ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

هفته پیش رو

سلام

شب هنگامه و نشستم رو میز اشپزخونه و قصد دارم دو سه تا پیش نویس و نامه اداری بزنم و وسطی هم نشسته داره سبزی خرد می کنه.

کارایی که هفته پیش رو باید انجام بدم رو روی برگه کاغذ نوشتم. دفترچه یادداش بزرگم تموم شد و هنوز دفتر جدید نگرفتم. قرار گذاشتم با خودم که تاریخ و ساعت جلساتمو تو گوشیم بنویسم و به محضی که جایی دعوت میشم همون موقع وارد گوشیم کنم که یادم نره.

.

امروز برا نهار کله ماهی پختم! از سفر اهواز که ماهی خریده بودم گفته بودم کله یکی از ماهی های بزرگ رو برام بزاره تو یخدان که گذاشته بود و همون رو به روش قلیه ماهی کردمش خورشت و چون گوشت ماهی نداشتیم یه دونه تن ماهی انداختم توش. خوشمزه شد.

.

بزرگه طبق معمول بشدت سرما خورده و همیشه این جور مواقع من براش سوپ سبزیجات بار می ذاشتم و ابمیوه می گرفتم و ویتامین درمانیش میکردم و حالش کلی خوب میشد. ولی الان نیستش که اینکارا رو براش بکنم فلذا حالش بهتر نشده از چن روز پیش!

.

با وسطی همچنان معتقدیم که بزرگه خودشو بدبخت کرد و بابتش همیشه غصه دارم.

.

چنتا حرکت ورزشی پیدا کردم تو سایتای داخلی برا اسکولیوز. شاید از امشب انجامش بدم و البته میخام تو یوتیوب و اینام بگردم دمباله ویدیوی خوب .

.

تو استوری صفحه کاریم عکسه کیان رو گذاشتم و یونیسف رو هم منشن کردم . نمیدونم یونیسف کی میخاد به وضعیت کودکان و نوجوانان ایران ری اکشن نشون بده؟! اگر ری اکشنی نشون نده دیگه به یه سری چیزا مبنی بر اینکه دست برخی ها با ظالمان در یک کاسه هست مطمئن میشم. البته الانم تقریبا مطمئنم ولی اونموقع دیگه ایمان میارم!

.

بشدت دوست دارم که خودمراقبتی کنم  که درست پیر بشم!

.

امیدوارم هفته خوبی داشته باشید

کمردرد

هفته پیش پنشمبه افتادم به جونه خونه مامی و سابوندمش

از همون شبش پاهام درد گرفت بویژه پای راستم  و البته موقع جارو زدن هم دیدم داره به کمرم فشار میاد ولی توجه نکردم. ما خونوادگی سابقه دیسک کمر داریم و همش میترسم نکنه منم دیسک دارم! البته دیسک رو که همه دارن منظورم همون مشکله دیسکه ! الان یه هفتس پام یه موقعهایی درده بدی داره :( 

.

روزگار میگذره و خوشحالم که کاره اون یکی واحدو دارن ازم میگیرن! از قدیم گفتن عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. کمی بار کاریم کمتر بشه بد نیست 

.

دیروز داشتم فک میکردم که از زمانه رفتن مادرم خیلی از نظر جسمی پیرتر شدم. درونم پوسیده شده انگار. موقع برگشت از تهران برا اولین بار تو ایستگاه راه اهن موقع کشیدنه چمدونام احساس ضعف کردم و دست و پاهام درد گرفت. 

به نظرم باید جدی به فکر ورزش باشم . مساله اینه که من استخون بندی کمرم هم عینه ادمیزاد نیست و برا همین نمیتونم هر ورزشی رو انتخاب کنم و اگه یه جایی مث تهران بودم یه ادمه کار درست متخصص پیدا میکردم که بهم ورزشهای درست رو با توجه به فیزیک بدنم و مشکل کیفوزم بده! 

.

دیروز 5و نیم عصر رسیدم و دو تا خاهرا میرفتن سر مزار که من نرفتم. در عوض بادمجون سرخ کرده های تو فریزر رو دراوردم و یکم پیاز داغ درست کردم و گوجه پوست کندم و توش ریز کردم و فلفل سیاه و زردچوبه هم زدم و بعد بادمجونای یخ زده رو کردم توش. کته هم گذاشتم و عالی شد این غذا. بگذریم که اصلا بزرگه نیومد و من و وسطی تنها بودیم. تازه چای هم دم کرده بودم و خیار ماستم درستیده بودم و انار هم دون کردم تا وسطی رسید. 

.

چند شب بود بعد نهار-شام میخابیدم تا 11 بعد پامیشدم تا سه کار میکردم!! دیشب این اشتباهو نکردم و بعد نهار شام نخوابیدم و یه بارکی ساعت 12و نیم اینا خوابیدم. اینطوری خعلی بهترتره. 

.

یه سری کار لیست کردم برا اخره هفته. باید انجام بدم.  منتظرم پادردم خوب شه که برنامه بریزم برا تمیزگیه خونه پدری. 

ها راستی 7 و 8 هم خدا بخاد میرم تهران. کارگاه اموزشی گذاشتن شهرداری تهران و منم دعوتیدن ...ان شاالله تجربه خوبی خواهد بود 

.

دیگه همینا 

برم به کارام برسم ... خدا حافظتون 

برگشت از ماموریت

ساعت 5 صب رسیدم ولایت و جم و جور کردم و دوش گرفتم و رفتم سر کلاس و از همونجام دوباره برگشتم خونه و خوابیدم تا دو ظهر اینا . البته وسطاش چنباری بیدار شدم ولی از جام کنده نشدم. رو مبل میخابم وختی استریل نیستم!

صبحم صبونمو تو ستاد خوردم. شانس اوردم دعوتم کردن وگرنه صبونه نبرده بودم! نیمرو خوردم با سنگک خوشمزه. یه کلوچه فومنی داشتم که چار نصفش کردم که اونام با چای کلوچه منو بخورن.

.

دو دور ماشین برام لباس شسته و الانم دور سومشه. ساعت هفت و پنج دقه عصره و من یه مشت زالزالک که نمیدونم ی خریدتش رو خوردم و نشستم پای لبتاب که وقتمو بگذرونم.

.

دلم برا مادرم تنگ شده... من ادمه ذاتا غصه خوری هستم! شایدم این دلتنگی دلیلش همینه. همیشه باید دلیلی برا غصه خوردن داشته باشم.

سفر تهران و خواب 16

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خواب شونزدهم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.