ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

شجریان هم رف :/

سلام

مهم ترین اتفاق دیروز و امروز همین بود دیه...خدا رحمتش کنه . خوش بحالش که خوب زندگی کرد و سربلند بود همیشه...

چهارشمبه ساعت سه و نیم بعد دو ساعت دوندگی رسیدم خونه و تا نهار بخورم و اینا شد 5 و نیم و رفتیم با خاهری هزار تا دونه ماسکه دیگه از یه خیر گرفتیم و بعد برگشت من یه راست نشستم ماسکا رو 5 تا 5 تا بزارم تو زیپ کیپ  و بزرگه هم رف مامانو بشوره

تا ساعت سه شب مشغول بودم و از 88 بسته فقط 25 تا رو نتونستم ماسکاشو دسته بندی کنم که البته اونام خودشون ده تا ده تا داخل نایلون بودم. حین بسته بندی هم دستامو با الکل هی ضدعفونی میکردم و البته اصولا باید ماسکم میزدم که نزده بودم! ولی خب عطسه و سرفه نکردم حینه کار! کسی هم پیشم نبود باهاش حرف بزنم که بخاد دراپلتام بیوفته رو ماسکا! البته وسطاش بزرگه هم کمکم کرد و دستشم درد نکنه.

.

شبو خابیدم رو مبل (از کرونا به این ور حموم میکنم و بعد میرم تو اتاقمون! نا نداشتم دیه اون شب!) انقدر خسته بودم که صب ساعت هشت که گوشیم الارم زد تو همون حالت که شب خوابیده بودم چشامو باز کردم! رفدم حموم و صبونه خوردیم و با عجله با خاهری سه کارتن ماسکو گذاشیم تو ماشین و رفدیم سمته فری...قراره مون یه رب به ده بود.

.

خلاصه شو بخام بگم درست نتونستم اونجا توضیح بدم که چکار کنن. خب بابا طرف فری هسدش خیر سرش...یه کارشناس روابط عمومیش پیششه. رییس دان هم کنارش وایساده بود. یه عضو شورا هم همینطور تو جمعمون بود. بین اینهمه مرد یکیشون نتونستت دقیقا بگه چکار کنیم! خودم باید یه توضیحه درست میدادم و تاکید میکردم که برید وایسید تو یه کوچه خلوت  و زنگ درا رو یکی یکی بزنید و ماسکا رو بدید که تجمع نشه.

من فک کردم عقلشون میرسه خب! که نرسیدو رفته بودن وایساده بودن وسطه میدون! حوصله ندارم به ریز بگم ولی در کل خورد تو ذوقم یکم. هم اینکه فرررری یه تشکر خشک و خالی ازمون نکرد یا حداقل نگف نذرتون قبول!! و هم اینکه برگشت اخره کار گفت اینجوری ضررش از نفعش بیشتره! (منظورش تجمع بود) یه مشت بچه سرتق هم دوره فررری رو گرفتن و تجمع کردن و عصبانیش کردن.

ولی خب در کل چنتا دونه عکس گرفتن و رفدن دیه. ما موندیم و سه کارتن ماسک که کمک هم برا پخشش نداشتیم. یه چند جعبه پخشیدیم و خانم دکتر ر منو برگردوند خونه و اینبار با خاهری رفدیم یه چن جایه دیه هم پخشیدیم. دیه عصرش دوباره من رفتم با یه گروهی که غذا پخش میکردن و با اونا یه کارتن رو پخش کردیم. یه کارتن دیه هم الان مونده که قراره از فردا ظهرا کم کم ببریم بپخشیم.

.

حس خوبی نداشتم دیروز صب و خودمو مذمت میکردم که درست مدیریت نکردم. بعدش گفتم ولش بابا گوره بابا همه! مهم نیتمه که خیر بوده و اونایی هم که پخش شد بدونه تجمع به دسته مستحقش رسید. ولی خب باید مدیریت میکردم که جلو فررری هم تجمعات نشه و به زور تاکید میکردم که برن تو یه کوچه خلوت. ازین به بعد باید دقت کنم.

.

اوضا کلا جالب نیست راستش! منظورم رضایتم از وضعیت و زندگیمه...ولی میدونین چیه ...همینه که هس دیه! من فعلا تو این شغلم...تو این شهرم...با همین ادما و با همین اوضا...تنها راه اینه که دیدمو عوض کنم... نگاهمو باید عوض کنم و به هر اتفاقی که میوفته به بعده مثبتش فک کنم یا بهتره اینجور بگم که یه بعد مثبت براش خلق کنم!!! عاره تنها راه همینه فعلا و شاید هم برای همیشه !

یه متنه اوچولوی شونزده مهری

سلام سلام

ساعت ده جلسه دارم و یحتمل تا 11ونیم ایشالا تمومه. ایشالا که خیره. بعدش باید برم سراغ تهیه زیپ کیپ برا ماسکا. هر 5 تا ماسک تو یه زیپ کیپ. یحتمل تا عصر باید بشینم اینا رو اوکی کنم. نمیبرمشون خونه. همنیجا دستامو میشورم و تو اتاقم انجامش میدم. البته به شرطی که 49 تا بسته ماسک برسن!! تو راهن

.

کارامو لیست کردم که یادم نره همین الان. هماهنگی با فررری و ساموندهی عکس و فیلمای تو گوشیم که جا باز شه و الی اخر.

.

یه مقاله رو باید یه ده دوازده ساعتی روش کار کنم و سابمیت کنم بره و یه مقاله دیگه هم باید بحثشو بنویسم. نمیدونم چرا اینجوریه که مقالاته من همش ریجکت میشه! والا مقایسه که میکنم واقعا در قیاس با برخی مقالاتی که از ایران چاپ شده خیلی هم خوبه. نمیدونم چرا اینجوریه. متنفرم از این پروسه مقاله از نوشتنش بگیر تا فرستادنش به ژورنالا و ....

.

برم یه نیمساعتی ساموندهی کنم عکس و فیلما مو بعد برم سر جلسه.

.

مواظب خودتون باشید..هوا سرده...هوای دلاتون گرم

زیاد میخورم و کم می خونم :/

خیلی بد شدماااا خیلی

غذا و خورد و خوراکم زیاد شده...شدم 56 کیلو

از اون ورم نمایزم کم شده! نمازامو با کاهلیت میخونم. یادش بخیر یه زمانی نماز صبحمم میخوندم...یادتونه؟

خیلی کارام رو به کندی پیش میبرم و زیاد میخابم. معتاد به گوشی هم شدم.

خدایا منو از دام اعتیاد برهان

.

صب هف و پنج دقه پاشدم و اماده شدم و غذای پیشی ها رو دادیم و اومدیم. الانم صبونمو خوردم و نشستم ب کارام برسم. باید زنگ بزنم به عکاسه فررری که برا پنشمبه ببینیم چطور برنامه بریزیم  و کجا ببینیمشون. از کجا شرو کنیم. ایشالا که بخوبی پیش بره و خدا قبول کنه. رییسه دان کم کمک کرد. انتظارم بیشتر بود.

.

دیروز رفدم معاونت اموزشی و خبردار شدم از شورای پژوهشی گذاشتنم کنار. البته به عنوان نماینده دانشکده تو یه شورای استانی معرفیم کردن ولی بهم برخورد که به خیاله خودشون عدالت رو روی من اجرا کردن! به روی ماون اموزشی خواهم اورد در فرصت مناسب. بیشعور!  بقیه اعضای شورا هم پستهای دیگه ای دارن چطور اونا رو کنار نذاشته!!؟؟ خیلی عوضین بعضیا

.

احتمالن هفته دیه خبر کنن برا مصاحبه گزینش...خدا خودش رحم کنه

.

برا فردا یه جلسه ای گذاشتم که باید بشینم متریالشو عاماده کنم. کاش وخت کنم یه سر هم برم بیمارستان برا یه کاری.

.

برا نهار وسطی دیروز برامون اش فرساد. خوشمزه بود برا شام که یکم خوردیم. بقیشم موند برا نهاره امروز. باید برگشتنی کشک بخریم.

.

برم به امید خدا استارت بزنم کارای امروزو...خدایا به امید خودت


دقیقه نود و نه و نود و نه صدم و نود و نه هزارم

جلسه شورای پژوهشیه برا بررسی طرحم امروز

ساعت هشت بهم خبر دادن

هر روز دریغ از دیروز! هر روز وضعشون بدتر میشه در مدیریت اوضاع...بی لیاقتا

.

الان باس ماشین بگیرم راه بیوفتم سمته اون سره دنیا...ایش. گفتم قبلش بیام سلامی عرض کنم.

.

صب یه دیدار داشتم با ماونه جدیدالتاسیسه! آموزش و پرورش....ببینیم باهامون راه میاد یا نه! ایشالا که بیاد. حسم معمولی بود یه کم منفیش بیشتر ....

.

دیشب برا نهاره امروز به الو بار گذاشتم. شیرین شده! به هاش برا مربا بود ...خورش به ترشش خوبه به نظرم. حالا ظهری توش ابلیمو میریزیم میخوریم. خیلی قامبالو شدمااا خودمم میدونم

.

باید یه دعوتنامه بزنم برا جلسه چارشمبه. اتوماسیون از شانس من ر.ی.د!!! ببینم کی درست میشه...اه ...مدعوین خارج سازمانین باید دعوتنامشون زودتر بره....چقد حرص بخورم من عاخه

.

عاها باز شد

برم دعوتا رو بزنم و پاشم بدوئم سر جلسه....فعلا بای بای

مواظبات بفرمایید ...

چرا انقدر لفت میدن کارا رو؟ :/

از صب سه بار عطسه کردم

دیروز دو و نیم رفدیم خونه...یه مدته بزرگه میاد دمبالم  باهم برمیگردیم. تقریبا از بعد بازگشایی های فروردین. این یعنی اصلا پیاده روی ندارم. خلاصه رفدیم اول خونه عموم و یه سبد میوه ک برامون گذاشه بودن ورداشتیم و برگشتیم خونه. قبلشم وسطیو گذاشتیم اون یکی خونه. بزرگه برگشت که نهاره وسطی رو ببره بده بهش و منم تو این فرصت سالاد گرفدم و غذا رو گذاشتم گرم شه. یه غذای غیر رژیمی و خوشمزه بنام پلو با ته دیگ سیب زمینی رنده شده و خورش کرفس

.

بعد ناهار معمولا میخابم به امید اینکه بعدش پاشم به کارام برسم ولی زهی خیاله باطل رو مبل خابیدم تا شش عصر و با زنگ یه اغایی بیدار شدم که قراه ازم مصاحبه بگیره ... چارشمبم زنگیده بود از پژوهشکده مجمع . ت.ش.خ.ی.ص. م.ص.ل..ح.ت  !!! اسم یکی از همکلاسیای دکترامو برد و گفدش که شمارمو از اون گرفده! اسمه اونو نمیداد فک میکردم سر کاریه! والا ! منو چه به مصلحت!! خلاصه دیروزم زنگید و گف در واتس اپ سوالاتو میرفسته. گفدم باشه و غط کردم. دوباره نیمساعتی خوابیدم تا فک کنم نزدیکای هفت....خعلی میخابم! پاشیدم تا ظرفا رو بوشورم و سبد میوه رو جم و جور کنم و حمام کنم شد یه رب به نه. یه چای خوردم  و نهاره فرداشو که میشه امروز یه سر زدم (مخلوط کته با باقیمانده خورشت که میشه کرفس پلو ) و رفدم تو اتاق. یکم موزیک و نماز  و صحبت با دکتر تاریخ (اسمه رمزه ... از فعالای مدنیه شهره) و یکم اینستاگردی و بعدم نزدیک یک خاب! این شد کاره علمیه من!!!

در مورد دکتر تاریخ باید بگم که از فعالای مدنیه و ngo زده و کلا از من خوش میاد و کمکم میکنه....اخبارای دسته اولی هم داره  و دیروزم یه سری خبر مبر بهم داد. کلا خوبه باهاش حرفیدن.

.

ساعتو دیشب گذاشتم رو شیش که صبح غیرت کنم پاشم که غیرت نکردم! هفت بیداریدم و سه تا تخم گذاشتم ابپز بشه و اماده شدم و با بزرگه زدیم بیرون و البته قبلشم غذای مارشملو و دو قلوهاشو دادم بی شرفا نمیزارن دست بهشون بزنم ولی موقع غذا که میشه همچین جیغ و داد میکنن انگار ارث باباشونو ازم طلب دارن

.

دیه رفدیم اول من انگشتیدم بعد بزرگه بعدم رفدیم بانک که من رمز کارت بانکیمو درست کنم و بعدم یه پولی منتقل کردم برا خرید ماسکا (نذر ماسک میخایم بدیم 5 مبه و دارم گدایی میکنم این ور و اون ور! پیشنهاده فرررررررمه نداره! (اگه تونسین این کلمه رو بوخونین تو کامنت درستشو برام بنبیسین)

.

الانم دارم برنامه مینویسم و ده روزه منتظرم یه سری هزینه ها بهم اعلام بشه که بزنم تنگه برنامه و کاراشو تموم کنم و امضاهاشو از شونصد نفر بگیرم و بزنیم بره که هنو نفرستادن هزینه ها رو... چرا باید هر چیزی رو یکصد مرتبه پیگیری کرد؟ چرا هر کس کارشو به موقه انجام نمیده؟؟؟ همینه که مملکت رو هواس دیگه

.

سرد شده هوا...خودتونو خو ب بپوشونین. سرماخوردگی با وجود کرونا خعلی خطرناکه...

.

خدایا به امید خودت