ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

شروع زمسدونه 98

سلام و عرض عدب :)))

خب یلدای 98 هم سپری شد. روز قبلش که جمعه بود از صبح تا شب کلی کار کردم و خونه رو سابوندم. یعنی جنازم موند. صبح شمبه پاشیدم رفتم دانشکده و تا 11 سه تا کار داشتم که هیچکدوم به نتیجه نرسید و بعدم مرخصی رد کردم و زدم بیرون که یکم خرید کنم برا شبش. به بزرگه هم زنگیدم که بیاد دمبالم و با اون چرخیدیم. خلاصه 2و نیم اینا بود رسیدم خونه و بقیه ابگوشت رو که صب بار گذاشته بودم رو گاز پختم و ژله هامو درستیدم.  با لبو میخاستم حلوا لبو بپزم که نشد. دیه به خودم سخت نگرفتم امسال. شب قبلش هم بعد حموم پای سیب پخته بودم. خلاصه ده شب بود که میز رو چیدم و بقیه هم اومدن و تا یازده و نیم بخور بخور کردیم و فال حافظ گرفدیم. وسطی هم پیشمون بود.

دیه نزدیک 12 من رفدم لبتابمو با کردم و مصاحبمو تمرین کردم. اخه صبحش(که میشه دیروز صب) باس می رفدم رادیو جهت اینکه باهام مصاحبه کنن! در مورد همون برنامم که شرو کردم. دیه یک شب بود که خوابیدم و صبح هم استرس داشتم و از ساعت 5و نیم که با صدای وسطی بیدار شدم در عالم بیداری و خواب داشتم صوبتامو تمرین میکردم!!

دیه شیش و نیم پاشدم و ژله ها و پای سیب و لواشکهای غنچه ایمو گذاشتم تو سبد که وسطی با خودش ببره محل کارش(مراسم گرفته بودن و هر کی قرار بود یه چی ببره) بعدم عاماده شدم و اومدم دانشکده.

یه ماهی هست که بزرگه میرسونتم چون صبح ها واقعا هوا یخه. دستشم درد نکنه.

ساعت نه رادیو بودم و خداروشکر ابرومندانه صوبت کردم. دیه از رادیو که برگشتم دیدم خاله پری هم برگشته و کلی هم خسته بودم. تا سه ظهر فقط تونستم دو تا کار کوچیک انجام بدم و هشت تا دونه اسلاید بسازونم همین!

بعدم رفتم خونه و عینه گابی جان غذایی که بزرگه از بیرون خریده بود رو خوردم و کلی تنقلاته شب یلدایی بعدش. تا هشت شب دو تا فیلم تو رخت خواب دیدم(یکی پیانیست خارجی و دومی هم رگ خواب ایرونی که دومی رو قبلا هم ی بار دیده بودم ولی چون مرض دارم دوباره دیدمش!)  و بعدم یک ضرب خوابیدم تا هفت و ربع صبح! فغط وسطش فک کنم دو نیم شب بود که با صدای مامی (که بلند شده بود بره دسشوری) و داشت بزرگه رو صدا میکرد (که بره لامپه عاشپزخونه رو که روشن مونده بود خاموش کنه و از رو بند براش لباسشو بیاره) بیدار شدم.

.

امروزم که خدا بخواد میخام یه فایل برا بالتازار بفرستم و دو تا فایله پاور برا بارگذاری در سامانه بسازونم (کلاس مجازی مثلا)  و یکم مدارک ثبتناممو در فراخوان مرتب کنم . ثبت نام کردم ولی باید یه چیزایی رو حذف و اضافه و ویرایش کنم.

.

بچه ها جون مرسی که هستین و اینجا رو میخونین...ازتون ممنونم و براتون چیای خوب خوب از خدا می خوام :)

.

خدایا ممنونم که بودنتو بهم نشون میدی...ازت سپاسگزارم  :) 

نظرات 2 + ارسال نظر
شبدر چهارشنبه 4 دی 1398 ساعت 18:42

شادی هات مستدام ملی عزیز...

ممنونم شبدر جون

آفرین سه‌شنبه 3 دی 1398 ساعت 01:54

یلدات پساپس مبارک دوستم

منم برات بهترینها رو آرزو میکنم ملی دوست داشتنیِ من... ایشالا آرزوهات تو براورده شدن, از همدیگه سبقت بگیرن

پیروز و پایدار, مانا و توانا, پرامید و تلاشگر باشی

سلام عافرین جونه زیبا ممنونم از پیامه انرژی بخشت ...چه جمله عاخرت بهم چسپید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد