ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

سه روزه پربرکت

تا باشه از این برکتا

این سه روزو راضی بودم نسبتن از خودم

یه مستند داریم میسازیم (حالا نیمچه مستند) فیلمای خامشو باید میدیدم و از بینش انتخاب میکردم برا فیلمه اصلی که دیدم و انتخاب کردم. جون به لبم کردن این دو تا بچه یتیمچه ای که باهاشون کار کردم برا فیلمبرداری...جونمو بالا میارن تا کار کنن.پولشونم گرفتنا.

.

دارم رو مقاله بزرگه که پارسال این موقه دفاع کرد (یا شایدم زودتر از اینموقه) کار میکنم. خاک بر سرم! همون یه سال پیش باید قالشو میکندم که یه سال طول کشیده.امیدوارم یه جای متوسط حداقل بپذیرنش.

.

سه جلسه هم کلاس مجازی درست کردم که الان باید برا جماعت بارگزاری کنمو

.

حالم بهم میخوره از پلشت بودنه بعضیا! کاره تاسیس رشته درست شده دو تا پلشت میخان ربطش بدن به خودشون! بابا خب همونقدر که شماها زحمت کشیدین ما هم کشیدیم. این ادما فقط با بزرگ جلوه دادنه کارایی که نکردن میخان خودشون رو مطرح کنن...و با ولوم صدای بالا....نمیدونن که شخصیتها شناخته شده هست و همه میشناسن که کی واقعا کاربلد و متخصص و کاربکنه و کی فقط داره جوه بیخود و الکی میده!

هزار رویی هم حدی داره به خدا...دلم نمیاد بهشون بگم پلشت ها ولی تقصیره خودشونه! بابا یکم وا بدین دیگه!

.

خدایا توانی بهم بده که کارامو برسونم به سرانجام...هنوز برنامه ای برا یه جلسه مهمی که باید برگذار بشه نریختم...خدایا کمک پلیز. باید بشینم اساسی براش برنامه بریزم و حساب شده پیش برم.

.

پاپی یازده اومد سراغم و تو ماشینش نشستیم که یه امضا ازم گرفت. که ماشینش برا منه! نگرانه که اموالشو اون زنک بالا بکشه...یکی نیس بهش بگه بابا جان اون خونه رو از چنگ اون جلاد دربیار...باورتون نمیشه خونه دو طبقه تو بهترین منطقه و ویلایی...کرده شرط عمر! حالا زنک گیر داده بهش که بایدددد ب نامم کنی! عوضی....

کی قراره این پدره من سره عقل بیاد؟؟؟ کی واقعا؟؟؟؟

.

جمعه بود فک کنم که یه صفحه اینستایی رو دیدم ک صاحبش طفلک سرطان زبان داشت...خیلی ناراحت شدم و خدا را صد هزار بار شکریدم که سالمم. طفلک نوشته بود حرصه هیچیو نخورین و غصه نخورین....بیماری از غصه میاد....راس میگه....ک.و.نه لقه همه چی....اصلن نگرانی و افسردگی نداشته باشیم ....هر اتفاقی میخاد بیوفته! والا ! مگه قراره تهش چی بشه؟؟؟ اصن من خودم از سه سال پیش به این ور از بس به خودم فشار اوردما حسابی پیر شدم! الف بهم میگه...میگه پیر شدی از وختی رفتی ولایتت...راس میگه... دیگه باید به یه ورم حواله کنم همه چیو!

.

امروز سوییشرت جدیدمو پوشیدم...نمیدونم سویشرته کته چیه! جنسش از بارونیه...خودشم شبیه کته...به سویشرتم شبیه همزمان...مشکی هم هست.

.

خو دیه من برم.  مباظبه خودتون باشید بچچچچا


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد