ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

چرا انقدر لفت میدن کارا رو؟ :/

از صب سه بار عطسه کردم

دیروز دو و نیم رفدیم خونه...یه مدته بزرگه میاد دمبالم  باهم برمیگردیم. تقریبا از بعد بازگشایی های فروردین. این یعنی اصلا پیاده روی ندارم. خلاصه رفدیم اول خونه عموم و یه سبد میوه ک برامون گذاشه بودن ورداشتیم و برگشتیم خونه. قبلشم وسطیو گذاشتیم اون یکی خونه. بزرگه برگشت که نهاره وسطی رو ببره بده بهش و منم تو این فرصت سالاد گرفدم و غذا رو گذاشتم گرم شه. یه غذای غیر رژیمی و خوشمزه بنام پلو با ته دیگ سیب زمینی رنده شده و خورش کرفس

.

بعد ناهار معمولا میخابم به امید اینکه بعدش پاشم به کارام برسم ولی زهی خیاله باطل رو مبل خابیدم تا شش عصر و با زنگ یه اغایی بیدار شدم که قراه ازم مصاحبه بگیره ... چارشمبم زنگیده بود از پژوهشکده مجمع . ت.ش.خ.ی.ص. م.ص.ل..ح.ت  !!! اسم یکی از همکلاسیای دکترامو برد و گفدش که شمارمو از اون گرفده! اسمه اونو نمیداد فک میکردم سر کاریه! والا ! منو چه به مصلحت!! خلاصه دیروزم زنگید و گف در واتس اپ سوالاتو میرفسته. گفدم باشه و غط کردم. دوباره نیمساعتی خوابیدم تا فک کنم نزدیکای هفت....خعلی میخابم! پاشیدم تا ظرفا رو بوشورم و سبد میوه رو جم و جور کنم و حمام کنم شد یه رب به نه. یه چای خوردم  و نهاره فرداشو که میشه امروز یه سر زدم (مخلوط کته با باقیمانده خورشت که میشه کرفس پلو ) و رفدم تو اتاق. یکم موزیک و نماز  و صحبت با دکتر تاریخ (اسمه رمزه ... از فعالای مدنیه شهره) و یکم اینستاگردی و بعدم نزدیک یک خاب! این شد کاره علمیه من!!!

در مورد دکتر تاریخ باید بگم که از فعالای مدنیه و ngo زده و کلا از من خوش میاد و کمکم میکنه....اخبارای دسته اولی هم داره  و دیروزم یه سری خبر مبر بهم داد. کلا خوبه باهاش حرفیدن.

.

ساعتو دیشب گذاشتم رو شیش که صبح غیرت کنم پاشم که غیرت نکردم! هفت بیداریدم و سه تا تخم گذاشتم ابپز بشه و اماده شدم و با بزرگه زدیم بیرون و البته قبلشم غذای مارشملو و دو قلوهاشو دادم بی شرفا نمیزارن دست بهشون بزنم ولی موقع غذا که میشه همچین جیغ و داد میکنن انگار ارث باباشونو ازم طلب دارن

.

دیه رفدیم اول من انگشتیدم بعد بزرگه بعدم رفدیم بانک که من رمز کارت بانکیمو درست کنم و بعدم یه پولی منتقل کردم برا خرید ماسکا (نذر ماسک میخایم بدیم 5 مبه و دارم گدایی میکنم این ور و اون ور! پیشنهاده فرررررررمه نداره! (اگه تونسین این کلمه رو بوخونین تو کامنت درستشو برام بنبیسین)

.

الانم دارم برنامه مینویسم و ده روزه منتظرم یه سری هزینه ها بهم اعلام بشه که بزنم تنگه برنامه و کاراشو تموم کنم و امضاهاشو از شونصد نفر بگیرم و بزنیم بره که هنو نفرستادن هزینه ها رو... چرا باید هر چیزی رو یکصد مرتبه پیگیری کرد؟ چرا هر کس کارشو به موقه انجام نمیده؟؟؟ همینه که مملکت رو هواس دیگه

.

سرد شده هوا...خودتونو خو ب بپوشونین. سرماخوردگی با وجود کرونا خعلی خطرناکه...

.

خدایا به امید خودت

نظرات 1 + ارسال نظر
آفرین یکشنبه 13 مهر 1399 ساعت 12:55

سلاااام
عافیت باشه
چ خوبه ک بازم افتادی رو دورِ نوشتن
مرتب میخونمت اما حس کامنت گذاشتن نبود, امروز ولی گفتم ی سلامی بدم و اعلام حضوری بکنم
فرماندار (تونستم بخونم).
نذرتون قبول
عااااره مملکت رو هواس, بدددد جووور هم رو هواس...
اینجا ک هوا هنو گرمه و کولرا همچنان هور هور کنان
اره پاییز هوای سرماخوردگی و ایناس. منم چند روزیه مُوف و فینی شدم, گمونم همون حساسیت فصلیه ک هرسال این موقع بش دچار میشم
ت هم خیییلی مراقب خودش باش
برقرار باشی

سلام بر عاع فرین جون مراقب باش هااا. خودتو تقویت کن. خطرناه یه وقت خدای نکرده نره سمته کرونا
عاره رو دوره نوشتنم
احساس می کنم بهم حس خوب میده
باریک الله درست نبشتی
مراقب خودت باش قوبونت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد