ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

صبحش بد شروع شد :/

سلام. امیدوارم خوب باشین دوس جونا. منم بد نیستم شکر

.

امروز صبح بیدار شدم شش و ربع و تا شش و نیم مبال و نماز و بعدم تا هفت دراز کشیدم تو جام و کامنتای قشنگ شما رو تایید کردم و چقدرم بهم چسبیدن ممنونم که با کامنتاتون بهم انرژی میدین

.

صبونه تخم ابپز و پنیر با بربری و یه فنجون چای خوردم و زدم بیرون سمته دان. دقیقن هشت بود که رسیدم. وختی داشتم از پله ها میرفتم بالا از پشته شیشه دیدم که اغای متاهل داره میاد. سرمو انداختم پایین و داشتم اماده میشدم که بهش سلام بدم . در شیشه ای که وا شد و رفتم تو سالن دیدم وا! نیستش! ینی یه جوری غیب شده بود که فک کردم توهم زدم که از پایین پله ها دیدمش! باور کنین فک کردم توهم زدم! بعد دیگه انگشتمو که زدم برگشتم دیدم از در خارج شد! به طرز تابلویی ازم فرار کرد که سلامش ندم! فک کنم منو که دیده بود دارم میام از پله ها بالا راهشو کج کرده بود سمته دستگاهه واکس! نمیدونم شایدم اتفاقی راشو کج کرده ! نمیدونم چرا ولی خیلی ناراحت شدم. یکم بهم برخورد!  بگذریم!

.

نشستم تو سایت در حالیکه یکم یغض کرده بودم. شروع کردم به تکمیل گزارشه طرحه اون یکی استادم. کار گزارشم امروز ددلاینش بود. ینی طبق برنامم امروز باس تموم می شد که نشده. حالا تا وخته خواب باز روش کار میکنم.

از اون ورم تو هینه بینه کارام پاشدم رفتم تو وبلاگ اقای بز کوهی و اونم توپید بهم که کنکاش نکن! اینم دومین ضد حال امروزم بود! من اصن قصدم کنکاش نبود! اونم میتونس با ادبیاته بهتری تذکر بده! بهرحال! بز کوهیه دیگه چکارش کنم! یه معذرت خاستم ازش حالا!   بعدن ترشم که باز اشتباه کردم و شور حسینی گرفتم بابته حق و حقوق زنان و  که بعد دو سه تا کامنتی که دادم خدا شاهده یه سردردی اومد سراغم که نگو! ینی هی من به خودم میگم نرم این ور اون ور شور بگیرم بازم پشته دستمو داغ نمیکنم!

.

ظهری رفتم نهارمو خوردم طرفای یک و ده مین اینا. به اشپز کوپوله که میگم کمتر بکش یه جوری نیگام میکنه انگار بهش برمیخوره خیلی بامزس! بخش هیجان انگیزه ناهاره امروز یه ژله کوچولو بود که با غذا دادن  . دیگه خوردم و اومدم بالا سردردم داشتم بند و بساطمو جم کردم و پیش به سوی خونه. رسیدم و یکم اشک فشانی کردم و بعدم خوابم برد تاااا 4و نیم. پاشدم نمازمو خوندمو ظرفای صبونه رو شستمو چای دمیدم و یکمم عاجیل خوردم.

هااا برگشتنی هم پودر لباسشویی خریدم و قارچ و  پودر سوپ! یه دونه هویچ پلاسیده داشتم و محضه خاطره اون هویچ ، قارچ و سوپ رو خریدم! خلاصه عصری سوپ جو بار گذاشتم و هر چی هم دستم اومد توش ریختم که خوشمزه بشه  سوپم حاویه پودر سوپ، پیاز، هویچ، جو ، رب، قارچ ، گوجه و زرشک هسدش! اب مرغ نداره برا همین زیاد لذیذ نشده ولی میشه اسمشو گذاشت سوپ!

.

عاخیش نمازامم خوندم خیالم راحته. فردا میخام بزنگم به خانوم مسئول شهرستانیه. ببینم با مدیر قرار بود صوبت کنه کرد یا نه. از استاد راهنما هم فعلا خبری نیس. چقدر امروز بد گذشت! بهتر که گذشت! فردا روزه خوبی خواهد بود به امید خدا. دوس جونای خودم بیاین بخله ملی  

نیمچه خانه تکانی!

سلامن علیکم و رحمه الله!

خوب موبین؟ منم خوبم و مهمتر اینکه تمیسم  خونه زندگیمم تمیسه

.

اغا من دو شبه خابه بد میدیدم! اینو بگم اول از همه. فک کنم چارشمبه شب بود که با یکی از دوسام حرفم شد توی تلگرام. یه موضوعی بود که از حوصله خارجه و البته این دوستم پسر تشیف داره و همیشه خیلی راحت باهاش دعوا میکنم چون میدونم مهربونه و بش برنمیخوره ولی خب این بار از دسم ناراحت شد! دیگه همون چارشمبه شب خابشو دیدم ! پنشمبه شبم که خابیدم باز تا صب خابه بد دیدم! ینی فقط استرس هاااا. یه بار خاب دیدم که جلسه دفاعمه و یه ربع مونده تا دفاعم شرو بشه و من هنوز پاور پوینتامو نساختم!! جلسه دفاع هم نمیدونم چرا قرار بود تو پذیراییه خونمون برگزار بشه! لابد چون میز 12 نفریه بیضی توش داریم بعد من هی حرص میخوردم و میگفتم خدایا من چطوری تو یه ربع پاور بسازم؟!!اونم پاور دفاع!! بعد استاد راهنمامم عوض شده بود و یه استاده چلغوزه زپرتی داریم که نمیدونم چرا اونو جایگزین کرده بودن!! ینی خابش خیلی چرت بود! بعد بیدار شدم و دوباره خابیدم و این دفعه هم باز خواب بد دیدم! عهههه یادم رف چی بود خابش. یادم بودااااا.... عی بابا فک کنم خوابه دعوا با یکی از خاهرا بود! خلاصه اونم توش پره حرص و جوش بود.

دیگه صبح که نه بود پاشدم سریع یه تکست دادم به اقا دوسته و گفتم منو ببخش و تو نیتت خیر بوده و من الکی ناراحت شدم و اینا که اونم گف نه ملی جون ( همین جوری صدام میکنه ها پررو! یه جون میزاره اخره اسمم!) تو هم منو ببخش وخلاصه که کدورتا رفع شد. پاشدم تا صبونه بخورم و چای و اینا شد ده. ده استارته تمیس کردنو زدم.

.

وااااااااااااااااای یه چی میگم یه چی میشنوفین . اتاق خاب که بیش ازاندازه کفبث بود. تاره عنکبوت تو طبقه پایینه کمد + سه تا کرم اطراف فرشا + کلی کفاثت تو بالکن عمده مواردی بودن که میشه بهشون اشاره کرد  فرشا رو یه هفت هشت ماهی بود که بلند نکرده بودم یحتمل دلیله اون سه تا کرم این بوده. ابگوشت هم برا نهار بار گذاشتم برا خودش قل قل می کرد . رو لب تاب هم اهنگ عربی گذاشته بودم از این سوزناک با کلاسا!

بالکن رو با دسماله خیس کفشو تمیس کردم! راه اب نداره و نمیشه شستش راحت! بعد سرامیکای اطرافه فرشارو هم با دسماله خیس تمیس کردم و بعدم دو بار جارو دستی کشیدم رو فرشا و  بقیه سرامیک لختای جلو اتاقو هم دسمال کشیدم و طبخه پایینه کمد روهم تار عنکبوتاشو زدوده و دسمال کشیدم و ساکامو توش جا دادم دوباره. ینی 2ونیم ساعت یه اتاقه ده متری رو سابیدم. تازه اونم نه کامل!

دیه اومدم حالم جارو زدم و سرامیکاشو تمیس کردم و یه کرم اوچول هم اینجا بود! دیدم زیادی تقلا میکنه با دسمال کاغذی ورش داشتم و پرش دادم از پنجره بیرون بره به زندگانیه خودش در کوچه ادامه بده! واللا!

.

طرفای دو دیدم ابگوشتم پخته دیگه عنان از کف دادم و نشستم به نهار خوردن و عسکاشم فرسادم برا الف که دهنش عاب بیوفته! بمن میگه شکموی گربه باز  یا فکره خوردنی یا با گربه هایی یا هم درس میخونی!  یکی نیس بگه تو خودت چیکار میکنی! باز من دوتا  کاره مفید میکنم! واللا! حالا خوبه خودش شکمو تره. از دسته این مردا! همون بهتر شرشون از سرم کمه! ایش!

.

بعدش بخاری رو روشن کردم و دراز کشیدم جلوش و خابم هم نبرد. هااا قبلشم نت گردی کردم! طرفای پنج پاشدم و یکم کفشامو نظم دادم و سه جفت که یکم کهنه هسن و دیگه نمیپوشمو گذاشتم تو یه پلاستیک که فردا بزارم کنار سطل زباله شاید یکی ورداشت برد. قابل پوشیدنن و موشکولی هم ندارن! دیگه شیش اینا بودکه پریدم دسشویی رو سابیدم و به این واقعیته تلخ پی بردم که پودر لباسشوییم رو به اتمامه! دیگه یکم پودر هم نیگه داشتم برا سابیدنه کف اشپزخونه .

.

اشپزخونه رو هم حسابی شستم و برق انداختم و بعدش دیه نوبته خوده ملی بود که تمیس شه! ملی نیز شسته و سابیده و تمیس کاری شده به بیرونه حمام عودت گردید. الان فقط تو حمومه نیم وجبیه من سگ میزنه و گربه میرقصه! کلی لباس و ملفه و حتی یه دونه کیف که گذاشتم برا شستن بعلاوه رخت اویز فلزیمم باز از بالکن اوردم و گذاشتم حموم که بشورمش. تازه ظرف اشغال کوچولومم همینطور بعلاوه دربه ظرف اشغال بزرگه! همه جمعن و اماده برا شستن...پودر نداشتم گرنه حداقل وسیله ها رو میشستم!

.

اومدم بیرون و پوست صورتمو بخور دادم و بعدم اسکراب مالیدم و بعد به موهامم سرم ارگان که خریدمو زدم و چای دمیدم و با بقیه تارت بدمزه های دیروزی خوردم و یه خرمالو هم روش  

بقیه ابگوشتمم فریز کردم برا روزه مبادا! خوب شد این هفته غذا رزرویدم ها! میخاسم رزرو نکنم به این خیال که قراره هر روز ازصب برم شهرسان! اولا که تا سه شمبه خبری نیس و ثانیا که ظاهرا جمع اوری داده که کلید خورد قراره عصرا برم برا جمع اوریه دیتا .البته عصرا برا من بهتره. درسته شب دیروقت میرسم تهران ولی عوضش صبحمو میتونم بشینم دان کارامو بکنم و نهارمو بخورم و بعدش برم شهرسان. اینطوری از وختم بهترتر میتونم استف کنم!

.

امشب میخام دستامم روغن زیتون مال کنم تا صبح! بدین سان که روغن زیتون خالصمو میزنم به دسام  و دسکش پلاستیکی میپوشم و تا صب دسام عینه مخمل میشه  البته این دفه مخمل نمیشه! جمبه درمانی داره! از صب با شوینده کار کردم!

.

وای خیلی حف زدم نه؟ برم دیه. مرسی دوس جونا که میاین بهم سر میزنین. قوبونتون برم

خرید می رویییییم!

سلام و دو صد صد سلام .... چطور مطورین؟! من؟! عی بد نیسم! ینی خوبم شکر!

.

دیروز چشام درد میکرد و دیگه نخاستم زیاد جلو لوپ لوپ بشینم. دیروز رفتم شهرسان و برگشتنی طرفای ساعت یک. یکککک طوفانی شد بیا و ببین( حالا شایدم قبلشم طوفان بود ولی من اونموقه از سازمان زدم بیرون خو!). منم همش فکرم مونده بود پیشه پنجره اشپزخونم که صبحی وازش کردم هوای فرش بیاد تو و یادم رفده بود ببندمش... غرغرو داره غر میزنه برم یه سوسیس بدمش و بیام.... خب اومدم! غرغرش قطع شد! پدسسسسوخته عینه طلبکارا میو میکنه!

دیگه از فکر پنجره اشپزخونه اومدم بیرون و رفتم دان  و بیشتر هم بخاطره نهار رفتم چون حاله کار کردن نداشتم. اول رفتم سلف و غذا هم شنیسل مرغ بود با گوجه و خیار شور وسوپ و یه دونم سس گوجه! دو سومه شنیسلو خوردم. بزرگ بود شنیسلش و یک سومشم گذاشتم تو یه پلاستیک وتو کیفم( اینجور مواقع یکم خجالت میکشم و با خودم میگم الان دور و بری ها فک میکنن برا خودم برداشتم و با خودشون میگن این دخدره چه گداس! خبر ندارن که من گاهی غذامو با پیشمولا شر می کنم! ولی بعدش با خودم دوباره میگم بیخیال بابا هر کی هر چی میخاد فک کنه! و دوباره به این ایمان می ارم که "همیشه قضیه همون چیزی که به نظرمی رسه نیس"!!) یاد یه فیلمی افتادم که خیلی دوس داشتم. لیلا حاتمی و علی مصفا هم توش بازی کردن به نام "چیزهایی هست که نمیدانیم" خیلی پیامش قشنگه...خیلی ...نه فقط در مسایل عشقی و عاطفی بلکه در تمام مسایل واقعن این صادقه و همیشه بایس قبل قضاوت اینو بگیم به خودمون: چیزهایی هست که نمیدانیم!!

.

کجا بودم؟! هاااا نهارمو خوردمو سهم پیشمولکارم برداشتم و زدم به چاک! شما نمیدونین چقدرررر هر روز دور ریزه غذا هست تو این سلف. سه تا سطل زباله گذاشتن که بچه ها ظرفای غذاشونو اونجا خالی میکنن و بعد میزارن رو میز کناری برا شستشو. ینی هر دفعه که غذاهایی مث شنیسل یا زرشک پلو یا کباب و ... هست نمیدونین چقدر غذای مفید دور ریخته میشه. به نظره من اگه هر کس واقعن به اندازه ای که سیر میشه بگه براش غذا بریزن شاید حداقل 25درصد اون  همه غذایی که میپزن باقی بمونه و بتونن ببرن برا فقرا. یا با همین دور ریزها میدونین چقدرر سگ وگربه خیابونی گشنه سیر میشن؟ من دو سال پیش با مسئوله سلف که یه زنه جوون و فوق العاده با سطح فکر و شعوره پایینه !! صوبت کردم - ظاهرش خیلی هم امروزیه و کلی هم به خودش میرسه ولی .... - بش گفتم عایا من میتونم یه سطل مخصوص تهیه کنم و بزارم اینجا تا بچه ها تیکه های گوشتی که نمیخورن رو تو اون سطل بریزن؟ درواقع برنامم این بود که یه پیامه حمایت از حیوانات رو یه کاغذ چاپ کنم و بزنم به دیوار و زیرشم سطله رو بزارم و هفته ای حداقل دو روز که غذاهای با دور ریزه مناسب تو سلف میدن، خودم سطل رو بزارم و خودمم برم اخره وخت برش دارم. برنامم این بود که گوشتا رو بیارم برا گربه های محلمون- اونموقه تو یه خابگاهی بودم که کلی گربه بدبخت تو محلش بود. ولی زنک قبول نکرد !

.

نمیدونم چرا ازسلف نمیکنم برم سراغه بقیه روز!!  خب حالا که این همه رو گفتم بزارین دیگه پیامه اخلاقیه مربوطه رو هم بدم و برم بقیه روزو بگم! اغا هوا بس ناجوانمردانه سرده! دیدین که! بیاین جک و جونورای تو کوچه و خیابونو فراموش نکنیم. اونا گناه دارن! زمین که فقط برا ما نیس!سگ و گربه های خیابونی هم اندازه ماها تو این زندگی و شهر و خیابونا سهم دارن. منتها ما ادما با غروره تمام کل شهر رو طوری طراحی کردیم که فقط برا زندگیه خودمون مناسب باشه و به هیشکی غیره خودمون فک نکردیم. پس لااقل کمکشون کنیم که با شرایط سخته زندگی کنار بیان این طفلوکا! دور ریزای غذاهامونو هر روز بریزیم تو یه پلاستیک و صبا که میریم بیرون بزاریمشون دو قدمی سطلای زباله. یا جاهای مشابه . تو همون پلاستیک( که البته درش باز باشه و گره نزنیم) ما بزارین همونجا مطمئن باشین بو میکشن و میان پیداش میکنن و میخورن. اگر مردمه محلتون شعور لازم رو ندارن و انسان نیستن! این کارو دزدکی انجام بدین! چون ممکنه بهتون اعتراض کنن و اعصابتون خرد بشه! یا کمر به قتل و سم کش کردنه این طفلیا ببندن! مواردشو زیاد دیدم که میگم.

.

نهارومو که خوردم رفتم دان و تا 2ونیم اینا نشستم و یکم نت گردی کردم و بعد اومدم خونه. توی دان هم شنیسل رو بین سه تا داداشا تقسیم کردم و دولوپی خوردن. نمیدونم دوس دخدرشون کجا بود!

رسیدم که خونه مانتو شلوارمو یه راست گذاشتم تو حموم که برا هفته دیه بشورمش. دس و بالمو شستم و خابیدم تا 5 . بعدشم تا شب کاره خاصی  نکردم . یه کار مفیدی که کردم این بود که از این سایت دیدن کردم: اینجا راستش یکم در مورد محصولات سایت فیلارمو که قبلا از رو سایت نگارا دیده بودم بدبین شدم. اخه یه بار بهشون زنگیدم و پرسیدم که ایا فروشگاهی در تهران دارین ؟ چون میخاستم حضوری برم بخرم. که گفتن هیچ فروشگاهی نداریم. یکمم تو نت در موردش سرچ کردم و یه چیزایی خوندم و یکم بد دل شدم بهشون. خلاصه ترجیحم این بود حضوری برم بخرم برا همین دیروز تو سایت که بودم این وبسایت داروخانه مرکزی جمالزاده رو کشفیدم. - البته بگما با مطالعه سایت فیلارمو واقعا اطلاعات عمومیم بالا رفت و با محصولات مختلف اشنا شدم و از این نظر خیلی خوب بود- خلاصه دیشب یه سری محصولات مو و پوست و دور چشم رو یادداش کردم برا خودم. برا خواهرمم یه لیفتینگ قوی دور چشم میخاستم که اونم یادداش کردم اسمشو.

.

امروز نه پاشدم و صبونه زدم و پیش بسوی داروخونه هه. کلی ازش خرید کردم شامل: کرم دور چشم برا خودم- لیفتینگ دور چشم و لب برا خواهرم- یه کرم پودر برا خودم- یه سرم ارگان برا موهام- یه ضد افتاب برا خودم- یه بسته قرص پرفکتایل و یه بسته قرص ول وومن باز برا خودم. عسکاشونو بزودی میزارم الان هر کاری کردم نشد!

خلاصه خریدامو برداشتم و رفتم به سوی خیابانه طالقانی وولیعصر و اون ورا برا خرید یک فقره ام پی تری. هم میخام باهاش اهنگ بگوشم هم برام مهمه وویس ریکوردرش خوب باشه. رفتم و رفتم و بعد کلی گم و پیدا شدن و دو تا پاساژ دیدن بلخره یه جا یافتم که ام پی تری داشت!! همشون میگفتن برو جمهوری! اغاهه که فمید برام کیفیت ریکوردش مهمه گفدش تو وویس ریکوردر ببر که باهاش اهنگ هم میتونی بگوشی ینی قابلیت امپی تری پلیر هم داره. دیگه بین دوتا مارکی که داشت Lenovo رو ورداشتم.راستش بدونه هیش شناختی ورش داشتم! سونی رو میدونم بهترینشه ولی خب خیلی گرونن. اینم 285 تومن بود. سه بانده بود و اغاهه تعریفشو داد. دیگه منم برش داشتم و پیش به سوی خونه.

.

تو راه باز پرسان پرسان اومدم و کلی عینک فروشی دیدم! عینک لازمم ولی دیگه پولی برام نمونده فعلا! میگم این تهران خیلی با کلان شهرای دیگه فرق داره واقعن! اصن همه جاش به همه جاش راه داره! چرا اینجوری ساختنش خو! هر کاری میکنم یادش بگیرم نمیشه! اصن نمیتونم با خیابوناش ارتباط برقرار کنم! هممممه جاش بهم مربوطه! دیگه اینطوریا!

.

توراه که میومدم برا نهارم برنامه ریختم! صب میخاستم غذا از بیرون بخرم ولی برگشتنی گفدم چه کاریه. تصمیم گرفتم برنج بخرم که تموم کرده بودم. خورش به الوی فریزری هم از هفته پیش داشتم. از شیرینی فروشیه فرانسه هم رفتم که پای سیب بگیرم ولی گوله قیافه تارتای هویچ و البالوشو خوردم! یه تیکه تارت هویچ و یه تیکه تارت البالو خریدم که شد 6000 تومن و الان که با چای ازشون خوردم اصن خوب نبودن! هویچش یکم بهتربود ولی البالو!  تارتای شیرینی فروشیه هانس که برا خونه گرفته بودم طعم بهشت میدادن.

از اونجا هم رفتم نون بربری و نون شیرمال خریدم و از سوپر میوه هم گوجه خوشگل!( گوجه هاش خوشگل بودن خو از این گلخونه ایا! ) و خیار و دو تا فلفل دلمه رنگی و خرمالو خریدم و با دستانی پر ز خرید برگشتم خونه . خریدارو گذاشتم و دوباره رفتم تا از اق رضا برنج بخرم. پنیر هم که تموم کرده بودم خریدم و دیه اومدم خونه. تا کته بپزه خریدامو شستم و خودمو تر و تمیس کردم . بعدم نهار و خواب. قرص مولتی ویتامینمم از امروز استارتشو زدم. تا یه ماه روزی یکی باس بخورم. قبل خواب سردرد بدی هم گرفتم ولی خوشبختانه خوابم برد تا 5. دیگه پاشدم و اول یه بروفن خوردم و بعدم یکم جم و جور و صحبت با خاهر و چای و تارت. الانم که دارم می عاپم و سردرد ندارم خدا رو شکر.

.

برم یکم با این وویس ریکوردرم ور برم ببینم چطوریاس. راسی این باطری میخوره ها! انتظار داشتم مث ام پی تری قبلیم با لب تاب شارژ شه! امیدوارم جنس بدی نباشه.

.

بچه ها جون براتون اخره هفته خوبی رو ارزو میکنم. هوا سردتر شده گرم بپوشین که سرما نخورین. من خودم الان دلم بخل میخاد! اگه بخل دارین که برین توش اگرم مث من بخل ندارین هم غصه نداره که! شب که میخایم بخافیم خودمون خودمونو بخل میکنیم! تازه خیلی از اینایی رو هم که میبینین بخل دارن بخلاشون پلاستیکیه بدرد نمیخوره! بوخودا ! برم دیه! بای بای جونیا!

احساس ضعف دارم

سلام. ایشاللا که خوبین....وووی هم احساسه ضعف دارم و هم تمبلیه شدیدی بر من مستولی شده. اصن تقریبن چند روزه که کار مفید انجام ندادم

.

امروز ده مین به هف پاشدم و یه دونه تخم ابپز خوردم با دو تا نون سوخاریه عسل مال شده. حاضر شدم و دیه طرفای هشت و ده اینا بود که انگشت زدم و برگشتم میدون انقلاب که اول برم یه میدونه دیگه و ازونجام برم شهرسان مورد نظر. با سواری چل دقه هس و منم با سواری میرم. بخام با اتوبوس برم زمان رفت و برگشتم سه چهار برابر میشه. خلاصه نه و ده دقه بود که در ارگانه مربوطه بودم در شهرسان مربوطه! پی نامم رو از دبیرخونه گرفتم و مدیرشون ارجاع داده بود به حراست و امور اداری. حراست رو که میدونسم باس ارجاع میداد ولی امور اداری رو اشتبا ارجاع داده بود. در واقع باید ارجاع میداد به یه واحده دیگه که من قراره داده ها رو ازشون بگیرم. خلاصه که رییس امور اداری خودش برام ارجاعه لازم رو از مدیر گرفت و گف برو واحد مربوطه. که رفتم و خانومه که قبلنا باهاش صوبتیده بودم مرخصی بود. گفدم عب نداره برم حراست اول و مدارک لازم رو بدم. رفتم نیمساعتی نشستم و نبودن! اخرش یکی از اتاقه بغلی اومد بیرون و گف خانوم اینا امروز نمیان! گفتم مطمئنین ...گفدن ها! گفدم فردا چی میان؟ گف بله فردا هسن امروزو فغط نیسن. دیگه باز خدا خیرش بده که اومد و بهم گف. برگشتم تهران و 12 دان بودم. سرمم حسابی تو ماشین درد گرفته بود. بخاطره گردنم بود فک کنم. برگشتنی عقب نشستم و صندلی عقبش هم طوری بود که نمیشد سر رو یه جا تکیه داد.

تا رسیدم دان رفتم یه رنگارنگ برا خودم خریدم که بخورم یکم جون بگیرم! با چای کمرنگ! از شانسم چایی هم ته کشیده بود. یادم باشه فردا یه بسته چای کیسه ای بخرم ببرم بزارم تو کمدم برا اینجور مواقع. خلاصه چای و رنگارنگمو خوردم و یه صفحه بیشتر هم فصله دو ننوشتم! یک و ربع رفتم سلف و جاتون سبز قرمه سبزیه چرررررب خوردم. یه اشپزه جدید به جا یکی از اون توپولا اومده که خیلی مودبه. بش گفدم بهم لیمو بزار که مودبانه گف چشم ...عسیسم...بوس براش!

.

برگشتم سایت بعد از نهار و تا دو نیم سایت بودم و یه صفه دیگه هم فصله دو نوشتم( هنر کردم واقعن!) بعدش دیدم نیاز شدید به خواب دارم. پاشدم اومدم سمته خونه و سه و نیم بود که جامو انداختم و خواااااب تا 5 . خوب بود چسبید! تا الانم هیچ کاری جز گوش دادن به موزیک و یکم سرچ الکی انجام ندادم. فک کنم از این قرص تقویت کننده ها و مولتی ویتامین و قرص اهنو این چیا هم باس برا خودم تهیه کنم و بخورم. انرژی ندارم انگار.

.

فردا صب زود باز پامیشم برم اول انگش بزنم و بعدم شهرسان....خدایا استرس اینو دارم که یه وخت داده هامو بهم ندن یا ناقص بدن یا صد سال دیگه بدن....خودت رحمم کن...چه غلطی کردم سه فازش کردما! کاش همون دو فازه میبستم پروپوزالمو...فک کن! الان دیگه تموم شده بود...اه ...خودمو انداختم تو هچل.

.

برم بخابم ....خداااااااااااا دلم نیمخاد پاشم برم دسشویی!!! ..... ولی باس برم که خودمو بقچه پیج کنم که گند نزنم دوباره  ... ... شب بخیر بچه ها جونی ....

داشین یادم میرفدیناااا :))

سلام. خوبین خوشین سلومتین؟ مماخاتون چاخه؟! شام سبک خوردین؟ نوش جونتون ! اگرم نخوردین بهتر! شام که خوردن نداره!

.

داش یادم میرف بیام بعاپماااا

.

صب تا هفت و نیم خابیدم و بعد پاشیدم تا اماده بشم و صبونه بخورم شد هشت و بیست اینا. دیه زنگیدم به شهرسان و شمارمو دادم اغاهه گف بت میزنگم خبر میدم بزار با دبیرخونمون چک کنم بعد. منم گفدم باوشه! دیدم مقنعمم بدجور کرم پودریه ، یه مخنعه تمیس اتوییدم و سرم کردم و هشت و نیم زدم از خونه بیرون. یه بیست متری رفته بودم که دیدم گوشو! داره زنگ میخوره. برداشتیدم دیدم اغاهس و گف بعله خانوم اومده نامت ولی امروز نیا چون رییس مییسا هیشکدوم نیسن. فردا بیو! منم گفدم باوشه و تشکریدم و سره خر رو کج کردم سمته دان.

.

نه اینا بود فچ کنم که انگشته مبارکمو فشاریدم و پریدم بالو! باز لاکپشتی یکم فصله چهار نبشتم و طرفای 11 و نیم اینا بود که رفتم برا خودم یه شیرکاکایو خریدم از بوفه. نمیدونم امروز چرا پیشمولکا نبودن!

ببینین دوسدان! شیرکاکایو هر کدومش 200 میلی لیتره! معمولا رو محصولاته کارخونه ای یه جدولی داره که ارزش غذایی اون ماده رو روش نوشتن و صدر جدول هم مینویسن که چقدر اون خوشمزه هه کالری داره. ولی لدفن دقت بفرمویین به یک نقطه ظریف! و اونم اینکه اگر روش نوشته باشن ارزش غذایی به ازای هر سهم ( یا خلاصه یه همچین چیزی) بایس توجه کنین که حالا این شیر یا کیک یا هر چی که خریدین چند سهمه! مثلا رو همین شیر کاکایو نوشتن هر سهم 100 میلی لیتر...خوب بچه ها ژووون این ینی چی؟! ....عاااافففرین! ...ینی شیره ما که 200 میلی لیتره در واقع دو سهمه! و اگر تو جدول نوشتن هر سهم 79 کالری، این یعنی کل اون شیر 79 ضربدره 2 کالری داره. ملتفت شدین؟ حالا اگه سوالی داره کسی بپرسه خخخخخخخ.... اخه میگن بین صبونه و نهار یا نهار و شام که میخاین میان وعده بخورین اولا دو ساعت یه بار میان وعده رو بخورین و هر بار هم 70 کالری حداکثر بخورین نه بیشتر. دیه منم شیر که میگیرم هر وعده نصفشو داخ میکنم و میخورم. امروز که عصر قرار نبود بمونم دان برا همین نصفشو داخ کردم برا خودم و نصفشم دادم ابدارچیمون و گفتم بیا با هم بخوریم اینو من همشو نمیتونم بخورم! شیکموئه بش برنمیخوره!  اینطوری گفتم که اغا فلانی من کل این شیرو نمیتونم بخورم و حیفه بخام بندازم دور میزارم اینجا دوس داشتی بخور!

.

دیه تا یک و نیم سایت بودم و بعدم کوله بارمو برداشتم و رفتم سلف. نهار هم اش داده بودن که توش جو بود! من جو دوس دارم واااای. هر سال مامانم بهم سبزی خشک میداد و باهاش اشای خوشمزه درست میکردم امسال پاهاش درد بود سبزی خشک نکرد بده بهم  یه آشایی میشدن! عدس پلو با کیشمیش و ماست چکیده هم بود جاتون خالی که زدیم بر رگ. من پلوی شیرین دوس دارم، شما چی؟! مثلا توش کیشمیش باشه یا هویچ یا کدو حلوایی و .... تازه اون روزی یه رسپی دیدم شکر پلو! برا بوشهریاا بود. حالا رفتم ولایت میدرستم یه بار ببینم چطوریاس. با قیمه مخصوصه خودشون میخورن. قیمشون تقریبن همون قیمه ماس ولی لهش میکنن و میخورن!

.

اومدم خونه و سه و نیم گرفتم خابیدم تا پنج. بعدنم یه دوش سریع السیر و چای و یه مشت عاجیل و نصف کلوچه و یه دونه شکلات تلخ و یه مشت کیشمیش خوردم تا قبله شام و شامم یه پیاله ماست و دو تا دونه نون تست اوچولو با یه هویچ! عصرا زیاد میخورم میدونم!

.

داشتم امروز فک میکردم که این اروپایی مروپایی ها و کلن خارجکیا یه چیزه جالبی دارن و اونم اینه که رسیدگی به غرایز جنسی رو یه حق انسانی میدونن برا هر عادمی. یه زمانی یه مقاله ای میخوندم تو حوزه کاریه خودم . اینا حتی وختی در سطح کلان دارن برا سلامتیه ملتشون برنامه میریزن ، یکی از عناصر و مواردی که توش بهش دقت میکنن سلامتی در حوزه همین مسایل خاک بر سریه! من که باهاشون موافخم! واللا! عاخه شما فک کن یکی که نخاد ازدواج کنه ینی تا اخره عمرش باس مث خاهر روحانیا زندگی کنه؟! مگه چه گناهی کرده؟! مگه عادم نی؟! غریزه نداره؟! حالا یه دخدری بنا به هزار و یک دلیل نخاسته یا نتونسته ازد کنه، باس از این قضیه محروم باشه؟! واللا خدا هم خوشش نمیاد! ینی فک نکنم خوشش بیاد  نمیدونم ولی من فکر میکنم این خوده ما هاییم که خیلی زندگی رو به خودمون سخت گرفتیم وگرنه تو آموزه های دینیمون هم انقدر سختگیری نشده. البته من زیاد در این زمینه اطلاعاتی ندارم ولی مثلن همین قضیه عقد موقت! نمیدونم چقدر صحت داره ولی اینطور یه بار شنیدم که دو نفر با خوندنه دو تا آیه بهم محرم میشن! ببخشینا ولی خب خیلی مسخرس!  البته قصدم توهین به اموزه های دینی نیست ولی ادم وختی با منطقش یکم فک میکنه میبینه که در واقع دین هم یه راه گریزی گذاشته برا ادمها که بتونن راحت با قضیه ارضای غرایز جنسیشون کنار بیان! نهههههه؟ غلاااااام؟!! خخخخخخخخخخ

.

بذگریم! ولی بازم میگم!! بیشتر از اینکه شرع دست و پای ما رو تو این قضیه بسته باشه این عرف و باورها و هنجارهایی که خودمون ساختیم دسو بالمونو بسته! ( آیکونه ملی که به امور خاک بر سری فک میکنه!!)

.

اگه احوالات گردنمم بپرسین بهتره. ایشالا بهترتر هم میشه. من برم که صبح زود اول باس برم انگشت فشانی کنم و بعدم یه راس شهرستان....خدایا رحم کن که کارم اونجا تو هچل نیوفه !! شبتون بخیرررررر....گودتون ناااااایت! یا بهتره بگم نایتتون گووووووود ! بوس بوس ...ماچ ماچ ....با ی بای