ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

دوباره چالش...دوباره ...دوباره دوباره

:(

سلام

همه چی دوباره بهم ریخت... یه نامه از بنیاد نخبگان اومده برا دانشکدمون  که فلانی برای جذب در فلان رشته در اولویته...فلان رشته کدومه؟ رشته منه!! حدس میزدم پسره بیاد تو فراخوان شرکت کنه اما فکر نمیکردم از طریق بنیاد بخاد اقدام کنه. بنیاد پشتشو میگیره!

خب یارو هیات علمیه تبریزه و داره میاد تو فراخوانه شهرستان شرکت کنه که یه سال بعدش انتقالیشو بگیره بره تبریز. رییسم اینو قبول داشت! رییس میگه تنها راه اینه که فراخوانه رشته تو رو لغو کنیم. وگرنه اگه بخوایم اینو بگیریم دیگه کلا برا جذب تو راه ها بسته میشه (از رشته من همین یکی هم اضافیه چه برسه به اینکه بخوان دو تا بگیرن!!)

.

نمیدونم چرا اینجوری میشه...نمیدونم چرا همش کارام گره میخوره... نمی خوام بی توکل باشم...ولی واقعن موندم توش...چرا اینقدر دردسر برام پیش میاد؟!!ینی انقدر بد و منفی هستم که کائنات هی برام نسخه میپیچه؟ :((( به خدا یواش یواش دارم دیگه مطمئن میشم که من ادمه خیلی منفی ایم که اینهمه هی کارام پیچ میخوره :(( نمیدونم چکار کنم...نمیدونم نمیدونم :((((

یه مشت حسود پلاستیکی

زمستونه خدا سرده دمش گرمممم

سلام :)

خوب موبین؟

دیدین این دو ماهه اخره سال رو وخت عینه برق و باد می گذره؟ برا من که خیلی سریع می گذره و نمیتونم بهش برسم...

نشستم تو اتاقم و دارم به جلسه ای که امروز داشتیم فکر می کنم و به اینکه چطور دو تا از مدیرای به اصطلاح ارشد دانشکده کنفم کردن...دو تا حسود پلاستیکی که میترکن از حسادت و نکبت. خاااک دو عالم بر سرشون. حالا خوبه من نه پستی دارم نه مقامی ...من نمیفهمم چرا نمیتونن تحملم کنن! واقعا برام سواله.

.

یکم انرژی منفی گرفتم امروز ولی از اون ورم یکم انرژی بهم تزریق شد که حسابی کار کنم و تلاشمو مضاعف کنم خیر سرم....چقدم که مضاعف میکنم! خدا خودش کمک کنه دیگه ! بهم انرژی بده و عشق بده که بتونم در برابر این حسودای پلاستیکی بیشتر و بیشتر به عنوانه یه فرده کاری و فعال و سرشناس اجتماعی شناخته بشم!  همین سوزوندتشون وگرنه من چیزه دیگه ای در چنته ندارم!

.

گفته بودم که ساعاته کاریمون شده تا ده دقه به شیش؟ الانم قراره بزرکه بیاد ببریم براش یه فایلی که درست کردم رو بدیم چاپ بشه و از اونجام برم برا الف یکم خوشمزه جات بخرم. از وختی اومدم ولایت هر بار که خوشمزه جات دستم میبینه میگه برا من چرا نمیخری!! برم براش یکم خوشمزه جاته شهرمونو بخرم بفرسم با پست بره! ولنتاین کیه؟!! به همون مناسبت براش میرفسم! دوس پسرمه دیگه مثلن....هییییع هیچیم به عادم نرفته!

.

پنشمبه که خابیدم تو خاب دیدم مارشملو حسابی مریض شده و بردیمش دکتر. فرداش بزرگه اومد گف تو کوچه یه گربه یخ زده خوابم تعبیر شد! نگو همون موقع شب که من داشتم این خابو میدیدم یه فرشته اون بیرون داشته تلف میشده :(( خیلی ناراحت کنندس

5 تا پیشی دم در خونه و حیات دارم و سه تا تو حیاته دانشکده ... خدا خودش حافظ همشون باشه.  هزینه غذاشونم که سر ب فلک میکشه ولی باش اشکال نداره! فدای سرشون...خدا خودش برکت میده به حقوقم! البته امیدوارم بده!!

.

گفتم هر چی داشتم و نداشتمو گذاشتم تو بورس؟ هیچیم بلد نیستما! یکی از همکارام که وارده و دستی تو دستا داره بهم خط میده چی بخرم چی نخرم! قراره ده درصد سودمو بدم به اوشون! حیف که پول ندارم وگرنه بازم میخریدم! مگه اینکه طلاهامو بفروشم که اونم نیخام اینکارو بکنم!

.

یکم غذامو کمتر کردم و بیشتر سالم خوری میکنم ببینم دمبه هامو میتونم تا عید یکم عاب کنم! یا نع!! شمام شرو کنین به دمبه عاب کردن الان فصلشه  جواب میده! جدی میگم. من بهمن 94 بود که تو تهران بودم و سالم خوری رو پیشه کردم و تا عید جمع و جور شدم کلی. اولین کاری که باس بکنین اینه که نون و برنج رو بشدت کم کنید. برنج یه کف گیر اونم بی روغن. نون هم یه کف دست یا نهایتش دو کف دست. سرخ کردنی رو حذفش کنید و شیرینی و تنقلات و شکر هم کلا حذذذذف تا عید...دووم بیارین و به خودتون وعده شیرینیهای خوشمزه شب عیدو بدین! اونوخ تو عید روزی یه دونه شیرینی اوچولو میتونین بخورین! جایزه!

به جای حذفیات= کاهو و سالاده بی سس و خیار و سبزیجات اضافه کنین تو وعده های غذایی و میان وعده ها. میوه نه ها! میوه رو هم حساب شده باس بخورین. یه وخ فک نکنین مجازین هر چی بخاین میوه بخورین! برا سبزیجات مجازین ولی برا میوه هر گز... همین فرمون برین جلو تا عید کلی جم و جور میشین! قول میدم !

.

دیگه چیزی برا گفتنم نمیاد...مباظبات بفرمایید از خودتون و برا منم دعاجات بفرمایید...قوبونه همتون :)