ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

روزهای اخره تابستون

اخرین باری که براتون نوشتم خرداد ماه بود.

تابستون فعالی داشتم و از خودم راضی ام!

اخرای خرداد بود که ارزیاب داشتم از وزارت بابت پروژه ای که چهار سال پیش تو این شهر شروع کردم و چه خوب که اومدن برای اولین بار برا دیدنه کارها.

درسته که خودمم قبول دارم تو این سیستم فشل و فاسد نمیشه نتایج دوندگی ها رو دید و زحمات رو به ثمر نشوند. ولی بهرحال من همه تلاش خودمو کرده بودم.

ازین نظر می گم اومدنشون خوب شد که هم کل انرژی گرفتم از تعاریفی که کردن و هم اینکه ایرادات کار رو گرفتن و قراره شش ماه دوم سال دو بار دیگه هم بیان و اگر تونسته بودیم از پس کارایی که ازمون خواستن بربیایم دیگه میرسیم به مرحله نهایی که همون هدف 4 سال پیشه منه که بخاطرش این برنامه رو شروع کردم.

.

علاوه بر اینکه از نظر کاری سر شلوغی داشتم تو خونه هم کلی کارا کردم. از یه هفته قبل از تاسوعا عاشورا نقاش اومد کاراشو شروع کرد و بعدم اوستای بنا که اومد و جاهایی از دیوار رو که نم داده بود سفیدکاری کرد و بعدم سیمان کار اومد و یه هفته ای یکی از دیوارای خوونمونو که سمت کوچه بود رو سیمان زد.

همه اینا رو با کلی پرس و جو پیدا می کردم و وسطی هم فقط غر میزد و اعصابه منو خرد میکرد. یعنی انقدر این دو ماه اخیر اخم کردم که قشنگ یه خط اخم افتاده وسط ابروهام!! هی هر روز صاف و صوفش می کنم با انگشتم پیشونیمو بلکه بره خطش! امیدوارم بره!

.

خلاصه که بعله. خونه رو هوا بود و بعد اتمام کار نقاش و بنا شروع کردم به تمیس کردن خونه و دوباره مرتب چیدمش. ولی این پایان کار نبود!! من تصمیم داشتم کل خونه رو از سر تا پا بشورم و تشک تخته مادرمو بشورم و فرشا و پرده ها و همه چی رو. هیچی به دلم تمیز نبود و برا همین میخواستم به روش پاکی نجسی (روش خودمه!) خونه رو تمیس کنم.

دیگه استارت کار رو فک کنم هشتم نهم شهریور و اونورا بود زدم و دو روز مرخصی گرفتم و 5 شنبه و جمعه هم تنگش زدم و خونه رو از سر تا ته شستم و قبلشم فرشا و پرده ها رو دادم رفت شور! یعنی پدرم در اومد و جد پدر جدم اومد جلو چشمم آواز سنتی خوند یه چندباری...تنها هم بودما چون وسطی رو فرستادم خونه پدری که رو اعصابم نرینه و بزرگه رو هم ردش کردم رفت! ها اینم بگم که قبل شروع به تمیس کاری بزرگه چهار پنج روز مرخصی گرفت و دو تا خانم اورد تو خونه و کلی لاحاف تشک شستن!

قبلش یکی از اتاقا رو طهارت گرفتم و تمیس کردم و تو بالکن بالا اینا میشستن و تمیس می کردن و بزرگه میچید تو اون اتاق تمیسه!

دستش درد نکنه بزرگه واقعا گل کاشت. خلاصه بعد عملیات لحاف تشک بود که من شروع کردم به تمیس کاری اساسی خونه. کلی لامپای لوسترها و اینارم خودم عوض کردم و بینگیل بینگیلاشو خودم دسمال کشیدم و برق میزدن اخره کار حسابی.

.

از دوازدهم شهریور تا هجدهمش هم درگیر اماده شدن برا یه نشست علمی بودم . برا یکی از ادارات دانشکده مون این نشست رو گذاشتیم و من صرفا استاداشون رو پیدا کرده بودم که از تهران می یومدن و یه برنامه نمیساعته هم برا من در نظر گرفته بودن و برا همون نیمساعت داشتم اماده میشدم و البته همزمان کارای هماهنگی سفر استادا به شهرمون هم با من بود و البته خوده همون اداره هه کارای اجرایی بر عهدش بود خوشبختانه وگرنه که رسمن بدبخت می شدم. خلاصه که هجدهم هم اومد و گذشت و همه چی عالی برگزار شد و من فرداش پاشدم رفتم فرمانداری برا دو تا جلسه مهم که مخصوصا یکیش خیلیییی مهم بود و به همین پروژم مربوط بود.

خوشبختانه چون یکی از مسئولا عوض شده برا چهارشنبه همون هفته (یعنی همین چارشنبه ای که رد شد) جلسه رو موافقت کردن که به ریاست اقای فرموندار هر دو جلسه برگزار بشه . دیگه از دوشنبه تا چارشمبه هم برا اون دو جلسه پیتیکو پیتیکو کردم که اونام خدا رو شکر ختم به خیر شدن.

.

این سه روز تعطیلی رو هم فقط دراز کشیدم و خوردم و خوابیدم... الان تازه لبتابمو باز کردم که صورتجلسه های دو تا جلسه چارشمبه رو تنظیم کنم که فردا اول وقت ببرم فرمانداری که بفرستن بره به ادارات مربوط. یهویی گفتم بیام یه پست هم بزارم.

.

چند روزه رو از همون هشتم نهم شهریور تنهام تو خونه و وسطی ممنوع الوروده تا وقتی که کارای خیاطیش تو اون خونه تموم شه و بیاد اینجا جلو چشم خودم مستقیم بفرستمش حموم و وسایلش رو الودگی زدایی کنم و بعدش بساطمو جم میکنم میرم خونه پدری که فرشهای اونجا رو شامپو فرش و بخار شور کنم. البته که اصولا باید میدادم شور ولی خوب این دو تا مخالفه شورن!  میگم با شامپو فرش و بخار شور کردن از نظر پاکی و نجسی پاک میشه فرش؟! (عقلمو از دست ندادم ولی یه ویری تو وجودم افتاده که این ویره باید بره وگرنه اروم نمیشم!)

.

اگه این برنامه تمیز کاری اجازه بده دوس دارم یکی از تعطیلات اوایل مهر رو سه روزی برم تهران. هم برم برا خودم مانتو اینا بخرم هم دوس دارم یه سفری برم دیگه! هیچی هم پول برام نمونده و کلی پیاده شدم بابت عمله بنا!

.

دست سمت راستم هم بالای ساعدم درد میکنه و نمیدونم چشه! همش میگم نکنه سرطان دست گرفتم!! والا همه دارن سرطان می گیرن... حدود ده روزی هست بعد تمیس کاریه خونه شروع شد دردش و هنوز بهتر نشده. نمیدونم چشه.

.

ورزشمم سعی میکنم سه روز در هفته برقرار باشه ...گفته بودم مربی گرفتم؟ عاره مربی گرفتم و برا خودم تنها حرکات اصلاحی میده. خب من افتادگی کتف و اینا دارم و تصمیم دارم خودمراقبتی داشته باشم.

یک ماهی هم هست تقریبا که خرد و خوراکمو کنترل میکنم و کالری شماری می کنم. سه کیلویی کم کردم خدا روشکر و امیدوارم بتونم ادامه بدم و ارادشو داشته باشم .

.

دیگه همینا

امیدوارم روزگارتون خوب و خوش باشه و دلاتون غصه نداشته باشه یا حداقل غصه زیاد نداشته باشه....مراقبات بفرمایید از خودتون