ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

اخرین شب ١٤٠١

سلام

البته اخرین روز ١٤٠١ محسوب میشه الان! دقیقترش اخرین بامداد ١٤٠١ !! از ساعت ١٢ رو مبل درازم و خابم نمیبره

تو خونه مادری تنهام و وسطی خونه پدریه و احتمالا در حال گند زدن به خونه ایه که تازه با بدبختی تمیزش کردم! البته اونم کمک کرد ولی خیلی کم. 

خونه مادری هم تقریبا کمک نداشتم. بزرگه فقط دیروز اومد و طبقه بالا رو به جارو کشید و طی کشید. 

چهار روز کارگر اومد و کارای سخت رو اون انجام داد. پنجره های خونه ها بزرگن و واقعا نمیتونم باور کنم که یه روزی وختی بچه بودم خودمون این پنجره ها رو پاک میکردیم!! 

.

خونه ما دری رو کاراشو نه شب اینا بود تموم کردم و فقط مونده به جارو به پارکینگ که حکم انباری داره بکشم اونم موند صبح و اها دو دور هم باس لباس بندازم تو ماشین. 

برا صبح هم کلی کاره بیرون دارم. میخام سنبل بخرم دو تا، یکی برا خونه بزرگه یکیم برا خودمون. سمنو و سنجد و سماقم باس بخرم. 

یه دست لباس تو خونه ای برا خودم که موقع سال تحویل بپوشم.

یه جفت کفش اداری و اگه شد یه روسری از این کوچیکا ، مینی اسکارف به اصطلاح! خو برا عید واسه خودم هیییییچیییی خرید نکردم !! والا از بس همه چی گرونه دلم نمیاد برم خرید لباس و اینا. 

یکم سیر تازه و سایر سبزیجات! 

گوشت چرخی و ماست و پودر سوخاری

سر مزار هم میخام برم، البته پنشمبه رفتم ولی فردام روز اخره ساله میخام برم. 

برا نهار که هیچی ولی برا شام سبزی پلو با ماهی درست میکنم. اندازه ٤ نفر که اگه خواهرم و شوهرشم اومدن اوکی باشه. نیومدن هم سهمشونو نیگه میدارم بهش میدم فرداش. 

شاید رشته پلو هم درست کردم برا نهاره پس فردا که دیگه نخام اشپزی کنم. 

.

ولی بدنم درد داره ها! کلی از خودم کار کشیدم و پدرم در اومده. عوضش خونه ها تمیسن! چیدمان مبلای خونه مادری رو هم که الان توشم عوض کردم که یه تنوعی بشه و از اون حالت پذیرایی برا مراسم عزا در بیاد! حالا خاهرا فردا بیان ببینن ببینم نظرشون چیه. 

.

امروز شب اخره کارام گریم گرفت، گفتم مامان خونتو تمیس کردم و اب و جارو زدم حیف که نیستی ببینی  

چقد ذوق میکرد شب های عید ... پارسال بعد فوتش که کمدشو مرتب میکردم چنتا دسته کوچیک  اسکناس نو پیدا کردم. همیشه میذاشت لای قران و بعد سال تحویل بهمون اسکناس نو میداد . اسکناسایی ک پیدا کردم رو همه رو نیگه داشتم. تا ده دوازده سال دیگه اگه عمری باشه میشه گذاشت لای قران که از طرفش به خودمون عیدی بدیم :/ 

هشتا اسکناس پنج تومنی هم امروز عصر گذاشتم لای قران برا فردا بعد سال تحویل :(  چقدر دلتنگم که نیست...

.

امیدوارم شما دوستای مجازیم در کنار عزیزانتون دلتون شاد و تنتون سالم باشه... امیدوارم فرجی حاصل بشه و اوضاع مملکتمون رو به بهبود بره... فقر و بدبختی کمتر بشه و ملت بتونن اونجوری که شایسته هست زندگی کنن و کمتر حسرت بخورن و سختی بکشن... امیدوار باشیم به روزهای روشن و کمک کنیم به زدودنه تیرگیها ! 

همه تونو دوس دارم و براتون بهترین اتفاقا رو ارزومندم. قصه های زندگیتون قشنگ و شاد و پر از رنگ خدا باشه ، آمین :)

روز تولدم :)

سلام

تولدم مبارک :)

چارشمبه سوریتونم مبارک :)

البته که میدونم هیشکی حال دلش مبارک نیست ولی چاره چیه ... باید سرپا بمونیم دیگه

.

دیروز عصر یه جلسه سنگین داشتم که در اخره جلسه اول فر.مان.دار حالمونو گرفت و پشت بندش ام.ام ج.معه حاله اونو گرفت ! خلاصه که بعدن ترش با حال نزار و خسته اومدم خونه. دو تا خاهر خونه پدری بودن برا تمیزکاری و منم خونه مادری. سه شبه اینجا تنهام و چه خوبه نعمت تنهایی.

رسیدم خونه یکم نشستم برا مادرم اشک ریختم و بعدش ناهاره اهداییه فر.م.ان.داری رو جای شام خوردم و لش کردم رو مبل. خابیدمممم تاااا هفت صبح و دوباره خوابای تیکه تیکه رفتم تا هشت و نیم.

دیگه پا شدم و حموم کردم و اومدم سر کار. صبونه توپول خوردم و جوابه یه نامه رو پیش نویس کردم رییس امضا بزنه و دو سه جا زنگیدم.

بعدم پاشدم رفتم پیاده سمت موبایل فروشی که ازش فیلتر میخرم! اینستام وصل نمیشد و اونجا اوکی کرد. حالا که برگشتم دیدم دیگه هیچیمو باز نمیکنه! عصر دوباره باس برم.

.

ازونجام پیاده رفتم تا نمایشگاه توانمدی خانوما که چیز زیادی برا عرضه نداشتن و فقط یه جفت دسگیره گرفتم و یه بسته دسمال که اتاقمو باهاش تمیس کنم و یه سفره 4 نفره و چارتا شمع برا سفره هف سین و دو تا مجسمه خرگوش که میشه توش یه چیایی گذاش برا سفره هف سین.

شیلنگم خریدم برا حیاطه خونه مادری.

.

وسطی 4-5 روز اخره عید نوروز رو میره شمال پیشه خالم و من نمیرم! می خوام استفاده کنم از فرصت تنهاییم. عاشق تنهاییم!

.

تازگیها یه هاپو اومده سراغم! دم خونه مادری. یه ماه پیش با دست گچ گرفته شده دیدمش و با کمک یه نفر که بردن  گچ دستش که کهنه بود باز کردن و دوباره برش گردوندن سمت خونه مادری. از اون روز دیگه همش همینجاست. دوسش دارم. به پیشنهاد وسطی اسمشو گذاشتیم چینای! :)

چینای صبح ها که میرم سر کار میاد دور و برم و عصرا هم که برمیگردم میاد استقبالم. خیلیم دوس داره بیاد تو حیاط ولی اجازه نداره. با پیشی های تو کوچه (جیغولی و کشمش) هم دوس شده :)

.

فردا رو هم گفتم کارگر بیاد خونه مادری. الیبته همی الان یه جلسه دعوت شدم و باس بزنگم کارگره کمی دیرتر بیادش.

فردا ایشالا کارای داخل خونه مادری تموم میشه و احتمالا بمونه تر تمیز کردنه حیاط  و درهای حیاط و پارکینگ. از کارای خونه پدری هم یکم مونده . چارشمبه و پنشمبه و جمعه تمیزکاریه. البته 3-4 روزم خونه پدری قبلا کار کردم.

.

شنبه یه شمبه رو خدا بخواد دیگه کار تمیزکاری ندارم. شمبه رو نصفه نیمه میام سر کار و یه شمبه رو دیگه مرخصی. بقیه خریدا هم بمونه برا همون دو روز. معمولا سبزه میخرم و سنبل و سنجد و اینا.

.

الان 4 وخته ارایشگا گرفتم. فقط ابرو :) موهامو خودم ریشه گیری میکنم. بعدشم میرم یه پیزا میخرم برا نهار و میبرم با خاهرا بخورم! برا چارشمبه سوریشونم میخام یه کادو کوچیک براشون بخرم.  ما کبریت و اینه و جارو و کوزه هم میخریم. شماهارونمیدونم :) راسی کیک ندارم! نمیدونم بخرم یا نه. نمیدونم خاهرا برنامه دارن برام کیک بخرن یا نه! نمیخامم بپرسم! بپرسم میرن میخرن! حالا اخره وخت میپرسم ببینم نخریده بودن میخرم. ها یه کوچولو هم میخام اجیل بخرم به نیت چارشمبه سوری. یه کوچولو زیاد نه! میگن کیلویی یه ملیونه !!!

.

تا شب باید متن خبر جلسه دیروزمم کار کنم. چقد کار دارم :/

.

امیدوارم روزای اخره سال بهتون خوش بگذره ...حال و هوای عید نیس تو دلامون ولی همونطور که گفتم باید سره پا بمونیم. اون روز یکی از این جیره خوارای رانتی بهم گف خانم دکتر مهاجرت کن! گفته نه مهاجرت نمیکنم ...میمانم و پس میگیرم!! مردک مفت خوری بهش مزه کرده. می خوان هممون بریم که مملکتی که دیگه چیزی هم ازش نمونده رو راحتتر مفت مفت بخورن!!

.

کمی جسور شدم! تو جلسه ها جواب رئیس روسا رو میدم و ازاد تر حرف میزنم. بسه دیگه هر چی خفه خون گرفتیم.

.

دیگه برم. یکم متن خبر بنویسم ببینم میتونم تا نیمساعت تمومش کنم.

فعلا خدافظ

.