ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

صبحش بد شروع شد :/

سلام. امیدوارم خوب باشین دوس جونا. منم بد نیستم شکر

.

امروز صبح بیدار شدم شش و ربع و تا شش و نیم مبال و نماز و بعدم تا هفت دراز کشیدم تو جام و کامنتای قشنگ شما رو تایید کردم و چقدرم بهم چسبیدن ممنونم که با کامنتاتون بهم انرژی میدین

.

صبونه تخم ابپز و پنیر با بربری و یه فنجون چای خوردم و زدم بیرون سمته دان. دقیقن هشت بود که رسیدم. وختی داشتم از پله ها میرفتم بالا از پشته شیشه دیدم که اغای متاهل داره میاد. سرمو انداختم پایین و داشتم اماده میشدم که بهش سلام بدم . در شیشه ای که وا شد و رفتم تو سالن دیدم وا! نیستش! ینی یه جوری غیب شده بود که فک کردم توهم زدم که از پایین پله ها دیدمش! باور کنین فک کردم توهم زدم! بعد دیگه انگشتمو که زدم برگشتم دیدم از در خارج شد! به طرز تابلویی ازم فرار کرد که سلامش ندم! فک کنم منو که دیده بود دارم میام از پله ها بالا راهشو کج کرده بود سمته دستگاهه واکس! نمیدونم شایدم اتفاقی راشو کج کرده ! نمیدونم چرا ولی خیلی ناراحت شدم. یکم بهم برخورد!  بگذریم!

.

نشستم تو سایت در حالیکه یکم یغض کرده بودم. شروع کردم به تکمیل گزارشه طرحه اون یکی استادم. کار گزارشم امروز ددلاینش بود. ینی طبق برنامم امروز باس تموم می شد که نشده. حالا تا وخته خواب باز روش کار میکنم.

از اون ورم تو هینه بینه کارام پاشدم رفتم تو وبلاگ اقای بز کوهی و اونم توپید بهم که کنکاش نکن! اینم دومین ضد حال امروزم بود! من اصن قصدم کنکاش نبود! اونم میتونس با ادبیاته بهتری تذکر بده! بهرحال! بز کوهیه دیگه چکارش کنم! یه معذرت خاستم ازش حالا!   بعدن ترشم که باز اشتباه کردم و شور حسینی گرفتم بابته حق و حقوق زنان و  که بعد دو سه تا کامنتی که دادم خدا شاهده یه سردردی اومد سراغم که نگو! ینی هی من به خودم میگم نرم این ور اون ور شور بگیرم بازم پشته دستمو داغ نمیکنم!

.

ظهری رفتم نهارمو خوردم طرفای یک و ده مین اینا. به اشپز کوپوله که میگم کمتر بکش یه جوری نیگام میکنه انگار بهش برمیخوره خیلی بامزس! بخش هیجان انگیزه ناهاره امروز یه ژله کوچولو بود که با غذا دادن  . دیگه خوردم و اومدم بالا سردردم داشتم بند و بساطمو جم کردم و پیش به سوی خونه. رسیدم و یکم اشک فشانی کردم و بعدم خوابم برد تاااا 4و نیم. پاشدم نمازمو خوندمو ظرفای صبونه رو شستمو چای دمیدم و یکمم عاجیل خوردم.

هااا برگشتنی هم پودر لباسشویی خریدم و قارچ و  پودر سوپ! یه دونه هویچ پلاسیده داشتم و محضه خاطره اون هویچ ، قارچ و سوپ رو خریدم! خلاصه عصری سوپ جو بار گذاشتم و هر چی هم دستم اومد توش ریختم که خوشمزه بشه  سوپم حاویه پودر سوپ، پیاز، هویچ، جو ، رب، قارچ ، گوجه و زرشک هسدش! اب مرغ نداره برا همین زیاد لذیذ نشده ولی میشه اسمشو گذاشت سوپ!

.

عاخیش نمازامم خوندم خیالم راحته. فردا میخام بزنگم به خانوم مسئول شهرستانیه. ببینم با مدیر قرار بود صوبت کنه کرد یا نه. از استاد راهنما هم فعلا خبری نیس. چقدر امروز بد گذشت! بهتر که گذشت! فردا روزه خوبی خواهد بود به امید خدا. دوس جونای خودم بیاین بخله ملی  

نظرات 7 + ارسال نظر
محمد الف یکشنبه 16 آبان 1395 ساعت 18:18 http://پرندنیلگون

ملی این لهجه ی شیرینت منو کشته ! آخه من خیلی وقته دیابت دارم . نوشته های تو را هم که میخونم دیگه قندم حسابی می زنه بالا . اما خدایییش حالم بهتر میشه . شاد و سالم بادی عزیزم

ممنونم اقای الف عزیز. شما لطف دارین و خوشالم که میاین و میخونین شمام همیشه سالم و شاد باشین در کنار عزیزانتون

شبدران یکشنبه 16 آبان 1395 ساعت 18:06

ان شاالله که هر روز از زندگیت پر از اتفاقات خوب و خوش باشه ، بابت سهیم کردن ما تو اتفاقات زندگیت متشکریم

ممنونم از شما که اینهمه به من لطف دارین

شادی یکشنبه 16 آبان 1395 ساعت 13:58

بله همون

مرغ آمین یکشنبه 16 آبان 1395 ساعت 12:47

همه روزات رنگی و شاد ملی جونم!

ممنونم و امیدوارم برا شما هم همینطور باشه

شادی یکشنبه 16 آبان 1395 ساعت 02:21

سلام
از بر خورد اقای مناهل منم ناراحت شدم. ینی چی خب؟!
از بز کوهی دلخور نباش. ماهه بخدا. مااااه.
عاشق سوپ هاییم که همه چی توش داره. حالا یه شاغم هم میریختی توش عالی میشد. با یکم زنجبیل و یکم از آب برنجی که میخای ابکش کنی برا پلو. محشر میشه مزه ش

سلام. منم خیلی. مثلا یه جورایی همکار هم خاهیم بود در اینده!
بز کوهی میدونم ماهه ولی گاهی تفاوتی نمیزاره بین دوستاش با غریبه ها! من اصن هیشوخت دلم نمیاد خدای نکرده با شما یا هر کدوم از بچه هایی که میاین اینجا کامنت میدین جوره بدی صوبت کنم! نمیدونم بزی چطور دلش میاد
شلغم نداشتم شادی جون، اتفاقن به یادش بودم!! اب برنج؟ منظورت اب جوشیه که توش داره برنج میپزه؟ چه جالب...عاره فک کنم خوشمزه شه. واااای پودر زنجبیل داشتم یادم رف حالا امشب میریزم تو بقیه سوپه.

پیشی یکشنبه 16 آبان 1395 ساعت 00:36 http://rozaneh123.blogsky.com/

اخییی ملی عزیزمممم چقدر دل نازکی... منم دقیقا همینطورم... حتی با یه کامنت دلم میشکنه...
امیدوارم الان کارات رو با انرژی تموم کنی و فردا روزه عالی داشته باشی

عاره ملی یکم دلنازکه در عینه اینکه گاهیم دلش عینه قلوه سنگ میشه! ممنونم پیشی جونم ...ایشالا امروز برا تو هم روزه عالی ای باشه

بهار شنبه 15 آبان 1395 ساعت 23:12

من اومدم بخلت
بعضی روزا اینجوریه...آدم همش فکر میکنه چرا بد میاره...چرا هیچی درست پیش نمیره...انگار دنیا با آدم لجه...ولی خب خوبیش اینه که میگذره...و جالبیش اینجاست که هفته بعدش تو یادت نیست حتی این ماجراها رو...به قول یه دوست چون میگذرد غمی نیست...
فردا حتما روز بهتریه
ملی این روزا انقد دلم میخواست منم تهران بودم با هم میرفتیم انقلاب بعدشم میرفتیم سینما....نمیدونم چرا چند روزه عجیب این تز افتاده تو مخم...

عسیسم... عاره میگذره و روزای خوبی تو راهه.
اوخی سینما پذیرای ملی و بهار چه شودددد بهار جونی من نمیدونم چرا فوبیای رودررویی با بروبچ مجازی رو دارم. با وجودیکه مطمینم دوستای خوبین و حتی با صفا تر از دوسای واقعیم به نظرم میان... نمیدونم شایدم ی روزی شد که من و تو یا هر کدومه دیگه از بچه هایی ک میان اینجا ، تو دنیای واقعی هم همدیگه رو دیدیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد