ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

یادداشتی کوچک

ساعت هفت و ربعه و خاهر بزرگه بیداریده و داره ظرف میشوره و تختش  مونده برا خوده خودم. قراره امروز رویه لاحاف تشک جدیدو ک تابسون درس کردن رو بدوزه ک دیه از فردا شب تو اونا بخابم! 

.

امروز اینا کارامه:

- تکمیل تکلیف کارگاه

- ابپز کردن لولبیا سبزا و فریز کردنشون

- تیکه و چرخ کردنه گوشتا

- پخت کلم پلو ( با داش کلم) !! 

- ی سر برم ی پولی رو کارت ب کارت کنم( دادم دوسته دوستم -  در واقع خودش فک کنم- بقیه دیتاهایی ک از قبله پایان گرفدم و ازشون مقاله در میاد رو وارد کنه و دیشب تکست داد ک انجام شده) 

- ی سری خرید هم برا خوشمزه هایی ک برا شب یلدا میخام بپزم انجام بدم 

.

برم بچرتم... حس خوبی دارم :)))) .... عیدتون بازم موبارک ( عایکونه موعاچ و اینا)؟

ملی در ولایت

سلام برویچزه خوشگل  ملی رو از ولایت میشنوفین

صب که رسیدم اول پریدم حموم و لباس کفیثا و یکی دو تا ملافه هم که اورده بودمو گذاشتم که بعدن بندازم خانومه بوش (لباسشوییمون!) بشوردش تو حموم از وسطاش دیه اب سرد شد خدا رحم کرد سرما نخوردم! ینی سردم بودااااا! دیه اومدم بیرون چسپیدم به بخاریه اتاخه خاهر بزرگه تا یخم وا شه. قبل صبونه با چای و باقلوا جلوی بخاری ازم پذیرایی شد  بعدن ترش صبونه خوردیم عبارت از پنیر محلی و نون و تخم محلی ابپز با سبزی خوردن هاااا صب قرار بود خاهری بیاد ایسگاه دمبالم ولی خوشبختانه خواب موند و منم دیه بهش نزنگیدم . رسیدم که ایسگاه مث دخدرای خوب خودم رفدم ماشین دربست کردم که برم خونه. بعد تو ماشین با خودم گفدم یه وخ خاهری بدونه زنگ پامیشه تو این سرما و میاد. برفم باریده بود شبش و خیلی سرد بود. زنگیدم و از خواب بیدار شد! گفدم درو باز کنین که اومدم! قطع ک کردم راننده هه گفدش خانوم خب بزار برسیم بعد بیان درو واز کنن ، یخ میزنن از سرما تا ما بخایم برسیم! خخخخخخ

.

صبونه رو خوردیم و تعریفیا رو کردم و خوشمزه های دیابتی رو هم تویله بابام دادم و عینه بچه ها کلی ذوقید! بیچاره تو این سرما رف کلی هم خرید کرد. هدیه پکیج مراقبت از پوسته خاهر بزرگه رو هم که برا تولدش گرفده بودمو دادم بش. خاهر وسطی هم با ذوق کوله پشتیشو تحویل گرفد  فقط برا مامانه چیزی نداشتم که اونم بهش گفدم خرما گرفدم که با ارده براش توپ انرژی درست کنم  رفدم تو اشپزخونه دیدم اکتیو شدن بابا! هندونه و کدو حلوایی و میوه شب یلداشونو از الان خریدن! خخخخخ

.

12 به بعد نشستم یکم به انجام تکلیفه کارگاه همزمان با صوبت با خاهرا. بعدشم دیدم میخان کدو بادمجون و گوجه برا نهار سرخ کنن. گفدم خودم میپزم شما بشینین. دیدم با یه کیلو روغن قراره سرخش کنن دیه!! واللا! دیه خودم دس به کار شدم و یه میرزا قاسمیه من دراوردی پختم بدین سان:

اول سه تا بادمجونو کبابی کردم و پوستشونو زیر اب خنک کندم و بعدش خرد و در واقع لهشون کردم و اب اضافشون رو هم گرفدم.

بعد سه تا کدو رو با رنده ریززز زنده کردم و و سه تا هم گوجه توش رنده کردم و کدو ها رو با گوجه ها گذاشتم تو قابلمه و درشم بستم و یه ربعی پختن با هم. نمک هم زدم بهشون. بعد در قابلمه رو بازیدم تا اب کدو و گجه تبخیر شه.

تو یه تابه یه قاشق روغن ریختم و پیازای خلال رو توش قشششنگ با زرد چوبه سرخ کردم و بعدش دو تا حبه سیر له شده هم توش ریختم و یه تفت دادم و بعد بادمجونا رو بهش اضافه کردم و 7-8 مین تفت دادم . بعد سه تا گوجه درشت رنده کردم تو بادمجونا و یه یک ربعی بادمجونا و گوجه ها با هم پختن . ادویه جات شامل زیره سیاه و پودر سیر و فلفل قرمز و فلفل سیاه و نمک هم اضافیدم. تو این حین سه تا هم فلفل از این درشتا (فک کنم فلفل ترکیه ای میگن بهش) درسته گذاشتم تو همین تابه. بعد که مخلوط بادمجون و گوجه  بی اب شد مخلوط کدو و گوجه رو بهش اضافیدم و باز یه ده مین تفت دادم و دو قاشق هم رب رقیق ریختم توش. و در نهایت یه دونه تخم مرغ انداختم توش و بهم زدم و دره تابه رو هم گذاشتم که تخمه غشنگ بپزه توش. خعلی خوشمزه شد! امتحان کنین! اگه میخاسن همینا رو سرخ کنن شاید 4-5 قاشق روغن میخاس اما این با یه قاشقه!

.

بعده ناهار باز کمی صحبتیدیم و بعدن تر چپه شده و خابیدیم! یه ساعت بعدش بیداریدیم و یکم کلیپه خنده دار دیدیم و الانم من دارم التماس خاهر بزرگه میکنم پاشه میوه بیاره!  ظرفای ناهارم مونده هنو و کسی فعلن داوطلب نشده بشوردشون! من نمیشورماااا گفده باشم  واللا! مهمونم مثلن ! اونم روز اول!

.

فایده نداره! پاشم میوه اسلایس کنم بیارم بوخوریم! یکمم به این تکلیفم برسم. عه اینم شد قوزه بالا قوز وسطه تعطیلات!

عیده فرداتونم موبارک عخشای من ...برا هم دعا کنیم... شب و روز خوبی در پیش داشده باشین  اینم عیدیتون  خخخخخ

گزارشی کوتاه :))

سلام ... امیدوارم خووووف باشین. پنشمبه غشنگی به نظر میرسه :))) 

صب شش و ربع پاشیدم و نماز و شستشوی ظروف و صبونه تا هفت  و بیس . بعدشم پیش ب سوی دان.جلسه چهارم کارگاه بود امروز و مدرسشو دوس داشتم. بسیار عالی تدریس کرد و تلاش داشت طوری صوبت کنه که شمرده شمرده باشه و مطلبو غشنگ جا بندازه. اون اوله اولم دید من زل زدم بهش اول اسممو پرسید و بعدم رشتمو و اینکه کجا میخونم .... خخخخخخخخ

.

نه و نیم کار گروهی بهمون داد و چای و کیکه خوشمزه هم بود ک خوردیمو انجام دادیم. گروهمون ایندفه فرغ کرد خداروشکر و افتادم با بچه های تقریبن هم رشته ایه خودم و یه خارجی فقط بینمون بود. اونام منو کردن لیدر که بحرفم! خخخخخ با این حف زدنه کج و کولم! خلاصه سه  دقه اینا نتایجو پرزنت کردم و خوب بود کلن. 

ده تمومید و یه کار دیگه بهمون دادن ک گروهی تا دو هفته انجامش بدیم . ایندفه باز همون گروه بودیم فقط خارجیا شدن دو تا. یه هماهنگی کردیم و دیه تمام. تو خونه باس بشینم برا این تکلیفه کار کنم! ولی خوبه دوسش دارم! خدا کنه نتیجه خوب بشه. ظاهرن استاد راهنمام با این مدرسه که دوستن با هم در مورد تز من حرفیده و از کارم بهش گفده . میخام دید مثبتی بهم پیدا کنه! رییس یه موسسه اساسی تو سیستمه ماست و دید مثبت همچین کسایی رو احتیاج دارم برا اینده. معلومه باسوادم بود.

ده  و ربع اینا رفدم سوسیس خریدم که بدم ب پیشیا. شش تا خریدم و  دو تاشو در جا دادم ب ی پیشیه فوقه گشنه!  بقیشم موند برگشتنی بدمش ب خانم قامبالو  و داداشاش . 

زنگیدم ب دوسم و گف نهار بیا باهم بخوریم. نزدیکه خابگاشون. گلدونامم دادم ب همین دیروز. خاکه اون مریضه رو هم هوض کردم و از خاکه گلدونای دانمون دزدیدم!! ایشالا ک خوب شه. نهار یکی بیشتر از سلفه خابگاه بهش نمیدن و یحتمل ی پرس غذا میگیرم و میرم پیشش. قرارمون شد یکو نیم. 

الانم دانم و نشسدم در مورد تکلیفه میسرچم . تا یک و نیم شه. بعد انگش میزنم و میرم نهار پیشه دوسم و بعدن تر تا سه  و چار برمیگردم خونه. هنو ساک هم نبستم!! ولی چن ساعتی فرصت دارم. اخشالارم قبل رفدن باس بزارم بیرون. همینا دیه

.

امیدوارم اوقات خوبی داشته باشین و از دو روز تعطیلی که عیدم توشه لذت ببرین. دوسه تون دارم. بووووووس :))))))



گلدونام اواره نشن :/

سلام

جفت گلدونامو اوردم که تویله ابدارچی بدم ولی خب ابدارخونه واقعن گرمه و نورگیر هم نیس. کاکتوسه نور نمیخاد ولی اون یکیه نور میخاد. شایدم گذاشتم اتاخه دسیارا. نمیتونم بدمش دوسم چون اتاقه اونام تو خابگاه نور نداره و گرمم هس!

.

دیروز از صب تا 5 دان بودم و بعدش رفتم خوشمزه های دیابتیه پاپی رو خریدم و شد 154 تومن! یه پودر ژله رژیمی هم براش گرفتم که شب یلدا باسش ژله درست کنم. دوس داره! دو بسته بیسکوییت و یه ویفر. دو تا مربا توت فرنگی و یه مربا بالنگ و یه مربا بهارنارنج. دو تا بسته پولکی. دو تا بسته شکر مصنوعی. دو تا بسته بیس تایی کافی میکس . چهار تا حلوا شکری. یه بسته بیسکوییتم بهم اشانتیون داد. خودمم یه دونه بیسکوییت دایجستیو گرفدم برا خودم که عینه این گاوای شیرده تو گاوداریا نشستم چهارتاشو یه جا خوردم. خلاصه تو ترافیک تا برگردم دان ساعت شد هفت. شانس اوردم تاکسیه صندلیه جلوش خالی بود گرنه نمیدونسم با یه کوله و دو تا نایلون بزرگ وسیله چ جوری باس اون پشت بشینم. دیه اومدم دیدم تو اتاخه دسیارا هیشکی نیس و دو تا دخدر تو سالن بودن که اونام 5 مین بعد رفدن و من موندم و حوضم! چای تو قوری بود و زیر کتری رو روشنیدم و دو تا چای خوردم با 4 تا دایجستیو و تازه دو تا هم حبه قند! شیم عان می! تلگرام بازی کردم و زنگیدم ب خاهرم و خبرا رو دادم و وخت کشتم تا شد هشت و ربع و دوسمم قرار بود بیاد انگشت زنی دیگه دیدم نیومد پاشدم برگشتم خونه.

تو راه یه دونه از پیشیا رو که همین الان اسمشو میزارم قامبالو کنار سلف دیدم. اغا این عینه جارو برقی میمونه. ینی همین قدر بگم که یه روز هیچی نداشتم بهش بدم و تو جیبم چنتا دونه کیشمیش بود. گذاشتم جلوش همونارو خورد  فک کنم یه بار عسکشو گذاشته بودم همونکه رو مماخش لکه داره! شما تصور کن یه پیشی با شیکمه کاملا گرد و قلمبه از بس که میخوره و یه دمه کوتاهه مخروطی شکل  ادم دوس داره بگیره بچلوندش تا جونش دراد...خخخخخخ خلاصه که دسکش مخمل مشکیم دسم بود و انقدرررر نازش کردم کلشو که مرد از خوشی! فک کنم بخاطر جنس دسکش توهم زده بود یحتمل که یه پیشی داره نازش میکنه  نمیتونسم ازش دل بکنم ! خلاصه دل کندم و رسیدم خونه و انقددددددر گلاب به روتون جیش داشتم که نزدیک بود خودمو خراب کنم! پریدم دسشوری و بعدنشم یه سامونی به خریدا دادم و ظرف شستوندم و بعدم حموم. و لباسشوری البته. دیه بعدنش چسبیدم به بخاری و خیلی هم سرد بود... هااااااا بعد حمام داشم نمازامو میخوندم و اخرای سلام عشا بودم که زنگ درم زنگید! اغا من تازه فمیدم زنگه دره خونم با زنگه دره خونه از دره حیات با هم فرغ دارن خو هر وخ یکی میاد و میره ایفون رو میزنه و من براش در رو باز میکنم و در واحدمم بلافاصله باز میکنم و دیگه لازم نیس طرف بیاد زنگ واحدمو بزنه! ولی دیروز یهو یکی زنگ در واحدو زد و  من سورپرایز شدم از صدای زنگ!! از چشمی دیدم یه خانومه. بازیدم و گف ببخشید اسکارلت باهاتون کار داره الان میاد! اسکارللللللتتتتتتت ؟!!! اسکارلت!! که اومد دیده عه؟! همون دخدر وحشیس! که همسایه ها اومدن تهدیدش کردن که پلیس خبر میکنن! خولاصه اسکارلت! بهم گف داره میره کانادا!! برا دو هفته و کلید دره واحدشو هم هیشکی نداره!! و من حواسسم باشه!! حالا انگار من سرایدارم! گفدم ینی کسی قرار نیس بیاد خونه شما درسته؟ گف بله! گفدم اوکی ولی من خودمم دو هفته نیسم و قراره برم شهرسان. میگه دانشجویی. میگم عاره. میگه عاخی! خولاصه که شرش کم شد. بمن چه عاخه؟!! دو روز دیگه هم روش زیاد میشه میگه من نیسم بیا گلدونامو عاب بده. به نظر ادمی میرسه که برا دور و بریاش درده سره. تو روال اسباب کشیش اینو از پشت دیوار فمیدم! هر دفه یکی دو نفر میان از خونوادش به کمکش! موندم چ جوری تو کانادا سر میکنه؟! بابا خب منم اسباب کشی کردم دس تنها و همه چیم خودم عرضه سه روز ردیف کردم! این الان یک ماهه نتونس جاگیر شه با اینهمه کمک و دبدبه کبکبه! بگذریم!

.

چنتا پست تو ذهنمه بنفیسم. یکی در مورد زندگی مجردی تو خونه خالی ! و مزایا و معایبش و یکیم در مورد "ززززز" ...خیلی دوس دارم از تو قطار هم یه پست بزارم! حالا ببینیم چی میشه!

.

استاد مهربونه رو امروز صب دیدم و بهم گف این دو هفته رو برو فغغغط بخور و بخاب هاااا! گفدم باشه!  چن روز پیش یه عکس سلفی از خودم فرسیده بودم تو گروه چهار نفریه دوسدانه ارشدم! یکیش که همون موقه بود گف این فوتو شاپه یا خودتی؟؟! دیروزم یکی دیگشون میگه تو چرا انقد وحشتناک شدی؟! ظاهرن خیلی قیافم زشت شده! مگه میشه عادم در عرض شش ماه یهو پیر شه؟! قطعن از عوارض لاغریه. ولی خب نمیشه هم خدا هم خرما! نمیشه هم لاغر باشم هم قیافم بهترتر از این باشه . ظاهرن وختی توپولم صورتم غشنگ تره. ولی خب بیخیال...عادت میکنن به همین قیافه هم! واللا

.

من دیگه برم. مواظبه خودتون باشین خوشگل موشگلا

تاریخو گم کردم!

دیروز هر چی به ذهنم فشار میاوردم ببینم چن شمبس موفخ نمیشدم

سلام جینگولکا

دیشب خیلی خسته بودم. ینی کلن از صبحش خسته بودم. صبحش هفت بیداریدم و نمازمو خوندم و نون شیرمال با پنیر خوردم و جهیدم دان. تا هفت عصر هم دان بودم. ولی از بعد نهار واقعن خابم میومد و دوسدمم میگف قیافت خیلی خستس. ولی مجبور بودم بمونم تا هشت برا پر کردنه ساعتم. عاخرشم تا هف دووم اوردم. حالا پنشمبم کارگاهه و یه دو سه ساعتی هم اون روز میتونم ساعت بزنم. اینم از این

وای من چرا انقدر اشتهام زیاد شده؟ شاید از بس همه بهم میگن چرا انقد لاغر شدیه! روم زیاد میشه هی دلم خوراکی میخاد! سه تا هم جوش اساسی زدم که یه دلیلش افزایش خوردنه شیرینی جاته و یه دلیه دیگشم کفیث بودنه مقنعه هام و روبالیشیمه . البته کثیف پنداری بهتره بگم! حالا اخره هفته هر چی لازمه بشورمو میکنم تو چمدونم میبرم خونه بندازم ماشین. واااای صبونه روز جمعه تو ولایتم با اهل بیت  رسیدم اول میپرم حموم و بعدش میام بیرون املت میپزم دور هم بخوریم...نون تازم اماده خواهد بود قطعن

دیروز پاپی زنگیده سفارش خوراکی دیابتی بهم داده! دفه پیش که رفدم نبردم براش. خب میدونسم تو یخچالش داره و احتکارشون کرده. ولی ایندفه فک کنم موجودی انبارش داره ته میکشه که خودش بهم سفارش داد. خوراکی های با قند مصنوعی برا بیمارای دیابتی که باس برم براش تا شهرکه غرب. گذاشتم فردا برم. شایدم امروز رفدم. ببینم چی میشه.

زززززز رو دیروز فمیدم داره بچش بدنیا میاد! دخدر دار شد! عاشغه پسر بود  حتی اسمشم انتخاب کرده بود! عاره داداش عصره جاهلیته پ چی فک کردین؟!! داریم در مورده  طرز تفکراته یه استاد دانشگاه صوبت میکنیماااا نه یه سیکل ردی!! با یکی از دانشجوهاش که رفیغمه داشدم میحرفیدم و میگف خیلی بی ادب و بی شخصیته! و اصن شبیه یه هیئت علمی رفدار نمیکنه!

از رو عسکه پروفایلش حدس زده بودم یحتمل داره پدر میشه و بچشم دخدره! ایش بهش! همتون بگین ایششششششششش ( ایکونه مخاطبان وبلاگه ملی جون که همه یکصدا دارن میگن ایششش )

.

دو تا گلدونمم باس فردا بیارم تحویل بدم به ابدارچیمون که این دو هفته که من نیسم عابشون بده. الان باهاش هماهنگ کردم. فغط اینکه یکی از گلدونام در حال مرگه  این یه گلیه که خاهرم از حرم امام رضا کنده بود و اورده بود و خیلی هم خوب رشد کرد ولی اینبار که خاهرم برام گذاشت تا بیارمش( از گلدونه خودش برام چنتا فک کنم از ریشه دراورده بود و کاشته بود تو یه گلدون کوچولو برام) چن روزی حالش خوب بود ولی بعد شرو کرد به بد شدن. خیلی هم طفلی تا الان دووم اورده ولی فک کنم دیگه نفسای عاخرشه  خدا کنه فردا که اوردمش اینجا اینا بلد باشن احیاش کنن

.

دیشب از نه و نیم بعد نماز و یه عالمه شام رفدم تو جام و چسبیدم به بخاری! چقدم سر بود. دیه ده و چهل اینا خابم برد تاااااااااا یه ربع به هفته صب که پاشیدم و نماز و اماده شدن و صبونه و الانم که دانم. مقاله دومم رو دارم بر اساس کامنتای استادم اصلاح میکنم و امروز دیگه تمومه. مقاله اولمم باس یه روز وخت بزارم یحتمل فردا رو بهش اختصاص میدم. خو دیه من برم.

امیدوارم روز خوب و خوشی رو پیش رو داشته باشین دوستانه جان... این بوس... این قلب  اینم نت