ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

یه صبحه روز پاییزی

ساعت بیس دقه به نه هستش و من تو دفترمم (همون دفتر بی پنجره! ) معلومه پنجره برام شده یه عارزو؟!!

صبونمو خوردم و میخام که به امید خدا کارامو شرو کنم.

امتحانامو هفته پیش دادم و چنتاش خوب بود و چنتاشم گند زدم. ایشالا که به خیر بگذره

دیشب قبل خواب نشستم وویس برا اسلایدهای درس روش تحقیق ضبط کردم و الان باید سر هم کنمشون و بفرستم تو سامانه مجازی برا بچه ها.

.

دیشب تو پیچ اینستای مگا پروژم یه پستی گذاشتم که از طرف یکی از فعالای مدنیه شهرمون استوری شد. حالا تعداد ممبراش از من کمتره ها ولی چنتا دیگه از فعالای مدنی شهرمونو هم تگ(منشن؟؟) کرد تو استوریش... در کل خوشمان عامد از این حرکت :)

.

کلی کار د ارم برا ماه مهر ...کلیییی کار. چه پاییزه شلوغی. برا هم دعا کنیم که کارامون خوب پیش بره.

.

دیشب تا سرحد مرگ خندیدم به الف....موقع تماس تصویری توی واتس اپ (چند وقت پیش) نت خراب بود و تصویرش وایساده بود ...منم دیدم مسخرس سریع یه اسکرین شات گرفتم. حالا دیروز عکس پروفایلشو عوض کرده بود و عکس خودشو ورداشته بود. بهش گفدم یه عکس خوب بزار. گف بفرس بزارم. یاده همین عسکش افتادم و رفتم تو گالری پیدا کردم و براش فرستادم و تا سرحد مرگ هم خندیدم بهش ...تو عکس شبیه این ورزشکارا افتاده بود که صدمه میبینن قطع نخاع میشن یه وری می مونن (طفلیا گناه دارن میدونم ولی خیلی قیافه الف دیدنی بود تو این عکس....) خدا بخیر بگذرونه که عوضش و پشت بندش گریه نباشه...

.

دیروز یه برنج پرچرب دم کردم. با ته دیگ سیب زمینی رنده شده! امروز قراره بخوریمش با خورش کرفسی که حسسسسسابی دیروز جا افتاده...جهت ثبت در تاریخ خورشت کرفس دیروز از ساعت 11 صبح تا هشت شب روی حرارت ملایم بود و عینه باقلوا میمونه لامصب.

.

گفتم کراش پیدا کردم به یکی؟ عاره گفدم! طفلی الف از دسته من...البته همون اولش به الف هم گفدمااا ...نمیدونس کراش به چی میگن براش توضیح دادم! اون اولا رفته بود عکسای کراشمو تو صفحه اینستا دیده بود ...بهم میگف نه خوبه درسته سن بالاست ولی فیزیک خوبی داره ... البته خب از اونجایی که کراشم متاهله برا همین خیلی به الف برنخورده و اینکه میدونه من از این عرضه ها ندارم که بخام غلطه خاصی بکنم! واللا...همینجوری تو دلم میمونه تا پدرمو دربیاره و بعدم به بدترین شکل ممکن از بین میره

.

یکی از همکارا انگور عاورده از باغش جاتون سبز.

.

برم برسم به کارام. خوبه هر از گاهی بیام به یاد قدیما بنبیسم....امیدمون به خدا باشه...خدا خودت حواست مث همیشه بهمون باشه...

.

قربونتون

امتحان پایان ترم :)

گفته بودم ارشد مجازی میخونم؟

عاره یه رشته ارشده برا هیات علمی ها به اسم اموزش پزشکی که میگن خوندنش شاید امتیازاتی داشته باشه. خلاصه که ثبت نام کردم و قرار بود اردیبهشت باشه امتحاناش ولی کشید به الان. حالا از فردا تا چارشمبه امتحانه و منم لا جزوه هامو باز نکردم یا دقیقترش اینه که از جمعه باز کردم!!! البته طول ترم یه سری تکالیف میدادن که اونم با هزار بدبختی و دقیقه نود میفرسادم میرفت. خلاصه که محتاجه دعاییم.

.

دیشب یکی از خبرنگارا پیام داد که باهام کار داره و مفصل میخواد صوبت کنه باهام. قرار شد امروز هماهنگ شیم ببینیم همو. ینی چی میخاد بگه؟ یحتمل در مورد ا.ن.ت.خ.ا.ب.ا.ت شوراس! که کاش نباشه...کاش یه موضوع دیگه باشه :)

.

دیروز تکالیف بالتازارو فرسادم. بهش هنو پیام ندادم. باس بدم! اصلا تا یادم نرفته همی الان بش تکست میدم :)

خب اینم از این!

.

گفتم به یکی کراش پیدا کردم؟!! خخخخخخخخخ دلم براش تنگ میشه هی زودزود!

.

از الف خیلی وخته نگفدما! اونم سرجاشه و با هم صوبت میکنیم و احواله همو میپرسیم و مثلا هنوز دوستیم. مث همون قدیما. چیزی عوض نشده.

.

پاییزم که اومده و امسال نمیدونم چرا تغییر فصلا رو ادم زیاد متوجه نمیشه. مثلا هر سال اینموقه به فکر ترشی گیرون بودم ولی امسال نه! تو این کرونا بازار. پارسالم که ترشیام خراب شد و با خاهر بزرگه معتقدیم که مشکل از سرکش بود. سرکه خونگی کرفته بودیم و افتضاحش کرد! اگه امسال بگیرم سرکه کارخونه ای میخرم.

.

کاش میشد یه کلاس موسیقی میرفتم. داره پیرم میکنه این وضعیت...حتی پوستمم خراب شده ... کی میشه که من راضی بشم از شرایط شغلیم؟! خدایا شکرت هاااا...شکرت....نمیخام ناشکری کنم ولی خب بیزحمت یه فرجی بکن خودت قربون دستت

.

برم پرسشناممو انلاین کنم و بعدشم یه گزارش بایس اماده کنم و بعدن ترش .... ببینیم چی میشه دیگه بعدنترش

پاییز 99

امروز اولین روز پاییز 99 هست

نصف سال در کمال ناباوری گذشت و نصف دیگش مونده! کلا یه جوری شده احساسات و زندگیم. همچنان احساسم اینه که این اون چیزی نیس که من میخام و یه چیزایی سرجاش نیست و نباید اینجوری باشه و ووو و البته همزمان خدامو شکر میکنم که بلای خاصی به سرم نازل نشده و حداقل از دور یه زندگی نرمال دارم و سالمم و دور و بریهامم سالمن! شکر!

.

چند ماهی هست که دوره م شده سه هفته ای! نمیدونم چرا. از تغییر سبک زندگیم (خورد و خوراکم که زیاد شده  و زودتر اومدنم به خونه برا ظهرها و ...) هست یا چی نمیدونم ولی یکم نگرانم کرده!

.

همچنان کارها زیاده و سرم شلوغه و دارم میدوئم! برا قضیه استخدامم یکم نگرانم البته دلم روشنه ولی خب همیشه داستان یه دقیقه مونده به اخرش ممکنه کلا عوض شه و یه جور دیگه تموم شه!

.

بالتازار به شوخی یا جدی هفته قبل گف من اینجا زیر بار درس خفه میشم بیا کمک. گفتم باشه من در خدمتم. حالا امروز میخام بهش دوباره جدیتر بگم! خاهر بزرگه میگه کرونا بازاره و برات سخت میشه مثلا دو هفته یه بار بخای بری و بیای. ولی من دوس دارم انجامش بدم. البته اگه بالتازار جدی بوده باشه صحبتش.

.

دلم یه سری کارا میخواد...مثلا رمان خوندن...رمانه خوب...جلو پنجره لم دادن و چای خوردن تو یه خونه تر و تمیس و جم و جور که به سلیقه خودم چیده شده باشه (باورت میشه برام ارزو شده؟!! یه ارزو که از دوران بچگی ینی 4-5 سالگی داشتم) احساس می کنم اگه اینجور پیش بره قرار نیس هیچ وخت بهش برسم! ولش گریم میگیره الان!

.

فک کنم من عادمه زندگیه تنهاییم...خیلی تنهاییی... برا همین الان یه حسه سردرگمی دارم و هی فک میکنم این اونی نیس که باید باشه!

.

تو بورس سرمایه گذاری کرده بودم و تقریبا داراییم 4-5 برابر شده بود و باید در اوج خدافظی می کردم که نکردم و الان جلو چشمم همه اونچه سود کرده بودم از دس رف! اصله پولمو نجات دادما و یکمم سود برام مونده ولی خیلی پشیمونم. اگه تیر ماه میکشیدم بیرون الان میتونستم یه زمنیه پرت تو یه گوشه ای از شهر بخرم حداقل و بندازم باشه برا روزه مبادام. به من نیومده کلا انگار سود کردن از زندگی!

.

خیلی ناله کردم نه؟! حالم نالس خب! و فکر میکنم حاله خیلیا اینه.....

.

خداجون برا داده و ندادت شکر.... یه سرانجام خوبی برامون بنویس دستت طلا!