ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

شمبه شروعه هفتس

سلام

صب ساعت هفت بیدار شدم

بیس دقه قبلش البته بیدار شده بودم و یه دور ساعت رو دیدم و دیدم که بیس دقه مونده به هفت خوشال شدم...شیکمم هم اساسی نفخ بود و همراه با نفخ دوباره خوابیدم

ساعت زنگولید و بیداریدم و مارشی و دوقلوهاشم داشتن از گشنگی میمردن و تو حیات میومیو راه انداخته بودن. دیه تخم گذاشتم ابپز شه و بزرگه هم رف که هم انگشتشو بزنه و موقه برگشت بربری بگیره.

منم تا اون بیاد مانتو شلوارمو اتو زدم و پنیر و تخما رو گذاشتم تو ظرف و نایلونه غذامون و نفری یه دونم گردو شکوندم و گذاشتم تو هر بسته! برا گربه ها هم نون و ماست تلیت کردم. بردم غذای اونا رو دادم و ازون ورم خاهری اومد و رف نونا رو جابجا کرد و برا هر کدوممون هم نون ورداشت و اورد پایین. دو تا تیکه بزرگ برا من نون گذاشته! خوبه همین دیشب تصمیمیدیم که رژیم بگیریم!

.

راه افتادیم سمته دانه من و اول من انگشت زدم و بعدم رفتیم بانک که من یه پولی رو بزنم به حسابه وسطی. ازونجام رفتیم دو تا منطقه ای که صبح ها کارگرا وایمیسن و 5 بسته ماسک رو دادیم رفت. خیلی خوب شد. بعضیاشون بلافاصله زدن. حالا قراره یه روز در میون بریم سراغشون.

.

مدیریت زمان رو باید تقویت کنم و واقعا نمیدونم اینهمه کاره نیمه کاره رو چ جوری میشه تموم کرد. کاش اجی مجی میکردم و یهو همشون از تو لیست خطه انجام شد میخوردن. موضوع اینه که تو خونه خوب کار نمیکنم. نمیدونم جریان چیه واقعا. راحت نیستم، میز درست ندارم، یا چی.

خونه که البته اونی که من میخوام نیست و توش اونقدر راحت نیستم. تنها جایی که توش راحتم تختمه! ولی به این چیا نیس اینا همش بهونس....کسی ک بخاد کار کنه میکنه.

.

خیلی سرد شده از فردا کت بافتمو میپوشم. کتم نیستا...چی میگین بهش؟ استین کیمونوها ...پانچو از سال 94 دارمش...کاش میشد بریم خرید! میشه ها ولی اینجا بازارش خوب نیس و تنوع نداره جنسا و اونجوری ک باید شیک نیستن...تبریزم که فرصت نمیکنیم بریم...تازه خطرناکم هس...مرگ کرونایی از تعداد مرگهای طبیعی در روز پیشی گرفته! البته اگه عاخره این هفته دعوتمون کنن مصاحبه گزینش یحتمل بشه رفت و خرید هم کرد.

.

خب دیگه من برم که باید امروز یه سری مدارک بارگذاری کنم. دیروز زنیکه دیوونه که اسمه خودشو گذاشته مدیره پایش (در حالیکه یه کارشناس بیش نیس) نامه زده بهم و رونوشت هم زده به رییس که 80 درصد از بارگذاریهات مونده...خب عوضی فرصت بارگذاری تا بیستمه...تو چرا هجدهم همچین نامه ای به من زدی؟ نهایت تلاششو  داره که منو ناکارامد جلوه بده. حالا بزار برم بارگذاری هارو بکنم. بعدش یه جوابه دندون شیکن بهش میدم که بتمرگه سرجاش. رییسم رونوشت میکنم! والا. موندیم دسته یه مشت عوضیه مریضه روانی...بدبختن چقدر واقعن ...دلم براش میسوزه....خب باابا جان مشکل روحی داری برو بخاب تیمارستان...ماها چه گناهی کردیم که تو رو بایس تحمل کنیم؟؟

.

خو دیه خونه خودتونو کفیث نکنین و صرفا برا شفای عاجله این دوستمون دست به دعا بردارین منم برم به کارم برسم....فعلا بای

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد