ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

خرید می رویییییم!

سلام و دو صد صد سلام .... چطور مطورین؟! من؟! عی بد نیسم! ینی خوبم شکر!

.

دیروز چشام درد میکرد و دیگه نخاستم زیاد جلو لوپ لوپ بشینم. دیروز رفتم شهرسان و برگشتنی طرفای ساعت یک. یکککک طوفانی شد بیا و ببین( حالا شایدم قبلشم طوفان بود ولی من اونموقه از سازمان زدم بیرون خو!). منم همش فکرم مونده بود پیشه پنجره اشپزخونم که صبحی وازش کردم هوای فرش بیاد تو و یادم رفده بود ببندمش... غرغرو داره غر میزنه برم یه سوسیس بدمش و بیام.... خب اومدم! غرغرش قطع شد! پدسسسسوخته عینه طلبکارا میو میکنه!

دیگه از فکر پنجره اشپزخونه اومدم بیرون و رفتم دان  و بیشتر هم بخاطره نهار رفتم چون حاله کار کردن نداشتم. اول رفتم سلف و غذا هم شنیسل مرغ بود با گوجه و خیار شور وسوپ و یه دونم سس گوجه! دو سومه شنیسلو خوردم. بزرگ بود شنیسلش و یک سومشم گذاشتم تو یه پلاستیک وتو کیفم( اینجور مواقع یکم خجالت میکشم و با خودم میگم الان دور و بری ها فک میکنن برا خودم برداشتم و با خودشون میگن این دخدره چه گداس! خبر ندارن که من گاهی غذامو با پیشمولا شر می کنم! ولی بعدش با خودم دوباره میگم بیخیال بابا هر کی هر چی میخاد فک کنه! و دوباره به این ایمان می ارم که "همیشه قضیه همون چیزی که به نظرمی رسه نیس"!!) یاد یه فیلمی افتادم که خیلی دوس داشتم. لیلا حاتمی و علی مصفا هم توش بازی کردن به نام "چیزهایی هست که نمیدانیم" خیلی پیامش قشنگه...خیلی ...نه فقط در مسایل عشقی و عاطفی بلکه در تمام مسایل واقعن این صادقه و همیشه بایس قبل قضاوت اینو بگیم به خودمون: چیزهایی هست که نمیدانیم!!

.

کجا بودم؟! هاااا نهارمو خوردمو سهم پیشمولکارم برداشتم و زدم به چاک! شما نمیدونین چقدرررر هر روز دور ریزه غذا هست تو این سلف. سه تا سطل زباله گذاشتن که بچه ها ظرفای غذاشونو اونجا خالی میکنن و بعد میزارن رو میز کناری برا شستشو. ینی هر دفعه که غذاهایی مث شنیسل یا زرشک پلو یا کباب و ... هست نمیدونین چقدر غذای مفید دور ریخته میشه. به نظره من اگه هر کس واقعن به اندازه ای که سیر میشه بگه براش غذا بریزن شاید حداقل 25درصد اون  همه غذایی که میپزن باقی بمونه و بتونن ببرن برا فقرا. یا با همین دور ریزها میدونین چقدرر سگ وگربه خیابونی گشنه سیر میشن؟ من دو سال پیش با مسئوله سلف که یه زنه جوون و فوق العاده با سطح فکر و شعوره پایینه !! صوبت کردم - ظاهرش خیلی هم امروزیه و کلی هم به خودش میرسه ولی .... - بش گفتم عایا من میتونم یه سطل مخصوص تهیه کنم و بزارم اینجا تا بچه ها تیکه های گوشتی که نمیخورن رو تو اون سطل بریزن؟ درواقع برنامم این بود که یه پیامه حمایت از حیوانات رو یه کاغذ چاپ کنم و بزنم به دیوار و زیرشم سطله رو بزارم و هفته ای حداقل دو روز که غذاهای با دور ریزه مناسب تو سلف میدن، خودم سطل رو بزارم و خودمم برم اخره وخت برش دارم. برنامم این بود که گوشتا رو بیارم برا گربه های محلمون- اونموقه تو یه خابگاهی بودم که کلی گربه بدبخت تو محلش بود. ولی زنک قبول نکرد !

.

نمیدونم چرا ازسلف نمیکنم برم سراغه بقیه روز!!  خب حالا که این همه رو گفتم بزارین دیگه پیامه اخلاقیه مربوطه رو هم بدم و برم بقیه روزو بگم! اغا هوا بس ناجوانمردانه سرده! دیدین که! بیاین جک و جونورای تو کوچه و خیابونو فراموش نکنیم. اونا گناه دارن! زمین که فقط برا ما نیس!سگ و گربه های خیابونی هم اندازه ماها تو این زندگی و شهر و خیابونا سهم دارن. منتها ما ادما با غروره تمام کل شهر رو طوری طراحی کردیم که فقط برا زندگیه خودمون مناسب باشه و به هیشکی غیره خودمون فک نکردیم. پس لااقل کمکشون کنیم که با شرایط سخته زندگی کنار بیان این طفلوکا! دور ریزای غذاهامونو هر روز بریزیم تو یه پلاستیک و صبا که میریم بیرون بزاریمشون دو قدمی سطلای زباله. یا جاهای مشابه . تو همون پلاستیک( که البته درش باز باشه و گره نزنیم) ما بزارین همونجا مطمئن باشین بو میکشن و میان پیداش میکنن و میخورن. اگر مردمه محلتون شعور لازم رو ندارن و انسان نیستن! این کارو دزدکی انجام بدین! چون ممکنه بهتون اعتراض کنن و اعصابتون خرد بشه! یا کمر به قتل و سم کش کردنه این طفلیا ببندن! مواردشو زیاد دیدم که میگم.

.

نهارومو که خوردم رفتم دان و تا 2ونیم اینا نشستم و یکم نت گردی کردم و بعد اومدم خونه. توی دان هم شنیسل رو بین سه تا داداشا تقسیم کردم و دولوپی خوردن. نمیدونم دوس دخدرشون کجا بود!

رسیدم که خونه مانتو شلوارمو یه راست گذاشتم تو حموم که برا هفته دیه بشورمش. دس و بالمو شستم و خابیدم تا 5 . بعدشم تا شب کاره خاصی  نکردم . یه کار مفیدی که کردم این بود که از این سایت دیدن کردم: اینجا راستش یکم در مورد محصولات سایت فیلارمو که قبلا از رو سایت نگارا دیده بودم بدبین شدم. اخه یه بار بهشون زنگیدم و پرسیدم که ایا فروشگاهی در تهران دارین ؟ چون میخاستم حضوری برم بخرم. که گفتن هیچ فروشگاهی نداریم. یکمم تو نت در موردش سرچ کردم و یه چیزایی خوندم و یکم بد دل شدم بهشون. خلاصه ترجیحم این بود حضوری برم بخرم برا همین دیروز تو سایت که بودم این وبسایت داروخانه مرکزی جمالزاده رو کشفیدم. - البته بگما با مطالعه سایت فیلارمو واقعا اطلاعات عمومیم بالا رفت و با محصولات مختلف اشنا شدم و از این نظر خیلی خوب بود- خلاصه دیشب یه سری محصولات مو و پوست و دور چشم رو یادداش کردم برا خودم. برا خواهرمم یه لیفتینگ قوی دور چشم میخاستم که اونم یادداش کردم اسمشو.

.

امروز نه پاشدم و صبونه زدم و پیش بسوی داروخونه هه. کلی ازش خرید کردم شامل: کرم دور چشم برا خودم- لیفتینگ دور چشم و لب برا خواهرم- یه کرم پودر برا خودم- یه سرم ارگان برا موهام- یه ضد افتاب برا خودم- یه بسته قرص پرفکتایل و یه بسته قرص ول وومن باز برا خودم. عسکاشونو بزودی میزارم الان هر کاری کردم نشد!

خلاصه خریدامو برداشتم و رفتم به سوی خیابانه طالقانی وولیعصر و اون ورا برا خرید یک فقره ام پی تری. هم میخام باهاش اهنگ بگوشم هم برام مهمه وویس ریکوردرش خوب باشه. رفتم و رفتم و بعد کلی گم و پیدا شدن و دو تا پاساژ دیدن بلخره یه جا یافتم که ام پی تری داشت!! همشون میگفتن برو جمهوری! اغاهه که فمید برام کیفیت ریکوردش مهمه گفدش تو وویس ریکوردر ببر که باهاش اهنگ هم میتونی بگوشی ینی قابلیت امپی تری پلیر هم داره. دیگه بین دوتا مارکی که داشت Lenovo رو ورداشتم.راستش بدونه هیش شناختی ورش داشتم! سونی رو میدونم بهترینشه ولی خب خیلی گرونن. اینم 285 تومن بود. سه بانده بود و اغاهه تعریفشو داد. دیگه منم برش داشتم و پیش به سوی خونه.

.

تو راه باز پرسان پرسان اومدم و کلی عینک فروشی دیدم! عینک لازمم ولی دیگه پولی برام نمونده فعلا! میگم این تهران خیلی با کلان شهرای دیگه فرق داره واقعن! اصن همه جاش به همه جاش راه داره! چرا اینجوری ساختنش خو! هر کاری میکنم یادش بگیرم نمیشه! اصن نمیتونم با خیابوناش ارتباط برقرار کنم! هممممه جاش بهم مربوطه! دیگه اینطوریا!

.

توراه که میومدم برا نهارم برنامه ریختم! صب میخاستم غذا از بیرون بخرم ولی برگشتنی گفدم چه کاریه. تصمیم گرفتم برنج بخرم که تموم کرده بودم. خورش به الوی فریزری هم از هفته پیش داشتم. از شیرینی فروشیه فرانسه هم رفتم که پای سیب بگیرم ولی گوله قیافه تارتای هویچ و البالوشو خوردم! یه تیکه تارت هویچ و یه تیکه تارت البالو خریدم که شد 6000 تومن و الان که با چای ازشون خوردم اصن خوب نبودن! هویچش یکم بهتربود ولی البالو!  تارتای شیرینی فروشیه هانس که برا خونه گرفته بودم طعم بهشت میدادن.

از اونجا هم رفتم نون بربری و نون شیرمال خریدم و از سوپر میوه هم گوجه خوشگل!( گوجه هاش خوشگل بودن خو از این گلخونه ایا! ) و خیار و دو تا فلفل دلمه رنگی و خرمالو خریدم و با دستانی پر ز خرید برگشتم خونه . خریدارو گذاشتم و دوباره رفتم تا از اق رضا برنج بخرم. پنیر هم که تموم کرده بودم خریدم و دیه اومدم خونه. تا کته بپزه خریدامو شستم و خودمو تر و تمیس کردم . بعدم نهار و خواب. قرص مولتی ویتامینمم از امروز استارتشو زدم. تا یه ماه روزی یکی باس بخورم. قبل خواب سردرد بدی هم گرفتم ولی خوشبختانه خوابم برد تا 5. دیگه پاشدم و اول یه بروفن خوردم و بعدم یکم جم و جور و صحبت با خاهر و چای و تارت. الانم که دارم می عاپم و سردرد ندارم خدا رو شکر.

.

برم یکم با این وویس ریکوردرم ور برم ببینم چطوریاس. راسی این باطری میخوره ها! انتظار داشتم مث ام پی تری قبلیم با لب تاب شارژ شه! امیدوارم جنس بدی نباشه.

.

بچه ها جون براتون اخره هفته خوبی رو ارزو میکنم. هوا سردتر شده گرم بپوشین که سرما نخورین. من خودم الان دلم بخل میخاد! اگه بخل دارین که برین توش اگرم مث من بخل ندارین هم غصه نداره که! شب که میخایم بخافیم خودمون خودمونو بخل میکنیم! تازه خیلی از اینایی رو هم که میبینین بخل دارن بخلاشون پلاستیکیه بدرد نمیخوره! بوخودا ! برم دیه! بای بای جونیا!

نظرات 9 + ارسال نظر
مرغ آمین جمعه 14 آبان 1395 ساعت 23:22

سلام سلام منم تهرانو یاد نمی گیرم ملی! باهات موافقم همه جاش به هم راه داره! خیلی جاها رو حتی خود راننده تاکسیا نمی شناسن درست! خوب این چه طرز شهر ساختنه که اینهمه بزرگ بشه که کسی کامل نشناسش!

سلام ب رو ماهت دیدی؟ واقعن عینه ماز میمونه ! همه جاش به همه جاش مربوطه

زهرآ جمعه 14 آبان 1395 ساعت 21:06

ویس ریکوردرت هم موووووبارک
شبت بخیر دوست خوب و مهربونم

ممنونم عزیزم شب تو هم خوش دوس جون

زهرآ جمعه 14 آبان 1395 ساعت 21:05

سلام ملی جونم خوبی؟ عزیزم چقده حیوون دوستی منم با حرفات موافقم ولی اینجا فرهنگش نیس و بیشتر به کثیفی این حیوونا نگاه میشه. ما هم همیشه غذاهامون که اضافه میاد یا برنجی یا گوشتی چیزی، میریزیم تو باغچه تا گنجشک ها و گربه ها بخورن و اسراف نشه
ملی جون کمر درد و گردن دردت بخاطر کار با لپ تاپه .. منم پارسال همیشه خدا دست و گردنمو میبستم و کمرم به سختی دلا وراست میشد

منم بخل ندارم تازشم عروسکم ندارم که بخل کنم

سلام به رو ماهت.
عاره من حیوونا رو خیلی دوس دارم. راس میگی فرهنگه رسیدگی به حیوانات متاسفانه نیس و این خیلی بده. توجه به حیوونا روحه ادمو لطیف میکنه و جامعه مام که ماشالا هر روز بدتر به سمت خشونت میره.
دسته شما درد نکنه که به فکر زبون بسته ها هستین
گردن درد عاره زیاد نشستن پشت کامی و لوپی یه علته اصلیشه.
عسیسم منم عروسک ندارم...مام باس بریم مث بهار یه رومئویی چیزی بخریم زهرا جون بخلا هم عاخه دیگه بخل نیستن...اعتباری بهشون نیس

شبدر جمعه 14 آبان 1395 ساعت 16:58

خدا بهتون قوت بده ملی بانو ، واقعن خوردن این مکمل های غذایی البته زیر نظر کاًشناسان و پزشکان و اهل فن یک چیز ضروری برای افراد می باشد و البته ورزش !
خدا خودش به زندگیت برکت بده که به فکر مخلوقاتش هستی ، من که عاشقشةنم و با حمایت کردن اونا خودم رو مراقبه و درمان میکنم

خدا به شما هم قوت و عزیت بیش از پیش بده شبدر جونم. عاره مکمل خوبه و من اینو تازه فهمیدم! ورزش رو هم خوب اومدی متاسفانه من به جز روزی نیمساعت پیاده روی ورزش دیکه ای نمیکنم و این خیلی بده. تازه اون نیمساعت هم به نیته ورزش نیس
ممنونم. منم دقیقن مث شما با توجه به حیوانات در واقع انرژی میگیرم و روحم تازه میشه

شادی جمعه 14 آبان 1395 ساعت 12:20

سلام ملی گلی
از بس حمایت از حیوانات رو باخال انجام میدی تو فکرم که ناهارمو باهاشون سهیم بشماااا
امیدوارم خدا همراه همیشگی دل مهربونت باشه و هیچ وقت تنهات نذاره.
عالی نوشتی

سلام عسیسم فکر خوبیه نهار سهیم شدن یه جور تشویقه برا کم خوری! اینو جدی میگم.
الاهی که خدا مث همیشه نظرش رو زندگیای هممون باشه شادی جونم. چه دعای قشنگی کردی ...چسبید بهم

شبدر جمعه 14 آبان 1395 ساعت 05:40

امیدوارم تو همه ی امری که مشغول به انجامش هستی موفق و سر بلند باشی . زندگی حس غریبیه مثل حس الان من .نسبت به مخلوقات خدا مهربون باشیم

قربونت شبدر جونم. ایشالا شمام همیشه شاد و سالم باشی کنار عزیزانت. زندگی رو خوب اومدی...یه چیزیه عجیب غریبیه لامصب مخلوقات خدا

روشناا پنج‌شنبه 13 آبان 1395 ساعت 23:14 http://roshanaa.blogsky.com

سلام ملی جون :) من چن وقته با وبت آشنا شدم عادت کردم هر شب میام میخونمت :))) خیلی باحال مینویسی دوس دارم اینجوری D:
در مورد حیوونا هم باید بگم من میتونم فقط واسه پرنده ها غذا بذارم، خمیر نون کوچولو و اینا میریزیم رو سکوی بالکن آشپزخونه، همیشه چنتا کبوتر میان میشینن اونجا میخورن :)) واسه سگا و گربه ها کاری نکردم تا حالا :(

سلام عزیزم خوش اومدی لطف داری شما دستت دردنکنه که حواست به پرنده ها هست. منم براشون ارزن میریزم لب پنجره. ته مونده غذایی داشتین برا پیشی ها بزار لب جوبی جایی که بخورن.
مرسی ازنظرت

پیشی پنج‌شنبه 13 آبان 1395 ساعت 20:56 http://rozaneh123.blogsky.com/

مبارکته باشه خریدات ملی جون... ایشالا به سلامتی و دل خوش ازشون استفاده کنی و راضی باشی ازشون...

قربونت برم مرسی

بهار پنج‌شنبه 13 آبان 1395 ساعت 20:26 http://likespring.blogsky.com

تو خیلی مهربونی ملی که به فکر حیوونی های زبون بسته ای.الان دیگه هر کسی فکر خودشه.مامان منم همیشه غذای مرغی یا آبگوشتی چیزی باشه سهم پیشی ها میبره براشون.راست میگی الان که هوا سرده باید حواسمون به اونا هم باشه.البته من زیاد برام مهم نبود ولی الان با نوشته های دیدم راست وگویی.چون از سگ به شدت میترسم ولی با پیشی ها مفافخم.
وویس ریکوردرت مبارک باشه.
ملییییی منم بخل ندارم.بعضی شبا رومئو(خرسمو)بخل میکنم.بعد صب که پا میشم میبینم شوتش کردم پایین تختمکلا خدا میبینه جنبه ندارم بخل راستکی بهم نمیده

مهربونی ازخودته عسیسم لطف داری شما ایول به مامان خانومت بابا سگا از گربه ها خیلی خیلی مظلومترن. منم میترسم ازشون ولی خیلی مظلومن.
رومئووووو خخخخخخخ همون دیه راستکی هم باشه شوتش میکنی معلومه از همی الان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد