ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

گزارشی کوتاه :))

سلام ... امیدوارم خووووف باشین. پنشمبه غشنگی به نظر میرسه :))) 

صب شش و ربع پاشیدم و نماز و شستشوی ظروف و صبونه تا هفت  و بیس . بعدشم پیش ب سوی دان.جلسه چهارم کارگاه بود امروز و مدرسشو دوس داشتم. بسیار عالی تدریس کرد و تلاش داشت طوری صوبت کنه که شمرده شمرده باشه و مطلبو غشنگ جا بندازه. اون اوله اولم دید من زل زدم بهش اول اسممو پرسید و بعدم رشتمو و اینکه کجا میخونم .... خخخخخخخخ

.

نه و نیم کار گروهی بهمون داد و چای و کیکه خوشمزه هم بود ک خوردیمو انجام دادیم. گروهمون ایندفه فرغ کرد خداروشکر و افتادم با بچه های تقریبن هم رشته ایه خودم و یه خارجی فقط بینمون بود. اونام منو کردن لیدر که بحرفم! خخخخخ با این حف زدنه کج و کولم! خلاصه سه  دقه اینا نتایجو پرزنت کردم و خوب بود کلن. 

ده تمومید و یه کار دیگه بهمون دادن ک گروهی تا دو هفته انجامش بدیم . ایندفه باز همون گروه بودیم فقط خارجیا شدن دو تا. یه هماهنگی کردیم و دیه تمام. تو خونه باس بشینم برا این تکلیفه کار کنم! ولی خوبه دوسش دارم! خدا کنه نتیجه خوب بشه. ظاهرن استاد راهنمام با این مدرسه که دوستن با هم در مورد تز من حرفیده و از کارم بهش گفده . میخام دید مثبتی بهم پیدا کنه! رییس یه موسسه اساسی تو سیستمه ماست و دید مثبت همچین کسایی رو احتیاج دارم برا اینده. معلومه باسوادم بود.

ده  و ربع اینا رفدم سوسیس خریدم که بدم ب پیشیا. شش تا خریدم و  دو تاشو در جا دادم ب ی پیشیه فوقه گشنه!  بقیشم موند برگشتنی بدمش ب خانم قامبالو  و داداشاش . 

زنگیدم ب دوسم و گف نهار بیا باهم بخوریم. نزدیکه خابگاشون. گلدونامم دادم ب همین دیروز. خاکه اون مریضه رو هم هوض کردم و از خاکه گلدونای دانمون دزدیدم!! ایشالا ک خوب شه. نهار یکی بیشتر از سلفه خابگاه بهش نمیدن و یحتمل ی پرس غذا میگیرم و میرم پیشش. قرارمون شد یکو نیم. 

الانم دانم و نشسدم در مورد تکلیفه میسرچم . تا یک و نیم شه. بعد انگش میزنم و میرم نهار پیشه دوسم و بعدن تر تا سه  و چار برمیگردم خونه. هنو ساک هم نبستم!! ولی چن ساعتی فرصت دارم. اخشالارم قبل رفدن باس بزارم بیرون. همینا دیه

.

امیدوارم اوقات خوبی داشته باشین و از دو روز تعطیلی که عیدم توشه لذت ببرین. دوسه تون دارم. بووووووس :))))))



نظرات 7 + ارسال نظر
شادی جمعه 26 آذر 1395 ساعت 07:38

سلام و صب بخیر
ان شالله که به سلامت رسیدی و املت رو در جمع صمیمی خانواده زدی بر بدن. نوش جان

سلام عزیزم صبح ادینه شمام بخیررر... شااااادیییی املت نخوردیم نون و پنیر و سبزی خوردیم با تخم محلی و نون محلی ولی همینم چپسید جات خالی

پیشی پنج‌شنبه 25 آذر 1395 ساعت 22:59

مراقب خودت باش ملی جونی... رسیدی خونه پست بزار

قوبونت، رسیدم، چشم میزارم

مرغ آمین پنج‌شنبه 25 آذر 1395 ساعت 20:29

ملی جون از ولایت هم به آپ لطفا آخه من دلم برات تنگ می شه

رو چشم امین جونم حتمنننن

روشناا پنج‌شنبه 25 آذر 1395 ساعت 20:14 http://roshanaa.blogsky.com

غروب پنجشنبه ات بخیر :)))
- خدا رو شکر ک کارگاه امروزو دوس داشتی و راضی بودی و خدا رو شکر تر ک با اون دخدره هم گروهی نشدی دوباره
- چقد تو مهربونی آخه ملیییی، من هر دفعه ب مهربونیت غبطه میخورم، وقتی با حیوونا و پیشیا انقد مهربونی و میری واسشون جداگونه غذا میخری پس نسبت ب آدما دیگه چقد مهربونی :)) بوس بر تو
-چقد حس خوبیه بعد کلییی مدت بری پیش خونواده :))) سفر بی خطر
آخر هفته ات پر از انرژی های مثبت

شب پنشمبه تو هم بخیر شما اولین نفری که من از تو قطار باهاش بطور مجازی می ارتباطم
من وظیفمو در قبال پیشیا انجام میدم. البته با ادما زیاد ارتباط نمیگیرم ولی کمکی از دسم بریاد انجام میدم قوبونت مهربونی از خودته عچقول عاره ذوقمندم!! ممنونم. عاخره هفده تو هم عالیییی و توپ

شادی پنج‌شنبه 25 آذر 1395 ساعت 14:41

خخخخ
به ابنجاش فک نکرده بودمااا

niiil jooon پنج‌شنبه 25 آذر 1395 ساعت 12:13 http://parian.ml/

آدم ها دنبال خوشبختی می گردند اما خوشبختی پیدا کردنی نیست ساختنی است... سعادت و خوشبختی رو براتون آرزومندم... خوشحال میشم به منم سر بزنین نیومدین هم اشکال نداره بازم ممنون موفق باشی
9816

چ پیام غشنگی

شادی پنج‌شنبه 25 آذر 1395 ساعت 12:11

سلام ملی
یه پست تازه و داغ چقد خوندنش میچسبه.
خوشحالم کارگاه خوب بوده امروز برات و از شر اون وحشی بانو خلاص شدی.
دلم گرفته داری میری هاااا
ننوشتی بلیطت ساعت چنده کی میری و اینا.
ان شالله بسلامت عزیزم

سلام گلم ... ای دوووون! خوشالم چپسیده عسیسم دلت نگیره خو ننوشدم که مثلن لو نرم کجا دارم میرم قوبونت برم سلامت باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد