانی نماز صبحمم میخوندم...یادتونه؟ خیلی کارام رو به کندی پیش میبرم و زیاد میخابم. معتاد به گوشی هم شدم. خدایا منو از دام اعتیاد برهان . صب هف و پنج دقه پاشدم و اماده شدم و غذای پیشی ها رو...
-
دقیقه نود و نه و نود و نه صدم و نود و نه هزارم
دوشنبه 14 مهر 1399 09:45
جلسه شورای پژوهشیه برا بررسی طرحم امروز ساعت هشت بهم خبر دادن هر روز دریغ از دیروز! هر روز وضعشون بدتر میشه در مدیریت اوضاع...بی لیاقتا . الان باس ماشین بگیرم راه بیوفتم سمته اون سره دنیا...ایش. گفتم قبلش بیام سلامی عرض کنم. . صب یه دیدار داشتم با ماونه جدیدالتاسیسه! آموزش و پرورش....ببینیم باهامون راه میاد یا نه!...
-
چرا انقدر لفت میدن کارا رو؟ :/
یکشنبه 13 مهر 1399 09:34
از صب سه بار عطسه کردم دیروز دو و نیم رفدیم خونه...یه مدته بزرگه میاد دمبالم باهم برمیگردیم. تقریبا از بعد بازگشایی های فروردین. این یعنی اصلا پیاده روی ندارم. خلاصه رفدیم اول خونه عموم و یه سبد میوه ک برامون گذاشه بودن ورداشتیم و برگشتیم خونه. قبلشم وسطیو گذاشتیم اون یکی خونه. بزرگه برگشت که نهاره وسطی رو ببره بده...
-
یه صبحه روز پاییزی
شنبه 12 مهر 1399 08:54
ساعت بیس دقه به نه هستش و من تو دفترمم (همون دفتر بی پنجره! ) معلومه پنجره برام شده یه عارزو؟!! صبونمو خوردم و میخام که به امید خدا کارامو شرو کنم. امتحانامو هفته پیش دادم و چنتاش خوب بود و چنتاشم گند زدم. ایشالا که به خیر بگذره دیشب قبل خواب نشستم وویس برا اسلایدهای درس روش تحقیق ضبط کردم و الان باید سر هم کنمشون و...
-
امتحان پایان ترم :)
یکشنبه 6 مهر 1399 09:35
گفته بودم ارشد مجازی میخونم؟ عاره یه رشته ارشده برا هیات علمی ها به اسم اموزش پزشکی که میگن خوندنش شاید امتیازاتی داشته باشه. خلاصه که ثبت نام کردم و قرار بود اردیبهشت باشه امتحاناش ولی کشید به الان. حالا از فردا تا چارشمبه امتحانه و منم لا جزوه هامو باز نکردم یا دقیقترش اینه که از جمعه باز کردم!!! البته طول ترم یه...
-
پاییز 99
سهشنبه 1 مهر 1399 09:59
امروز اولین روز پاییز 99 هست نصف سال در کمال ناباوری گذشت و نصف دیگش مونده! کلا یه جوری شده احساسات و زندگیم. همچنان احساسم اینه که این اون چیزی نیس که من میخام و یه چیزایی سرجاش نیست و نباید اینجوری باشه و ووو و البته همزمان خدامو شکر میکنم که بلای خاصی به سرم نازل نشده و حداقل از دور یه زندگی نرمال دارم و سالمم و...
-
بسیار دلم گرفته
سهشنبه 14 مرداد 1399 13:07
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه ... من که حاله دلم بده. انقدری بده که هر دو هفته یه باری پری میشم!! نمیدونم چم شده. نگرانم... استرس دارم....از زندگی لذتی نمیبرم...و و و . یه بچه گربه دو هفته پیش اومد جلو پام. داشتم از تاکسی پیاده میشدم که دیدم تو باغچس. پرید رف زیره ماشین و کم مونده بود ماشین از روش رد شه. چشماش نیمه...
-
مبل توی هال :)
یکشنبه 8 تیر 1399 15:00
سلام گفتم یه مبلی تو هال هست که من عصرا روش میخابم؟ قبل دوش گرفتن! و بعد خوردنه نهار! لذتشو ماه رمضون کشف کردم. اینجوری که دراز می کشم روش صورتم رو به پنجرس . رو به نوره. میخابم تخت تا دو ساعت اینا. خیلی خوبه ... با خودم فک میکردم چه خوبه اگه یه روزی خواستم بمیرم تو یه همچین وضعیتی باشه! راحت و اروم رو یه مبل رو به...
-
اخرین روز بهار 99
شنبه 31 خرداد 1399 15:45
هیچ وقت فکرشو نمیکردم اخرین روز بهار سال 99 انقدر غمگنانه و بغضویی باشه! اتفاق بدی نیوفتاده ولی طبق معمول رییسم حالمو گرفته. من نمیفهمم اینا چرا کرونا نمیگیرن بمیرن؟!! اون هفته اخرین روز کاری بود موقع رفتن به خونه باهام روبرو شد و همچین داشت با نفرت نگام میکرد که هیچ وقت یادم نمیره! من نمیفهمم واقعا چه هیزم تری بهش...
-
طاعاتتون قبول
سهشنبه 30 اردیبهشت 1399 11:21
سلام واااای که دیگه کم عاوردم کلییی کار دارم و هیچی انرژی ندارم. همین الان انگار سنگ قورت دادم نشستم پشت میز...گلاب به روتون نفخ هم دارم(از بس که رو هم رو هم میخورم همه چیو) ، کم خوابی هم دارم و همزمان استرس کارای روی هم تلنبار شده داره منو میکشه! تنها وقتی که از دنیا جدا میشم و فک کنم یه جورایی میمیرم وقتایی هس که رو...
-
رمضان نود و نه
دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 15:46
سلام بچه ها امیدوارم همتون سالم و سلامت باشین منم خدا رو شکر خوبم . مریضی نگرفتم. اون هفته سر اعصاب خوردی که داشتم فک بالام تیر می کشید و یکمم سینوزام پر شده بود که خوشبختانه با دوپینگ در عرض دو روز برگشتم به حالت عادی. اگه بینیتون کیپ شد در حالیکه هیچی توش نیس و فقط احساس کیپی در بینی داشتین این یعنی که سینوزاتون پر...
-
سال نو .... مبارک؟؟
سهشنبه 19 فروردین 1399 01:42
سلام بچه ها من اول معذرت می خوام ک یکی دو نفر رو نگران کردم! من حالم خوبه فقط نمیدونم این روزا چطور میگذره... خودمو درگیر بحث گندزدایی و پاکسازی محیط تو شهرمون کردم و خلاصه تقریبن از بیست اسفند تا امروز نفهمیدم روزام چطور گذشته... سال نو برا هممون مبارک! امیدوارم زودتر این روزای ترسناک بگذرن ... خدا به هممون رحم...
-
سلام کرونا!!
یکشنبه 4 اسفند 1398 09:59
سلام بلیط گرفتم برا فردا دارم میرم تهران! با قطار!!! دو شبم می مونم هتل!!! کرونا نگیرم صلوات مجبورم برم... هفته پیش سه روز فقط وقتمو از صب تا شب گذاشتم برا بارگذاری مدارکم و ثبت نام در وبسایت بنیاد ملی ن.خ.ب.گ.ا.ن یه بار کلی مدارک تو یه سایت بارگذاری کردم و یه بار دیگه تو یه سایته دیگه!!! نوشتن مدارکمو از اول اسفند تا...
-
دوباره چالش...دوباره ...دوباره دوباره
یکشنبه 27 بهمن 1398 11:50
:( سلام همه چی دوباره بهم ریخت... یه نامه از بنیاد نخبگان اومده برا دانشکدمون که فلانی برای جذب در فلان رشته در اولویته...فلان رشته کدومه؟ رشته منه!! حدس میزدم پسره بیاد تو فراخوان شرکت کنه اما فکر نمیکردم از طریق بنیاد بخاد اقدام کنه. بنیاد پشتشو میگیره! خب یارو هیات علمیه تبریزه و داره میاد تو فراخوانه شهرستان شرکت...
-
یه مشت حسود پلاستیکی
یکشنبه 6 بهمن 1398 17:46
زمستونه خدا سرده دمش گرمممم سلام :) خوب موبین؟ دیدین این دو ماهه اخره سال رو وخت عینه برق و باد می گذره؟ برا من که خیلی سریع می گذره و نمیتونم بهش برسم... نشستم تو اتاقم و دارم به جلسه ای که امروز داشتیم فکر می کنم و به اینکه چطور دو تا از مدیرای به اصطلاح ارشد دانشکده کنفم کردن...دو تا حسود پلاستیکی که میترکن از...
-
روزای برفیه برفیه برفی
شنبه 28 دی 1398 11:02
سلام بچه هاامیدوارم خوب باشین .خدا رو شکر بابت برف زیاد...چندین سال بود که اینقدر برف یه جا نباریده بود...خدا رو شکر...پاییزه کم بارونی داشتیم. خیلی کم بارون ولی شکر که زمستون عوضش در اومد. یاد بچه گیهام افتادم که تا زانو تو حیات برف میومد...الان به زانوم نمیرسه ولی خب اگه بچه 4 ساله بودم میرسید :).اینجا از هفته پیش...
-
بزرگ مرده بزرگ :)
پنجشنبه 12 دی 1398 13:58
دلیل استاپ زدن و لش شدنمو فهمیدمسه ماه بود جناب فرماندار رو ندیدم و امروز تو جلسه دیدمش و مث همیشه با صحبتهاش و اظهار لطفش منو سرشار از انرژی و انگیزه کرد.خدا برامون نگهش داره و تعداد این چنین مسئولانه دلسوز، فهیم و مدبری رو بیشتر کنه که تو این برهوت بدجور بهشون نیاز هست...نیاز در حده مرگ!خدایا شکرت :)
-
دریدگی!
چهارشنبه 11 دی 1398 08:52
سلام :)دیروز یه جلسه ای بود که رییس دانشکده هم حضور داشت. اغا این همکاره همتای من که از روز اولی که اومده بهش پست دادن یکککککک دریدگی از خودش نشون میداد. میپرید وسط حرفای رییس اصن نمیذاشت حرف بزنه! مخحاطبش مدیران ارشد دانشکده بودن و قشنگ براشون تعیین تکلیف میکرد که فلان کارو بکنید بهمان کار رو بکنید. یکمم قلمبه سلمبه...
-
شروع زمسدونه 98
دوشنبه 2 دی 1398 09:06
سلام و عرض عدب :)))خب یلدای 98 هم سپری شد. روز قبلش که جمعه بود از صبح تا شب کلی کار کردم و خونه رو سابوندم. یعنی جنازم موند. صبح شمبه پاشیدم رفتم دانشکده و تا 11 سه تا کار داشتم که هیچکدوم به نتیجه نرسید و بعدم مرخصی رد کردم و زدم بیرون که یکم خرید کنم برا شبش. به بزرگه هم زنگیدم که بیاد دمبالم و با اون چرخیدیم....
-
همش دویدمااااا
دوشنبه 11 آذر 1398 14:50
سلامامروز همش دویدمصب تا ده کلاس داشم... بعد رفتم یکی از معاونتا و با مسئولش صحبتیدم در مورد یه سری امار و متاسفانه چیزی که میخوام رو اونطوری که می خوام ندارن. 12 بود که پشت میزم بودم. یه تخم ابپز خوردم و پنیر و نون سنگک(صبونم) و دوباره پاشدم رفدم بهزیستی...یه کارگاهی بود که ذیل پروژه من قرار بود برگزار بشه و شد. قرار...