ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

یه روز قبل پیش دفا

سلام و صب بخیر

دیروز تا شب تحلیلامو مجدد زدم و اسلایدامو کامل کردم. فقط باید سه تا اسلاید به بحث اضاف کنم و بشینم خوب بخونم و تمرین کنم و تایم بگیرم. نمیخام بیشتر ار پنجاه دقه صوبت کنم چون میخام اونام نظر بدن. نظریات اصلاحی. شایدم صوبتام یه ساعت بشه. معلوم نی. البته که دفاع حداکثر چهل دقه وخت استانداردشه ولی خب این پیش دفاعه و همه کارایی که کردمو باس بهش ی اشاره ای بکنم.

.

دیشب موهامم ریشه گیری کردم و الان جلو موهام مشکیه! بقیش قهوه ایه!! حالا مهم این بود سفیدیاش بره که رفته. یه تیوب دیه میگیرم و ایندفه که رفدم ولایت با کمک خواهرم کلشو یه دست میکنم حداقل همش مشکی شه! واللا!

.

الان تازه رسیدم دان و سایتم و کارام ایناس:

- تا 11 و نیم رو مقالاتم ی نگاهی میندازم برا پرسیدن سوالاتم فردا از استادم

- اس میدم به داور خارجیا و مشاورام برا یاداوریه پیش دفاعم. البته میدونم یکیش قرار نی بیاد

- یه سر میرم پیش مسئول امفی تئاتر فردا رو باهاش چک کنم. قراره کلک بزنیم و فردا یکی از کلاسا برن امفی تشکیل بشن و من تو اون کلاسه پیش دفا کنم. بهم گفدن به مسئول امفی نگم و در مقابل عمل انجام شده قرار بگیره!

- 12 میرم نهار و بعدم خرید میوه و شیرینی

- یحتمل تا دو خونه ام و میوه ها رو شسده و میزارم ابشون بره

- سه و نیم میخابم تا 5

- 5 و نیم شرو میکنم و یه دور اسلایدا رو تمرین میکنم و بعد ناقصیاشو تکمیل میکنم.

- مانتو شلوار مقنعمو اتو زده و سبیل مبیلا رو چک کنم در نیومده باشن

اینم برنامه امرزو فقط خدایا خداوندا بتونم با همین پیش برم و مشکلی پیش نیاد و اتفاخی نیوفده!!

دوسدان جون برام دعا کنین که فردا موشکلی پیش نیاد. فردام باس هشت دان باشم و لذا شب باس بموقه بخوابم ینی طرفای 11 اینا که صب شش و ربع اینا پاشم و جم و جور کنم و بیام دان. از هش تا ده فرصت دارم اگه استادم اومد ببینمش و مشکلات و ابهاماتمو بش بگم. البته نه و نیم باس برم امفی رو تویل بگیرم و کامپیوترش اینا رو چک کنم و تویلش بدم به بچه های کلاس مربوطه و بیام کلاسه رو تویل بگیرم ب جاش....پووووف

رو لوپمم یه جوش در اومده  

خو دیه برم ...بای بای و بدرود تا احتمالا فردا... بوس بوس ... ماچ ماچ .... و یه ماچه استرسناک!!

برپایی جشنه صبونه گاهی

سلام و صب بع خیر!

گفدم بیام صبحمو با شماها شروع کنم

دیشب تو وایتبرد نوشتم برا این دو روز چکارا دارم و دیه تصمیم گرفدم امروز نرم دان و بشینم عینه عادم ب کارام برسم. نهارمم اس دادم دوستم بخوره چون اونم لوپ لوپش خراب شده و مجبوره بره دان اسلایداشو بسازه و اونجام نهار نداره.

اغا دیشب همین که طرفای ساعت 2 لوپ لوپ رو خاموشیدم یهو صدای دیلینگه ایمیلم از گوشی اومد و دیدم وااااااااااااااو دخدرس! اغا این کانادایی نیسا ایرونیه منتها اونجا میدرسه و از دانشجوهای قدیمیه استادمه! خلاصه در حالیکه داشتم ایه الکرسی میخوندم ایمیلشو وازیدم و دیدم تو یه جمله کوتاه نوشته به نظر مدلت منطقیه و تازه یه سوالم ازم پرسیده بود که فلان کارو با فلان تست زدی؟ منم با افدخار جوابشو دادم و یه بارم برا اینکه محکم کاری بشه ازش پرسیدم پس مقاله الگومو تایید میکنی و تحلیلامو با همین پیش ببرم؟ اونم فک کنم از دسم ذله شد و جواب داد بله موفق باشید...خخخخخخخ

.

خلاصه دیه صب ده مین به هف پاشیدم و نمازیدم و دوباره خابیدم تا هشت و نیم. نمیخام کمبود خاب داشته باشم . بعدنشم یه دونه هات چاکلت داشتم که ابجوش گذاشتم تا کلکشو بکنم با صبونه ! و بدی سان جشن پیروزی در برابر دخدر کاناداییه همراه با صرف صبانه برگزار شد  

.

وااااااای کلی کار دارما. باس کلی تحلیل بزنم و همه اینا رو نتایجشو با ماله خودم مقایسه کنم و بعد ببینم چ جوری نتایج مربوط به این تحلیلا رو تو اسلاید بیارم و اشکالامو یادداش کنم که قبل جلسه با استادم هماهنگ شم و بعدن ترش باس اسلایدامو کلن یه چکی بکنم و نواقصشو رفع کنم و بعدن ترش هم باس رو مقاله هام یکم تامل کنم. همون یه روزی که استاده اینجاس باس نهایته استفاده رو ازش ببرم وگرنه میره تاااااااا یه ماه دیگه که بخاد جونم دراد تا وختی چیزی ازش بگیرم.

نهارمم میزنگم برام بیارن جوح میزنم بدونه دوق شایدم خورش زدم! وخ ندارم چی بپزم تازه چیزیم ندارم بخام باهاش غذا بپزم! برم دیه....برام دعا کنین و انرژیهاتونو برفسین منم عوضش دوسه تون دارم...خخخخخخخ بای بای فعلن

سلام. امیده وارم که حالتون خوووف و مماختون چاخ باشه

منم بد نیسم شکر. صب شش اینا بود برا نماز صب پاشیدم و اقای اوقات شرعی رو که تیلیفونشو گرفدم گف طلوعه افتاب 6 و پنجاه و پنج دقس! از فردا دیگه یه رب به هف بیدار میشم ! واللا چه کاریه؟! دیه وضومو گرفدمو و خابیدم تا هف و ده دقه. پاشیدم یه تخم مرق ابپزیدم و دو تا لقمه با پنیر برا خودم گرفدم و اراسته و پیراسته رفتم دان. قبلشم اجاره خونمو ریزوندم! اغا پیشمولکای بوفه و اطرافشو اونجا دیدم ...داشتن غششششش میکردن از گشنگی! چنان عجز و لابه ای میکردن که بیا و ببین. طفلیا نه چارشمبه هم تعطیل بوده. این چن روزه سلف و اینام تعطیل بوده خب و اخشال پاخشال هم نبوده که بخان بخورن! معمولا شمبه ها صب خیلی گشنن و دیه امروز گشه ترم بودن. به چهارتاشون سوسیس از همون بوفه خریدم و دادم. نوش جونشون!

.

هشت و نیم انگشتو زدم و رفدم بالا اول یه چای ریختم و با لقمه هام خوردم تو سالن بعدنش رفتم سایت و با تمبلی یکم سایته ژورناله مد نظرمو جوریدم و گایدلایناشو یه نیگا انداختم. ژورناله حساسیه و اگه فرمت و اینا و موارد جانبی رو رعایت نکنی در جا رد میکنن! دیه چنتا سوالم برام پیش اومد که نوشتم از استادم بپرسم. یکمم اسلاید ساختم.

پیش مشاورمم رفدم و پیشه اون استاد داوره که فایل تزمو بش بدم. گف نمیتونه بیاد ولی نظراشو میده بهم. اینم از این. از دخدر کاناداییه هم خبری نیس! نمیدونم ریمایندر بزنم بهش یانه. اخه در واقع داره در حقمون لطف میکنه و زشته من بخام ریمایندر بزنم به نظرم! وظیفش که نیس!

.

دیه ظهر تا یک و نیم سایت بودمو بعدم انگشتو زدم دوباره و رفتم سلف. قیمه بود ولی مث قبلنا خوشمزه نبود. ولی بازم خوب بود دسشون ندرده! با ماس خوردم و پیش بسوی خونه.

دو نیم اینا بود خاسم نماز بخونم دیدم خاهر وسطی زنگید. این روزا زیاد میزنگه بهم ، با تیلیفه اداره شون . دیه با اون حرفیدم و بعدم نمازمو خوندم و خسبیدم تا پنج و ربع.

.

دو سه روزه هوا گرم تر شده کاش همین طور بمونه. هفته پیش خیلیییی سرد بود. تو حموم که میرفدم پاهامو بشورم -عادت دارم!- یخخخخخ میزدم . عصر طرفای شیش باز نشستم پای اسلایدام و دارم بحثو اماده میکنم. یه جوری میسازم اسلایدا رو که مطالب کاملا سازماندهی شده باشه. کپی پیسته خالی نیس. برا همین طول میکشه. دیکه فردا باس تموم شه که دوشمبه فغط تمرین کنم . تازه دوشمبه خرید میوه و شیرینی و حمام و پیرایش هم تو برنامه هس! پس فقط فردا رو وخت دارم. امروز همون دوستمم فرسادم برام رنگ مو خرید! باس ریشه گیری کنم جلوهامو!

.

الانم یه چای برا خودم بریزم و بشینم به کارام تا یک حداقل. امیدورام شما هم هفتتونو خوب شروع کرده باشین و به خوبی ادامش بدین.  دوسه تون دارم و مباظبات بفرمایین از خودتون ...

مقادیری روسفیدی از گاده بزرگ خواهانم!

اوخیشششش!!

سلامن علیکم

نصفه شبتون بخیر

ملی رو حمام رفته و سبیل کنده و سرم مو زده از جلو بخاری میشنوفین

.

نصفه شب دیشب با صدای انگلیسی حف زدنه یه زنه ای از خواب بیدار شدم دوباره خابیدم و باز دوباره بیداریدم. ساعت 3 و نیم بود. رفدم از پنجره دید زدم دیدم یه زنه ژاپنی یا کره ایه که داره بلند بلند انگلیسی حف میزنه با راننده تاکسی فرودگاه. کنارشم پسر همسایه بود! خلاصه دیه نمیدونم قضیه از چه قرار بود! ها راسدی دیشب استادم گف که مدل اون دخدر کاناداییه ارجحیت داره به مدل ما و زد تو ذوقم. البته گف اگه نرسیدی همون نتایج خودتو پرزنت کن ولی به دو دلیل خورد تو ذوقم. یک اینکه وجهم پیش استادم خراب شد وختی نتایجم با نتایج دخدره فرق دار در اومد و خب استادمم به اون بیشتر از من اعتماد داره و دو اینکه با خودم گفدم این چه پیش دفاعیه در حالیکه من و استادم میدونیم مدلم ایراد داره ولو اینکه داور حالیش نباشه! استادم بهم گف سوالاتو از دخدره بپرس و بر اساس مدل اون پیش برو. دیه منم یه ایمیل بش زدم و سوالایی که در مورد مدلش داشتم رو پرسیدم.

.

خلاصه دیشب حالم گرفده بود و با صدای دخدر ژاپنیه هم که از خاب پریدم ایمیلمو چکیدم دیدم جواب نداده هنو. خابیدم تا هشت و بعدش که پاشیدم دیدم عه جوابیده. سریعع رفدم و کامندایی که بهم داده بود رو روی نرم افزار زدم و باز چنتا سوال داشتم که ازش پرسیدم. بعدن ترش پاشدم رفدم ارزن برا کفدرا خریدم و برگشتم صبونمو که املت بود خوردم و چایم روش. دیه از ده و نیم اینا بود که شروعیدم به ساخت اسلاید تاااا 1 ایناو طرفای یک خاهر بزرگه زنگید و همینطور داشتم به جونش در مورد مدلم و تفاوت مدلم با مدل دخدره نق میزدم که یهو یه فکری عینه بررررق اومد تو ذهنم! در واقع استادم اصرار داره که مدلمو یه جوره خاصی تعریف کنم و منم با پکیجی که کار میکردم نمیتونسم اونطوری که استاده میخاد دربیارم و برا همین استاده رف سراغه اون دخدره و دخدره به صورت دستی و بدون استفاده از پکیج صرفا با نوشتن دستور تونسته بود اون خروجی ای که مد نظره استادمه بدست بیاره ( بیچاره دخدره چه ایکونی براش گذاشتم) خلاصه وسطه صوبتام با خاهرم یهو تو ذهنم اومد که انگار تو یکی از مقاله ها نوشته بود که چطور با همین پکیج خودم میتونم اون مدلی که مد نظره استادمه رو دربیارم و منه احمق یادم رفده بود اون مقاله رو کلن! حینه صوبت با خاهرم باز کردم مقاله رو و دیدم بععععله جواب سوال تو جیبم بوده! دیه سریع بر اون اساس تحلیل رو تکرار کردم و دیدم نتایجم با تفاوت بسییییار اندکی شبیه نتایج دخدر کاناداییه هس. وخت تلف کردن رو جایز نشمردم و سریع به استادم ایمیلیدم و در جریان گذاشتمش ! خیلی خوشالیدم! از اینکه با پکیجی که خودم پیدا کردم و استادم بهم اطمینان نداش تونستم نتایجو عینه نتایج دخدره دربیارم که استاد بهش اطمینان داره. خلاصه استادم گف همین ها رو برا اونم بفرس و نظرشو بگیر. حالا مونده دخدره جوابمو بده و از ظهر هنو نجوابیده. خدا خدا میکنم که بامبولی توش در نیاد و کاره من پیشه استادم خراب نشه.

.

نهارم که از دیروز جوجه مونده بود با پلو و گرم کردم و خوردم و تا 4 باز اسلایدیدم و بعد خابیدم تا پنج و نیم. پاشیدم و یکم حرکاته موزون در وکردم وچای و بیسکوییت خوردم و از شش و نیمم باز اسلاید ساختم تا نه و نیم. بعدش شامیدم و پریدم حموم و یه ساعتی لباس شسدم و مانتو شلواری که میخام برا پیش دفا بپوشمم شسدم که ترو تمیس باشه  

.

فردام میرم دان و قبلش باس اجاره خونه رو واریز کنم . هااا اون استاده که داورم بود و خارج بود هم جواب ایمیلمو داد و گفدش قبول میکنه داورم بشه ولی روز پیش دفاع جلسه داره و نمیتونه اون ساعتو بیاد که منم محترمانه ازش خاسدم که فایل تزمو بخونه و نظرات و کامنتاشو بعدن بهم بگه.

.

اسلایدامو نزدیک به نصفشو ساختم و بقیش مونده. فردا صب رو مقالاتم میخام کار کنم. عصر بقیه اسلایدا رو میسازم. هااا دوستمم داده ها رو وارد کرده و ایمیل کرد. همونطور که حدس میزدم خودش وارد کرده چون بهم گف پوله دخدره رو بده خودم بش بدم!! منم صداشو درنیاوردم و گفدم اوکی. این دوستم خیلی وام و اینا برا خونوادش گرفده و برا همین یکم در مضیقه مالیه. قرار شده هفتاد تومن بش بدم که بده ب دخدره!!

.

خدایا خداوندا منو پیشه استادم روسفید بگردان و اون دخدره هم نتونه ایرادی رو کارام بزاره! موچکرم ازت! از شما دوسدانه جان هم ممنونم که میاین منو میخونین و کامنتای خوشگل برا من میزارین. دوسه تون دارم هوار و شونصد تا ... بوس بوس بوس تا روزه قیامت! خخخخخخخخخخخخ 

استاده بی تلبیت!

سلام

امیدوارم خوب باشین! من؟! نمیدونم یه حس بدی دارم ! حلا میگم چی شده.

دیشب که تا ساعت یک و نیم دیتا وارد کردم تا فایل برا امروز اماده بشه. تا بخام کلی ظرف بشورم و یه دوش بگیرم شد سه و دیگه خوابیدم. صب هشت پاشدم و یه تخم ابپز با پنیر و یه ماگ چای خوردم و پیش به سوی شهرسان. یه سری دیتاها رو برام رو برگه پرینت گرفته بودن و قرار بود اینا رو ببرم برسونم دسته دوستم تا برام تا شمبه وارد کنه و شمبه بهم بدتش تا یه تحلیل کوچولوی دیگه هم به فصل چهارمم اضاف کنم. القصه رفتم و رسیدم شهرسان و اونجام یه چایی بهم دادن و قاشق چنگالمم که جا گذاشته بودم و رو یادم بود که پس بگیرم! عزیزم حتمن اونجا کلی گریه کردن که من جاشون گذاشتم!!! داده هامو ورداشتم اوردم تا رسیدم انقلاب طرفای نزدیک 12 بود.

توی تاکسی دیدم یه ایمیل برام اومده از طرف استادم...اینم بگم که باز حالم نزدیک بود بد بشه فک کنم بی خوابی شب قبل رابطه معناداری با عوده بد ماشینی داشته باشه! خلاصه با حاله بد ایمیلشو خوندم و دیدم نوشته تحلیلای فاز اول رو با این دستوراتی که در پیوست برات فرستادم تکرار کن. دستورارو هم یه دختریه که الان کاناداست و اونجا داره دکترا میحونه و یه همکاری با استاده من چن سال پیش داشته. از اون گرفته بود این دستورا رو. واااای انقدر حالم بد شد که نگو. اولا از اینکه به تحلیلای من اعتماد نکرده در نهایت! و دوم از اینکه چهار روز قبل پیش دفاع یادش افتاده و در حالیکه می تونست همین کارو از شیش ماه پیش که تحلیلای منو دیده بود انجام بده و از دختره کمک بگیره. و سوم اینکه استرس ورم داشت که اگه نتایج حاصل از این کامنتها منطقی و متفاوت از نتایج من باشه چه خاکی تو سرم بریزم. وقتی که باس بزارم برا تغییر فایلام یه طرف و از اون طرفم من فایلارو برا داورام ارسال کردم با همون نتایجی که با روش خودم گرفتم....هیچی دیگه کلی اعصابم تا برسم انقلاب خورد شد.

دیگه با همین اعصاب خراب اول رفتم لوازم یه بار مصرفیه جمالزاده و بشقاب و کارد و چنگال و دسمال سفره خریدم و لیوان. بعدن دیدم لیوان باس بیشتر میگرفتم چون قراره رو میز اب معدنی هم بزارم و کنار هر اب معدنی هم دو تا لیوان باس بزارم. حالا طوری نی لیوانو از بوفه دانشکده هم میتونم بگیرم.

از اونجام رفتم سمته خابگاهه دوستم که این داده هایی که امروز گرفتم بعلاوه فایلی که دیشب تکمیل کردمو بش بدم تا ادامه داده ها رو روی همین فایل برام بزنه. میگه قراره بده به یه دختری تو خابگاشون برام بزنه و منم بهش پولشو میدم البته ولی نمیدونم چرا حس میکنم خودش میخاد بزنه! بهرحال فرقی نمیکنه فقط امیدوارم دقت داشته باشه. کلی هم بهش سفارش کردم و گفتم به دخدره بگو! دوستم گفت قراره رندوم چک بکنه که اشتباه وارد نکرده باشی! ساعت نزدیک یکه میگه بمون صبونه بخوریم!! میگم الان وخته نهاره ها! خلاصه...

.

اومدم سمت خونه با افکاره پریشون و نزدیکه سوپریه اق رضا که رسیدم داداشش دمه در بود و بهم گف یه دقه بیاین داخل لدفن! ( بهتون نگفتم من همون روزی که تو دانشکده در به در دمباله یه جای خالی برا محل پیش دفاع بودم خوب از نظر فکری واقعن مشوش شده بودم و استرسی رو از سر گذرونده بودم. همون روز که برمیگشتم خونه سر راه رفتم سوپریه اق رضا و داداشش بود. چن قلم خرید کردم و حینه اینکه اقلامو سفارش میدادم یه ده تومنی گذاشتم رو پیشخانه مغازه . یادمه که داداشه همزمان داش با گوشی حف میزد و قشششنگ یادمه که ده تومن رو از جلویه من برداشت و گذاشت تو کشو. منم طبق معمول هی سرمو میچرخوندم این ور و اون ور و خوشمزه های تو قفسه ها رو دید میزدم! و در عینه حال اعصابمم خسته بود. دیه گوشیشو قط کرد و برگشت گف شد هش تومن! بعد منم با تعجب بهش نیگا کردم و گفدم من یه ده تومنی گذاشتم رو پیشخونتون هاااا! اونم خیلی جدی برگشت گف من که ورنداشتم!! دیگه راستش منم شک کردم ! فک کردم لابد توهم زدم که دهی رو گذاشتم رو پیشخون و یه ده تومن دیگه بهش دادم! ولی زورم گرفداااا. داداشه متوجه شد و گف بعدن دوربینو برات چک میکنم ! دیگه گفدم باشه و زدم بیرون. فرداش دوباره رفدم خرید و بهش گفدم دوربینو چک کردین؟ اونم اول با یه لحن بی اعصابی گف نههههه یااااادم رف ! و بعد منم یکم قیافه گرفدم و گفدم لدفن چک کنین!! حالا مطمئنم نبودمااااولی ازش خاسم چک کنه! ) خلاصه که بعله امروز بهم گف بیا تو و بعد یه دهی بهم داد و گف من چک کردم دوربینو و شما دهی رو گذاشتی رو پیشخان و نایلون حاوی وسایل هم روی دهی بوده و ورش که داشتی دهیه افتاده زمین!!! ولی به نظرم الکی گف و خودش موقه حف زدن با گوشیش دهی رو برداشت از جلوم! البته خوب قطعن اونم حواسش نبوده. اینم از این.

.

بعدش رفتم از بیرون بری که نزدیکه خونس یه جوجه خریدم هش تومن که گفدن برو برات میاریم خونه. منم برگشتم سمت خونه و از اون یکی سوپریه تی بگ و کافی میکس و اب معدنی هم خریدم برا پیش دفاع. این خرید ریزه پیزه ها رو از قبل بکنم بهتره. فقط میوه و شیرینی موند برا دوشمبه. دیگه اومدم خونه و تا یه مبال برم غذامم اوردن ولی نخوردمش! اول تحلیلایی که استاده گفده رو دوباره زدم و دیدم به نظرم تحلیلا و دستورای خودم خیلی بهترن! ینی نتایجی که من بدست اوردم معقول تره. ولی خب استاده باید حرفه نهایی رو بزنه دیه!

دیگه نصفه نهارو کشیدم تو ظرف و گذاشتم برا فردام و نصف دیگشم خوردم و به استادم ایمیل زدم و بهشم گفدم من واقعا نگرانم لطفا جوابمو زودتر بدین. بعدنشم خابیدم تا شیش!

.

الانم حس بده درم هس! استاده به تحلیلام اعتماد نکرده! و اینکه نکنه تحلیلای اونو بپسنده! و بگه نتایجتو بر مبنای تحلیلای این دخدره تغییر بده!

اه لعنتی! اگه این قضیه پیش نمیومد الان با خوشالی و انرژی داشتم اسلایدامو میساختم ولی الان چون خورده تو ذوقم دس و دلم به کار نمیره!  جوابمم نداده و اگه نده این حسه بد تا روزه پیش دفا ادامه پیدا خواهد کرد!!!!

.

پاشم یه چایی دم کنم بلکه اعصابم یکم عاروم بگیره. یه انار با پسته خوردما ولی افاقه نکرد!! بچه ها برام دعا کنین که استاده نظره مساعدش رو تحلیلای خودم باشه...ایششششششششششش به اون دخدره 

.

شب پنشمبتون عاروم و گرم