ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

اخرین شب یک هزار و سیصد و نود و پنج

سلامن علیکم

ملی اینجا نشسته و امادس که خروس جونه کاکل زریه ١٣٩٦ رو در بقله خود بفشاااره  :)))) ولی نه الان اماده نیسم ! خروس جون برو فردا حوالیه ساعت ١٢ اینا بیا که تر و تمیس و حموم رفته باشمم حسابی بچلونمتتتتتت خخخخخخخخ... یاده بچگیام افتادم! من یه بچه جوجه باز بودم!! اوله تابستون بعده امتحانا چن فقره جوجه میخریدم و براشون مادری میکردم  تا اخره تابسون! اغلب مرغ از اب در میومدن ، ی بار یکیشون خروس از عاب در اومد که اسمشو گذاشته بودم جیلی! عخییییی  بچگی کجایی که یادت بخیر! 

.

سال نود و پنج خدارو شکر سال خوبی بود برا من. استرس و تنش زیاد داشت برام !  شنیدنه خبرای بد اجتماعی و خبر مرگهای یهوییی توش زیاد بود ولی خب از نظر شخصی برا من سال بدی نبود خدارو شکر.  امیدوارم نود و شش هم سال خوب و پرباری باشه.

.

اغا من همه تشکرامو توی پسته ملیه ٣٥ ساله از خداوند باری تعالی انجام دادم دیگه حرفی برا گفتن ندارم ! عی باباو! امسال میخام برا همههههه تبریک عید بفرسم ، یادمه عید ٩٥ اینکارو نکردم! انگیزه تبریک گویی نداشتم!! امسال میخام دخدره خوش اخلاغی باشم و به همه تبریک بگم. تخم مرغامم در حال ابپز شدنن! سه تاشو با پوسته پیاز رنگ کردم و پنج تا هم گذاشتم ابپز شه ک با رنگ خوراکی و گوش پاک کن رنگشون کنم! الان که سر زدم یکیش شکسته بود :/  عب نداره! صب  میرنگمشون الان خستمه!  سفره هفسینمم پهنیدم! مث بارسال که تم سفال داشت خوشگل نشده ولی خب بدک هم نیس ! 

عصری با خاهری رفتیم پی سمنو ، هیچ جا نداش! ی جا ی سوپری گذاشته بود که مجبور شدیم بگیریم، حالا قیافش یکم شبیه سمنو هس ولی مزش هیچ ارتباطی به سمنو نداره! واللا! البته خوشبختانه دو تا ظرف سمنو از این کارخونه ایا هم خریدیم ک اونا خوشمزن! 

.

انقدر بدنم خسته و کوفتس انگار بلانسبت خر لگدم کرده! از صب در حال بشور بساب و بخر ببر بودم! شامه اخر سالی هم جاتون سبز خورش مسما بادمجون پختیدم که عالی شد . برا نهار فردام  دو تا ماهی گذاشتم یخ زدایی شه. صب که پاشدم اول اونا رو سرخ میکنم و ظرفای بو ماهی گرفته رو میشورم و برنج میخیسونم برا سبزی پلو و میپرم حموم! البته اگه وسطی و بزرگه بزارن! همیشه سر حمومه اخر سال دعواس تو این خونه :/// عاخره سالی هر کی میره اون تو دیگه دوس نداره بیاد بیرون(منظورم ب اون دو تاس من که در هر صورت ٤٠ دقه بیشتر طول نخاهد کشید حمومم) 

.

دیگه چی بگم؟! هممممم؟!؟ هیچی دیه! دوست جانهای مجازی از خدا برا همتون اوله اول تنه سالم میخام از خدا برا سال جدید... سلامتی باشه ، بقیه چیزا بدست میاد ، نیومدم طوری نی!! مهم سلامتیه! دوم دلتون شاد باشه الاهی... بی بهونه و با بهونه! بچه ها جون حس خوب و حس شادی دسته خودمونه بخدا... اگر خودمون بخایم میتونیم خودمونو خوشبخت ترین ادمه روی زمین بدونیم یا بالعکس ! حس شادیه بی بهونه رو خودمون باس تو دل خودمون بکاریم. از خدا میخام که نیرو و توانه بی بهونه شاد زیستن رو به همه دوستام بده ( بمن یه نموره داده!!! ملی خوشاااااله بی بهونه رو که دیدین یه وقتایی؟!؟ ) الاهی به حقه این اخرین شبه سال ، اراده تلاش برای زندگیه بهتر تو وجوده همه دوستام بیشتر و بیشتر شه! الاهی امین! 

.

راستیا امروز روزه مادر بود... در واقع روز زن! ما که کادوهامونو دادیم به مامی و خوشش هم اومد! فقط ی چی بگم؟!؟ امسال الف نه بهم تبریک تولد گف نه تبریک روزه زن! تولدمه یادش رفته بود! البته تولده اوشون هم سه روز قبل دفاعه من بود ک منم فراموش کرده بودم بهش بتبریکم! البته من دلیلم موجه بود ولی الف!!!!

تازه چن روز پیش تکست داده که عاشقمه! میگه عاشقت شدم !!!! به حقه چیزای ندیده و نشنیده!! این چه مدلشه دیگه؟!؟! این مدل عاشقی به درده عمه خدابیامرزه منم نمیخوره چه برسه به خودم!  ینی ها! منتظرم ی بار دیگه حرفه عشق و عاشقی بزنه! با کله میرم تو دهنش! مرتیکه! فک کرده الکیه! مفت مفت بگه عاشقم منم خر بشم و تمام! فک کردی الف خان!  هر کسی طااوووس ( همون ملی!!) خواهد جوره هندوستان کشد!! بعله! 

عاشق مدل الف خان هم از  بخته وامونده من بوده دیگه، تقصیره کسی نی! واللا!

.

خو دیه من خستمه! پاشم بخابم که صب کلی کار دارم. همه شما رم تا سال بعد ب خدای بزرگ میسپارم. 

حواسم هس یکی دو تاتون ک همیشه بودین نیسین! امیدوارم خوش باشین و خدای نکرده مشکلی براتون پیش نیومده باشه...

 میبوسمتون و مراقبه خوبیهاتون باشین دوستانه جان... قربانه شما... امضا  .... موعااااااچ !..... ملی جونتون! 

کمر درد بیسابقه :((((

سلام دوستای گل مجازیم 

امیدوارم خوب باشید این روزای اخره سالی 

من که حسابی شلوغم. انقدر که نرسیدم دو تا مقاله ای که قرار گذاشته بودم تا اخر سال سابمیت کنم  رو برسونم به سابمیت و موند برا سال دیگه. اگه خدا بخاد چند روز اول عید روشون وقت میزارم. 

پنجشنبه نوزدهم بود که بلیط داشتم برا ولایت و بیستم که جمعه بود ولایت  بودم . راستی یه اتفاقه جالب تو راه افتاد که خلاصش اینه که برام خاستگار پیدا شد ! :)))) ی حاج خانومی ازم شماره خواست برا پسرش و منم ندادم! بعله! البته حاج خانومه مهربونی بود ولی از این مدل اشنایی و... خوشم نمیاد. یه جوریه !!! نیس؟!؟ 

.

جمعه رو به استراحت گذروندم و شنبه صب قرار بود که اقایی بیاد برا کمک خونه تکونی. انقدر این مرد نازنینه که نگو. طفلک سن و سالی هم ازش گذشته و با این حال سرشو میندازه پایین و یه کله کار میکنه تا عصر. کارای سنگین شامل پاک کردن شیشه ها و لوسترا و درها رو گذاشتم واسه اقاهه و خودمم بالکنا رو میشستم و کمدا و مبل و صندلیا و خلاصه همه وسایل خونه رو گردگیری میکردم . روز اول سرویس بهداشتی رو هم شستم . خودم ندادم دسته اقاهه که بشوره! ملی وسواس داره خو ! سرویس بهداشتیم که نقطه استراتژیک خونس! روز دوم افتادم به جونه کف خونه و اطرافه همه فرشارو با اسفنج خیس تمیس کردم و رو همه فرشا رو جارو برقی کشیدم!  هر سال مدل خونه تکونیم اتاق به اتاق بود ولی امسال فله ای خونه تکونی کردم!! اول گردگیری همه اتاقا و وسایلشون بعد شستن همه بالکنا و بعد تمیسکاری اطرافه همه فرشا و الی اخر! 

روز سوم که دوشمبه بود و روز تفلدم روزه اشپزخونه تکونی بود و با اجازتون ساعت دو و نیمه نصف شب تموم شد و دیه سه بود که بعد دوش گرفتم و خابیدم! 

صبحش چارشمبه سوری بود و ساعت هشت و نیم صب وقته ارایشگاه گرفته بودم برا کوتاهیه موهام.  ده مین به هشت با خاهریا از خونه زدم بیرون و اول وسطی رو گذاشتیم ادارش و بعد با بزرگه رفدیم کوزه و نمک و کبریت و جارو خریدیم و برگ دلمه :))))  هشت و نیم ارایشگاه بودیم و خاهر بزرگه هم باهام موندو اونروزو دیر رف سر کار. ده و نیم بود که بعد کلی انتظار کارم تمومید و سریع خاهری رسوندم خونه تا استارته دلمه پزی رو بزنم. نهار قرار بود غذای مامان پز بخوریم و دلمه هم برا شب قرار بود بپزه.  دیه فک کنم طرفای سه بود که کاره پیچیدنه دلمه ها تمومید . کلی دلمه شد و دو بسته هم دلمه پیچیده گذاشتم تو فریزر :)))  دیه نهار مامان پز رو خوردیم و بعد من و خاهری ها دوباره زدیم بیرون که بریم کادو تولده منو بخریم :))) کلی اصرار کردم که کادو نمیخام و فیلان و این اصرارهام هم از ته دل بود چون برا دفاعم واقعن کلی هزینه کرده بودن ولی خب زیر بار نرفتن و گفدن امسال هدیه تولدت باس خاص باشه! خلاصه که من الان صاحابه یه ساعت مچیه خوکشلم :)))) 

طرفای شش اینا بود ک برگشتیم خونه و  منم قابلمه دلممو گذاشتم رو اجاق ک بپزه :) مراسم شب چارشمبه سوریه امسال رو با شکوهه هر چه تمام برگزار نمودم! البته اعتراف کنم ک اتیش روشن نکردیم و بجاش  تو همون اتاق از رو شمع پریدیم!! خخخخخ دلمه هام جا شما خالی خوشمزه شده بودن! اون شب خاهر بزرگه طفلی تا صب بیدار بود تا کارای اماریه اخر سالیشو ب سرانجام برسونه و صبحش تحویل بده و همین باعث شد فرداش مریض شه! استرس و فشار کار و بیخابی  .... 

چارشمبه صبحش ی دوش گرفدم و صبونه زدم و تهنا تهنا پاشدم رفدم بیرون و کلی راه رفتم و یکمم خرید کردم! خریدام در واقع هدایای عیده مامی و خاهر وسطی بود!  برا خاهر بزرگه هم ک لباس تو خونه ایه خوکشل از تهرون گرفتم!  

بقیه چارشمبه رو یادم نیس چکار کردم! 

اغا از روز پنشمبه صبحش که از خواب پاشیدم به یک کمردرده بیسابقه ای مبتلا شدم!!! فک کنم عوامل متعدد دس ب دس دادن ک این کمردرده بر من عارض بشه!! خونه تکونیه فشرده و بادی ک روز قبل تو پیاده روی بهم خورد و راحت نبودنه جای خاب عوامل اصلی بودن.هنوزم این کمردرده ادامه داره و خوب نشده! پنشمبه و جمعه هم ب کارای خرد و ریز و خرید اذوقه خوراکی برا خونه همراهه پاپی خان گذشت. واقعن خونه خیلی خیلی کارای ریز ریز داره و اگه بخای ی خونه داره تمام عیار بشی هر روز و هر ساعت کار برا انجام هست!  

الانم نشستم جلو تی وی و سردمم هس! نمیدونم این خاهریا  جدیدن چشون شده! خونه واقعن سرده ولی  درجه بخاریا رو بیشتر نمیکنن! نمیدونم شایدم من لاغرتر شدم نسبت به پارسال و  چربیه بدنم کم شده و زودی سردم میشه . 

.

راسدی انروز رفدم عصری برا مامی کادو روز مامی گرفدم! واسش یه سری ظروف اشپزخونه گرفدم که نیاز داشت برا خونه خودش اونم از یه اف! موفففففتتتتتتت :))) تو این روزای بی پولی شانس اوردم واقعن! 

.

حتمنه حتمن باس یه عاپه اخرسالی داشته باشم! اگه خدا بخاد!  الانم برم که مردم از کمردرد! شبتون خوش و روزای اخر سالیتون قند و شیکر ! 

ملیه ٣٥ ساله

سلام

وسطه اشپزخونه تکونی گفدم بیام هم ی استراحتی کنم و هم ی پست بزارم به افتخاره خجسته سالروزه میلاده باسعادتم

خداوندا تو را سپاس که به من یک سال دیگه فرصت زندگی کردن و نفس کشیدن دادی... پارسال روز تولدمو یادم نمیاد که دقیقا چطور گذشت. احتمالا یا تو قطار بودم یا تو خونه و در حال خانه تکانی... . 

.

گفدم قطار! خدایا قطار عمره منو به سرانجام خوبی برسون و طوری باشه ک وختی تو ایستگاهه اخر پیاده میشم خستگیه سفر، خنده رضایت رو از رو لبام پاک نکرده باشه ....  

خداوندا توی سالی که گذشت خیلی دویدم و شکر خدا اخره سال هم به اون مقصدی که میخاستم رسیدم... ینی تو رسوندیم... کمکم کردی که برسم. خدایا  خرداد پارسال یه کادوی خوب در عوضه تمام گریه ها و غصه های چندین ماه قبلش بهم دادی... درسته کادوهه بالقوه بود و معلوم نیس که بالفعل بشه یا نشه ( مخاطب نوشت: همون قضیه شغلمو میگم بابا!!!) ولی بازم شادیه ماحصله اون کادوی بالقوه بهم حسابی چسبید! ازت میخام که امسال که یه هفته بعدش با شمارشه اعداد ٣٦ ساله بحساب خواهم اومد هم همچنان لطفت بر سرم مستدام باشه و این کادوی بلقوه ت رو بالفعل کنی ... صد البته که با نظره خودت

.

خدایا بهم این توان رو بده که در این یک ساله پیشه رو بتونم ادمه بهتری باشم... کمکم کن که بتونم دسته اونایی که به کمکم نیاز دارن رو بگیرم... من وقتی یه دسته کمکم رو یکی گرفته اینو مطمینم که اون یکی دستمو تو گرفتی و بهم این قدرت رو دادی که بتونم به بندت کمک کنم! 

خدایا بهم نیرو و اراده حرکت بده بیشتر از پیش... تو یکسال پیش بهم اراده تلاش دادی و از کرم و لطفت نیرو گرفتم ، امروز به بعد هم همینو ازت میخام ... کمکم کن که مشکلاته پیش روم کمرم رو خم نکنه و اخم به ابروم نیاره و بتونم یکی یکی از میون برشون دارم. 

خدا جون لطفن کمکم کن که بیشتر عینه ادم با جماعت برخورد کنم! خنده رو تر بشم! روابط اجتماعیم بهتر شه! و از دوزه برج زهرماریتم کاسته شه! خودت میدونی من خیلی حساسم که کسی از دستم ناراحت نشه ولی قبول داری که بعضی بنده هات  هم دیگه خیلی عتیقه ان؟!؟ بهم این توان رو بده که عزت نفسم رو بیشتر کنم در قبال این عده و صبرمو برا تحملشون بیشتر کن! 

.

منو متوجه بدی هام و اشتباهاتم کن لطفا خدا جون...  من خیلی خنگم و نااگاهم و هیچی بارم نیس اصن! لطفا کمکم کن بیش از پیش که راه رو از چاه تشخیص بدم و در راهه درست قدم بردارم. مث همیشه لطفا حواست بهم باشه ... 

.

خدایا خاهری ها و پاپی و مامی رو که تنها داشته های من تو این زندگی هستن رو تا حالا برام حفظ کردی... ازت ممنونم و بازم لطفن حواست بهشون باشه... من سلامتی و دل شادشونو میخام ازت

خدایا وسطه ساله گذشته منو ب سمته این خونه مجازی هدایت کردی و باعث شدی دوستای خوبه مجازی گیرم بیاد ... این لطف و بزرگیه تو بوده ازت ممنونم! همه این دوستان رو برام حفظ کن و تنشونو سالم و دلاشونو شاد نگه دار لطفا!  درسته در دنیای واقعی دوسته انچنانی ندارم ولی همون تعداد انگشت شمار از جمله و الف و چنتای دیگه رو در پناهه لطف خودت نگه دار ...

.

خدایا این دیگه عاخریشه میدونم سرت رفت! ممنونم بابته اینکه سالم نگهم داشتی تا الان! همین خودش بزرگترین نعمتیه که بهم دادی و بابتش سپاسگزارتم 

.

تولدم مبارک :))))


با هم بگوشیم :)))

اینو بگوشید غشنگه خخخخخخ :)))))

نمیدونم کجا اینو خوندم یا شنیدم که شهرام شب پره صدای عجیبی داره! بیشتره ترانه هاشو هم وقتی شادی و میشنوی ب دلت میشینه و هم وقتی غمگینی و میشنوی بهت میچسبه! ینی ی ترانه خاص در هر دو حالت جواب میده! 

ببقشین دیه فغط لینکشو گذاشم! 


لینک نشد بدم! ایناهاش ادرسش ://

http://mynextaraneh.com/دانلود-آهنگ-خونه-عشق-از-شهرام-شب-پره/


خرید عید

درود و دوصد بدرود 

امیدوارم احوالاتتون خوب باشه :))) منم شکر. دیروز طرفای هفت عصر کتابامو اوردن، تو سه تا بقچه پارچه ایه بامزه پیچیده بودن و گذاشه بودن تو پلاستیک. با "به اواز باد گوش سپار" هاروکی موراکامی شروع کردم و فک کنم نصفشو خوندم تا شب. بیشتر از خوده قصه، داستانه زندگیه خوده نویسنده ک در ابتداش به قلم خودش نوشته بود برام جالب بود. خب من کتاب خونه حتی مبتدی هم نیسم و ی جورایی تازه شروع کردم به داستان خانی! برا همین نمیتونم فعلا نظری مبنی بر خوب یا بد بودنه کتاب بدم اما در کل به خوندنش راغب بودم و فک کنم ازش خوشم اومد! :))

.

داره اذان میزنه :)))))  ای خدای صاحبه زمانه اذان و همه زمانها..... 

.

صب با حالت تمبلی اول با زنگ خاهری ساعت هشت و بعد با زنگ پاپی ساعت هشت و نیم بیداریدم. نمازم یادم رفته بود ساعتو کوک کنم :/ دیگه پاشدم و نون و پنیر و گردو با ی نصف موز و ی کافی میکس خوردم و یکم موزیک گوشیدم و لباسیدم و رفتم ب سمت ونک برا خرید البسه عید. تقریبا فک کنم از ١١ توی بازار ول بودم تا سه عصر! اول لباس تو خونه ای برا خودم و خاهرم خریدم. لباسای قشنگی داش به قیمت ١٠ یا ١٥ تومن. بنظرم حتی اگه با ٥ بار شستن هم خراب بشن باز ارزششو دارن! واللا! عاخه با ده تومن چی میشه خرید!؟ هر چند جنسشونم متوسطه و فک کنم در نهایت راضی باشیم ازشون. بعد رفتم فروشگاه ه دو چشم و یه دست کت و دامن خریدم و یه شال . بعدن ترش رفدم و یه اف پیدا کردم و ازش ی پالتو برداشتم مفت! ١١٩ تومن! خیلیم شیک و مناسبه تهران با زمستونهای نه چندان یخه. ی شلوار جین هم ورداشتم اونم نود تومن. من اخرین باری ک شلوار جین خریدم زمسون ٩٣ بود! تازه الانشم قابل پوشیدنه ولی مشکل اینه که از تنم میوفته بدلیله کاهش وزنم! برا زمسون سال بعدمم یه جفت نیم بوت خریدم که به نظرم جنسشون خوبه. زرشکیه! البته برا عید هم امسال میپوشمش چون طرفای خودمون هوا زمسونیه همچنان. دیگه؟! همینا! گشنم هم بود ولی از جلو کافه ها ک رد میشدم بر نفس عماره م غلبه میکردم و شیطانه رجیم رو لعنت میفرسادم و ب خودم وعده کوکوی مامان پزه فریزریه ارسال شده از ولایت رو میدادم! دیه بعدش نشستم تو تاکسی و همه خریدامم ب زور تو بقلم جا دادم و نصفشم هی حواسم نبود و گاهی میوفتاد تو بغله پسر کناریم :)))) عب نداره بابا همشهری هسیم برا همین روزا دیه! خخخخخخخ 

.

نزدیک ٤ بود ک از اق رضا ی دونه پنیر و ی بستنی و ی بسته نون خریدم و اومدم خونه . کوکوها رو گذاشتم تو ماهیتابه و روغن هم ریختم کفش و گذاشتم رو حرارت کم و پریدم تو حموم و ی دوشه فوری گرفدم و بعدم نهاریدم و ٥ بود ک ب الف زنگیدم بیاد اسکایپ ک شوی لباس براش بزارم! خلاصه نیمساعتی هم شوی لباسم طول کشید و بعدم اومدم بخابم ک یادم افتاد نمازامو نخوندم! سریع پاشدم و نمازامو خوندم و اومدم درازیدم و الانم ک براتون دارم میپستم. دیه خابم نمیبره. پاشم جم و جور کنم اول و بعدم چمدونمو ببندم که فردا عازمه ولایتم. اونجام برسم تا چارشمبه سوری میخام خونه تکونی کنم و دیه ایشالا سه شمبه رو مراسم چارشمبه سوری برگزار میکنم! و از فرداش میخام بشینم پای اخرین کار عقب مونده سال ٩٥ که همانا تصحیح بحث مقاله سوممه. باید تا قبل سال جدید سابمیتش کنم. البته قبل سابمیت استاد باس اذنشو صادر کنه. امیدوارم تو اون روزا این مدیر گروهمون کاری دستم نده! 

.

راستی دیروز درخواستمو دادم گروه مربوطه. بنظر میرسه ک مدیرگروه میخاد موش بدوئونه تو کار.  امیدوارم نتونه اگر اهداف شومی داره بهشون برسه. قبول دارم که رزومم شاید به اندازه ٥-٤ مقاله ضعیفتر از دو سه نفر دیگه باشه، ولی اینو مطمینم که درجه مسیولیت پذیریم از همه اون دو سه نفر دیگه خیلی بیشتره و به نظرم این خیلی خیلی فاکتور مهمیه. 

.

خدا نوشت: خدایا من راضیم به رضای خودت... مث همیشه... مطمینم که بهترینها رو جلو راهم قرار خواهی داد... و مسلمه که فقط خودت میدونی بهترین اتفاق چیه  -_-  مرسی و موعاااااچ :*****