ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

استاده بی تلبیت!

سلام

امیدوارم خوب باشین! من؟! نمیدونم یه حس بدی دارم ! حلا میگم چی شده.

دیشب که تا ساعت یک و نیم دیتا وارد کردم تا فایل برا امروز اماده بشه. تا بخام کلی ظرف بشورم و یه دوش بگیرم شد سه و دیگه خوابیدم. صب هشت پاشدم و یه تخم ابپز با پنیر و یه ماگ چای خوردم و پیش به سوی شهرسان. یه سری دیتاها رو برام رو برگه پرینت گرفته بودن و قرار بود اینا رو ببرم برسونم دسته دوستم تا برام تا شمبه وارد کنه و شمبه بهم بدتش تا یه تحلیل کوچولوی دیگه هم به فصل چهارمم اضاف کنم. القصه رفتم و رسیدم شهرسان و اونجام یه چایی بهم دادن و قاشق چنگالمم که جا گذاشته بودم و رو یادم بود که پس بگیرم! عزیزم حتمن اونجا کلی گریه کردن که من جاشون گذاشتم!!! داده هامو ورداشتم اوردم تا رسیدم انقلاب طرفای نزدیک 12 بود.

توی تاکسی دیدم یه ایمیل برام اومده از طرف استادم...اینم بگم که باز حالم نزدیک بود بد بشه فک کنم بی خوابی شب قبل رابطه معناداری با عوده بد ماشینی داشته باشه! خلاصه با حاله بد ایمیلشو خوندم و دیدم نوشته تحلیلای فاز اول رو با این دستوراتی که در پیوست برات فرستادم تکرار کن. دستورارو هم یه دختریه که الان کاناداست و اونجا داره دکترا میحونه و یه همکاری با استاده من چن سال پیش داشته. از اون گرفته بود این دستورا رو. واااای انقدر حالم بد شد که نگو. اولا از اینکه به تحلیلای من اعتماد نکرده در نهایت! و دوم از اینکه چهار روز قبل پیش دفاع یادش افتاده و در حالیکه می تونست همین کارو از شیش ماه پیش که تحلیلای منو دیده بود انجام بده و از دختره کمک بگیره. و سوم اینکه استرس ورم داشت که اگه نتایج حاصل از این کامنتها منطقی و متفاوت از نتایج من باشه چه خاکی تو سرم بریزم. وقتی که باس بزارم برا تغییر فایلام یه طرف و از اون طرفم من فایلارو برا داورام ارسال کردم با همون نتایجی که با روش خودم گرفتم....هیچی دیگه کلی اعصابم تا برسم انقلاب خورد شد.

دیگه با همین اعصاب خراب اول رفتم لوازم یه بار مصرفیه جمالزاده و بشقاب و کارد و چنگال و دسمال سفره خریدم و لیوان. بعدن دیدم لیوان باس بیشتر میگرفتم چون قراره رو میز اب معدنی هم بزارم و کنار هر اب معدنی هم دو تا لیوان باس بزارم. حالا طوری نی لیوانو از بوفه دانشکده هم میتونم بگیرم.

از اونجام رفتم سمته خابگاهه دوستم که این داده هایی که امروز گرفتم بعلاوه فایلی که دیشب تکمیل کردمو بش بدم تا ادامه داده ها رو روی همین فایل برام بزنه. میگه قراره بده به یه دختری تو خابگاشون برام بزنه و منم بهش پولشو میدم البته ولی نمیدونم چرا حس میکنم خودش میخاد بزنه! بهرحال فرقی نمیکنه فقط امیدوارم دقت داشته باشه. کلی هم بهش سفارش کردم و گفتم به دخدره بگو! دوستم گفت قراره رندوم چک بکنه که اشتباه وارد نکرده باشی! ساعت نزدیک یکه میگه بمون صبونه بخوریم!! میگم الان وخته نهاره ها! خلاصه...

.

اومدم سمت خونه با افکاره پریشون و نزدیکه سوپریه اق رضا که رسیدم داداشش دمه در بود و بهم گف یه دقه بیاین داخل لدفن! ( بهتون نگفتم من همون روزی که تو دانشکده در به در دمباله یه جای خالی برا محل پیش دفاع بودم خوب از نظر فکری واقعن مشوش شده بودم و استرسی رو از سر گذرونده بودم. همون روز که برمیگشتم خونه سر راه رفتم سوپریه اق رضا و داداشش بود. چن قلم خرید کردم و حینه اینکه اقلامو سفارش میدادم یه ده تومنی گذاشتم رو پیشخانه مغازه . یادمه که داداشه همزمان داش با گوشی حف میزد و قشششنگ یادمه که ده تومن رو از جلویه من برداشت و گذاشت تو کشو. منم طبق معمول هی سرمو میچرخوندم این ور و اون ور و خوشمزه های تو قفسه ها رو دید میزدم! و در عینه حال اعصابمم خسته بود. دیه گوشیشو قط کرد و برگشت گف شد هش تومن! بعد منم با تعجب بهش نیگا کردم و گفدم من یه ده تومنی گذاشتم رو پیشخونتون هاااا! اونم خیلی جدی برگشت گف من که ورنداشتم!! دیگه راستش منم شک کردم ! فک کردم لابد توهم زدم که دهی رو گذاشتم رو پیشخون و یه ده تومن دیگه بهش دادم! ولی زورم گرفداااا. داداشه متوجه شد و گف بعدن دوربینو برات چک میکنم ! دیگه گفدم باشه و زدم بیرون. فرداش دوباره رفدم خرید و بهش گفدم دوربینو چک کردین؟ اونم اول با یه لحن بی اعصابی گف نههههه یااااادم رف ! و بعد منم یکم قیافه گرفدم و گفدم لدفن چک کنین!! حالا مطمئنم نبودمااااولی ازش خاسم چک کنه! ) خلاصه که بعله امروز بهم گف بیا تو و بعد یه دهی بهم داد و گف من چک کردم دوربینو و شما دهی رو گذاشتی رو پیشخان و نایلون حاوی وسایل هم روی دهی بوده و ورش که داشتی دهیه افتاده زمین!!! ولی به نظرم الکی گف و خودش موقه حف زدن با گوشیش دهی رو برداشت از جلوم! البته خوب قطعن اونم حواسش نبوده. اینم از این.

.

بعدش رفتم از بیرون بری که نزدیکه خونس یه جوجه خریدم هش تومن که گفدن برو برات میاریم خونه. منم برگشتم سمت خونه و از اون یکی سوپریه تی بگ و کافی میکس و اب معدنی هم خریدم برا پیش دفاع. این خرید ریزه پیزه ها رو از قبل بکنم بهتره. فقط میوه و شیرینی موند برا دوشمبه. دیگه اومدم خونه و تا یه مبال برم غذامم اوردن ولی نخوردمش! اول تحلیلایی که استاده گفده رو دوباره زدم و دیدم به نظرم تحلیلا و دستورای خودم خیلی بهترن! ینی نتایجی که من بدست اوردم معقول تره. ولی خب استاده باید حرفه نهایی رو بزنه دیه!

دیگه نصفه نهارو کشیدم تو ظرف و گذاشتم برا فردام و نصف دیگشم خوردم و به استادم ایمیل زدم و بهشم گفدم من واقعا نگرانم لطفا جوابمو زودتر بدین. بعدنشم خابیدم تا شیش!

.

الانم حس بده درم هس! استاده به تحلیلام اعتماد نکرده! و اینکه نکنه تحلیلای اونو بپسنده! و بگه نتایجتو بر مبنای تحلیلای این دخدره تغییر بده!

اه لعنتی! اگه این قضیه پیش نمیومد الان با خوشالی و انرژی داشتم اسلایدامو میساختم ولی الان چون خورده تو ذوقم دس و دلم به کار نمیره!  جوابمم نداده و اگه نده این حسه بد تا روزه پیش دفا ادامه پیدا خواهد کرد!!!!

.

پاشم یه چایی دم کنم بلکه اعصابم یکم عاروم بگیره. یه انار با پسته خوردما ولی افاقه نکرد!! بچه ها برام دعا کنین که استاده نظره مساعدش رو تحلیلای خودم باشه...ایششششششششششش به اون دخدره 

.

شب پنشمبتون عاروم و گرم

نظرات 13 + ارسال نظر
ملی شنبه 13 آذر 1395 ساعت 16:31

خو اسم منم ملیحه است تو خونه بهم میگن ملی
اصلا چون اسمت ملی بود خوندمت

عاخی عزیزم... ای جون البته من اسم واقعیم ملیحه نیس و اسم مجازیم ملی هس! وجه تسمیش هم "ملوس" هس عزیزم ملی جون ممنونم بهم سر میزنی

محمد الف جمعه 12 آذر 1395 ساعت 22:10 http://پرندنیلگون

سلام هفته مثبت و پرباری برایت آرزو دترم

سلام . من هم برای شما هفته خوبی رو ارزومندم و مرسی بهم سر زدین

شبدر جمعه 12 آذر 1395 ساعت 20:32

ان شاالله روزی بیاد همه این استرس ها تموم میشه

ایشالا ایشالا ...ممنونم شبدر جونم

ملی جمعه 12 آذر 1395 ساعت 10:05

سلام آروم باش
من تمام این روزها را پشت سر گذاشتم وقتی حس می کردم تمام شده دوباره استاد می فرمودند از این راه هم برو و باید دوباره کد نویسی و .... خلاصه اگر مدیر گروهمون پا درمیونی نمی کرد این ترم هم در خدمت پایان نامه بودم
چقدر گریه کردم ولی تموم شد همه چی تموم میشه به روز بعد از دفاعت فکر کن که چقدر سبک شدی و چقدر فکر خوب برای آینده داری

عاره راس میگی ملی جون بلخره همه چی تموم میشه .. ممنونم از نظرت
ملییییییی تو منوووو کشتییییی عامو خو ی اسم دیه بزار رو خودددددت .... نکنه واقعن اسمت ملیه؟!؟

مرغ آمین جمعه 12 آذر 1395 ساعت 09:31

ملی جون اصلا نگرانی نداره چون این کاره تو هست و در نهایت تو هستی که باید تصمیم بگیری کدوم تحلیل برا کارت منطقی تره چون استادت هرچقدر هم بارش باشه باز تو کار رو انجام دادی و از تمام ریزه کاریهاش خبر داری بنابراین با قطعیت اگر بهش بگی من از لحاظ منطقی تحلیلای خودم رو با توجه به کاری کع انجام دادم بیشتر تایید می کنم اونم قبول می کنه نکته اینجاست که خودت باید به خودت قبل از هرکس دیگه ای اعتماد و باور داشته باشی عزیزم

امین جون رو یک مساله ای من و استادم تفاهم نداریم! وگرنه اگر تفاهم رو اون مساله حاصل بشه دیشب که چک کردم نتایج من و اون خانوم دقیقن عینه همه! حالا ببینیم چی پیش میاد. استادم گف پیش دفاعو بر اساس نتایج خودت ارایه بده تا بعد.
ممنون از نظرت

شادی جمعه 12 آذر 1395 ساعت 06:54

سلام
ای بابا ...
ان شالله حله نگران نباش قربونت برم. از دست این آدما...
کاش هرچیزی رو بشه اینطوری ثابت کرد و دلیلی برا شک و تردید ن مونه. در ابطه با مغازه دار منظورمه
توکل بخدا

سلام
ایشالا اینم حل میشه. شایدم قسمت بوده ک من ی روش دیگه رو هم کنار روش خودم یاد بگیرم.
مغازه دارو عاره خوب اومدی . توکل بر خدا، مرسی از نظرت

روشناا جمعه 12 آذر 1395 ساعت 02:14

سلام عزیزم شبت خوش
نگران نباش مهربونم، ایشالله همه چی خیلی خوب و عالی پیش میره و ی پیش دفاع فوق العاده ارائه میدی
ایشالله استادت هم ب راه راست هدایت بشه تحلیلای خودتو قبول داشته باشه در نهایت
شب خودتم رویایی

سلام
قربونت عزیزم ممنونم ازت . ایشالا

chiznevesht جمعه 12 آذر 1395 ساعت 00:01 http://chiznevesht.blogsky.com

سلام
اول یه لبخند بزن
بعد موسیقی گوش کن
فکرت که آروم شد به هدفت فک کن
و در آخر مثل همیشه قوی باش

سلام
عاره کامنتای خوبی دادین. چشم اجراشون می کنم

بهار پنج‌شنبه 11 آذر 1395 ساعت 22:58 http://likespring.blogsky.com

دیروز رفته بودم مراسم ختم صلوات.برات کلی دعا کردم که همه چی عالی پیش بره.تنها کاری که ازم بر میاد همینه.بسپارش به خدا
راستی اگه تونستی و وقت داشتی و استرس نداشتی یه عکس از این خوشگلانسی پذیراییت تو دفاع بذار برامون.منم یاد بگیرم.ببینم دکترا چه مدلی پذیرایی میکننتخلب کنم واسه دفاع خودم

ممنونم ازت بهار جون که بیادم بودی چشم حتمن عکس میزارم . البته که سلیقه من به پای سلیقه شما کدبانو خانوم نمیرسه ایشالا دفاعت برسه هر چه زودتر
راستی من اینستا نصب نکردم عاخه خیلی بی جمبم! هی میرم توش وول میخورم. ولی سرم که خلوت شد حتمن مینصبم ...مرسی ازت بابتش

شیدا پنج‌شنبه 11 آذر 1395 ساعت 22:54 http://79681.blogsky.com/

ای جان .....
چه حسات شبیه حس های منه ... منم بودم همینجوری میشدم !!
ولی خدا بزرگه :)))) ایشاالله نتیجه زحماتت رو میبینی ^_^

ممنونم ازت ... خدا پاسخه زحمتا رو میده اینو مطمئنم. مرسی بهم سر زدی

زهرآ پنج‌شنبه 11 آذر 1395 ساعت 22:07

عزیزم ملی جون شبت بخیر دخدر جان. چه روز پرکاری
عزیزم من مطمین مطمینم که کار خودت بهتره و استادت فقط من باب وقت تلف کردن تو این راهو داده، ببین کی گفتم

بعدشم امشبو خوب بگیر بخواب هم کم خوابی دیشب جبران شه و هم ذهنت اروم بگیره
برات دعا میکنم

شب شمام بخیر.
چی بگم زهرا جون ... دوس داشتم بر اساس تحلیلای خودم پیش برم چشم زود میخابم....ممنونم که به فکرمی تو دعاهات

minla پنج‌شنبه 11 آذر 1395 ساعت 21:58 http://minla.blogsky.com

مطمعن باش وقتی خودت از تحلیلات راضی هستی و شکی بهشون ته دلت نیس پس حتمن بهترین جوابها هستن بهشون شک نکن.
و اینکه چرا استادا اینطوری میکنن رو واقعا نمیفهمم اگه به این روش و این نتایج شک دارین خب از اول بگین
اه
با این اخلاقشون

چی بگم مینلا جون عاره منم حرفم همینه که چرا سه روز قبل پیش دفاع یادش افتاده؟؟!! ممنونم بابت کامنتت عزیزم

پیشی پنج‌شنبه 11 آذر 1395 ساعت 21:10

انشاالله که اوضاع روبه راه میشه عشقم

ممنونم پیشی جان. بیام یه سر به تو بزنم ببینم در چه حالی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد