ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

تاریخو گم کردم!

دیروز هر چی به ذهنم فشار میاوردم ببینم چن شمبس موفخ نمیشدم

سلام جینگولکا

دیشب خیلی خسته بودم. ینی کلن از صبحش خسته بودم. صبحش هفت بیداریدم و نمازمو خوندم و نون شیرمال با پنیر خوردم و جهیدم دان. تا هفت عصر هم دان بودم. ولی از بعد نهار واقعن خابم میومد و دوسدمم میگف قیافت خیلی خستس. ولی مجبور بودم بمونم تا هشت برا پر کردنه ساعتم. عاخرشم تا هف دووم اوردم. حالا پنشمبم کارگاهه و یه دو سه ساعتی هم اون روز میتونم ساعت بزنم. اینم از این

وای من چرا انقدر اشتهام زیاد شده؟ شاید از بس همه بهم میگن چرا انقد لاغر شدیه! روم زیاد میشه هی دلم خوراکی میخاد! سه تا هم جوش اساسی زدم که یه دلیلش افزایش خوردنه شیرینی جاته و یه دلیه دیگشم کفیث بودنه مقنعه هام و روبالیشیمه . البته کثیف پنداری بهتره بگم! حالا اخره هفته هر چی لازمه بشورمو میکنم تو چمدونم میبرم خونه بندازم ماشین. واااای صبونه روز جمعه تو ولایتم با اهل بیت  رسیدم اول میپرم حموم و بعدش میام بیرون املت میپزم دور هم بخوریم...نون تازم اماده خواهد بود قطعن

دیروز پاپی زنگیده سفارش خوراکی دیابتی بهم داده! دفه پیش که رفدم نبردم براش. خب میدونسم تو یخچالش داره و احتکارشون کرده. ولی ایندفه فک کنم موجودی انبارش داره ته میکشه که خودش بهم سفارش داد. خوراکی های با قند مصنوعی برا بیمارای دیابتی که باس برم براش تا شهرکه غرب. گذاشتم فردا برم. شایدم امروز رفدم. ببینم چی میشه.

زززززز رو دیروز فمیدم داره بچش بدنیا میاد! دخدر دار شد! عاشغه پسر بود  حتی اسمشم انتخاب کرده بود! عاره داداش عصره جاهلیته پ چی فک کردین؟!! داریم در مورده  طرز تفکراته یه استاد دانشگاه صوبت میکنیماااا نه یه سیکل ردی!! با یکی از دانشجوهاش که رفیغمه داشدم میحرفیدم و میگف خیلی بی ادب و بی شخصیته! و اصن شبیه یه هیئت علمی رفدار نمیکنه!

از رو عسکه پروفایلش حدس زده بودم یحتمل داره پدر میشه و بچشم دخدره! ایش بهش! همتون بگین ایششششششششش ( ایکونه مخاطبان وبلاگه ملی جون که همه یکصدا دارن میگن ایششش )

.

دو تا گلدونمم باس فردا بیارم تحویل بدم به ابدارچیمون که این دو هفته که من نیسم عابشون بده. الان باهاش هماهنگ کردم. فغط اینکه یکی از گلدونام در حال مرگه  این یه گلیه که خاهرم از حرم امام رضا کنده بود و اورده بود و خیلی هم خوب رشد کرد ولی اینبار که خاهرم برام گذاشت تا بیارمش( از گلدونه خودش برام چنتا فک کنم از ریشه دراورده بود و کاشته بود تو یه گلدون کوچولو برام) چن روزی حالش خوب بود ولی بعد شرو کرد به بد شدن. خیلی هم طفلی تا الان دووم اورده ولی فک کنم دیگه نفسای عاخرشه  خدا کنه فردا که اوردمش اینجا اینا بلد باشن احیاش کنن

.

دیشب از نه و نیم بعد نماز و یه عالمه شام رفدم تو جام و چسبیدم به بخاری! چقدم سر بود. دیه ده و چهل اینا خابم برد تاااااااااا یه ربع به هفته صب که پاشیدم و نماز و اماده شدن و صبونه و الانم که دانم. مقاله دومم رو دارم بر اساس کامنتای استادم اصلاح میکنم و امروز دیگه تمومه. مقاله اولمم باس یه روز وخت بزارم یحتمل فردا رو بهش اختصاص میدم. خو دیه من برم.

امیدوارم روز خوب و خوشی رو پیش رو داشته باشین دوستانه جان... این بوس... این قلب  اینم نت

نظرات 5 + ارسال نظر
Aida پنج‌شنبه 2 دی 1395 ساعت 16:23

اول یه ایـــــــــــــــــــــــــــــش واس اون عکسی که گفتی
هههههههههههههههههی روزگار ما که شب یلدا یه غذایی خوردیم.. مامانم تو تلگرام به به و چه چهش به راه بود هی میگفت اینو درست کنم اونو درست کنم بابامم اون طرف میگفت یه چلو کبابو بزنیم درون (شمالین بابام) اخرش بابام به هوای مامانم چلو.ک نیاورد مامانم به هوای بابام غذا درست نکرد همه رشته هام پمبه شد اخرشم نون و تخم مرغ خوردیم ولی بد نبود دیگه تجربه شد امید وارم سفر خوش بگذره بهت دوستمم:

ممنونمممم خوش اومدی ب وبلاگ

زهرآ چهارشنبه 24 آذر 1395 ساعت 07:45

سلام ملی جون.. عزیزم ایشالا خونه خیلی خیلی بهت خوش بگذره.. سفرت بی خطر عزیزم مراقب خودت باش

سلام زهرا جونی ...قوبونت برم . ایشالا به تو و خواهراتم خوش بگذره شب یلدا

پیشی سه‌شنبه 23 آذر 1395 ساعت 23:59

ملی پس خوبه شب یلدایی تنها نیستی... امیدوارم خوش بگذره بهت عزیزدلم

عااااره تهنایی بده. ممنونم پیشی جونم به شمام خوش بگذره ایشالا

شادی سه‌شنبه 23 آذر 1395 ساعت 20:14

چقدر مشتاقم درمورد ززززز یه پست بذاری

خخخخخخ ... باشه سعی میکنم بزارم

مرغ آمین سه‌شنبه 23 آذر 1395 ساعت 09:44

ولایت خوش بگذره ملی جون

قوبونت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد