ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

روزانه جمعه ای!

سلام و درود خدمت همممممه عزیزان

.

امیده وارم که خوب باشید و جمعه خوبی رو سپری کرده باشین. برا منم خوب بود شکر. صب پاشیدم و البته برا نماز خواب موندم!  یه بار یه رب به هشت به صورت اتومات پاشدم و جوابه صب بخیره خاهر جانو دادم که اونم یه رب پیش از من ظاهرن پاشیده بود. بعد دوباره خابم برد و ایندفه هشت و ربع بود که خاهر وسطی زنگید و یه اشکاله کامپیوتری داشت که ازم پرسید و منم دیگه پاشدم. تا نه و نیم صبونه پنیره خوشمزه محلی و بربری خوردم با گوجه و فلفل دلمه و گردو  و چای البته . بعدن ترش یکم موزیک گوشیدم و نشسدم پای مقالم تاااا 1. نهارم دیروز سوپ پخته بودم که بقیش مونده بود برا امروز و دیه مجبور نبودم غذا بپزونم. یه کوه لباس نشسده داشتم و لذا یک پریدم حموم و تا دو و ربع لباس شسدم!! بعدشم خودمو حمومیدم و جهیدم بیرون . ساعت سه بود فک کنم که اول جالباسیمو که حسابی تو بالکن خاک و خل شده بود رو با دسماله خیس تمیس کردم و بعدش لباسامو پهنیدم و بعدشم نمازیدم. دیه تا سوپمو بخورم و همه این کارا رو بکنم شد چهار! خابیدم تااااا 5و نیم .

.

فردا جلسه بعدیه همون کارگاهه هس . گفدم که لیدر بودم. دیگه پرزنت و ساخت اسلایدم خودم بر عهده گرفدم . دیدم بیشتر از بقیه در جریانم و از طرفی واقعنم براش وخت گذاشتم تو تعطیلاتم فلذا چه بهتر که پرزنت کنم که هم یکم تو چش اساتید برم و هم نگن این منفعله! دیگه از 6 و نیم به بعد که چای خوردم نشستم پای اسلایدا تا الان و دو سومشو تمرین کردم و یه جاهایی هم نیاز به اصلاح و سرچ مجدد داره که همزمان انجام میدم. خدا کنه تا یک تموم شه چون صب باس شش و ربع اینا پاشم و اماده شم . میخام قبل هشت کارگاه باشم که اون صندلی خوبه رو یه وخ نگیرن! 

.

از استاد راهنماهه خبری نیس و منم دیگه فردا ایشالا مقاله سومو تموم میکنم. فک کن من سه تا مقاله نوشتم این هنو اوکیه اولی رو نداده! واقعن خدا یه رحمی به دلش بندازه سریع تر کارامو راه بندازه...این چه وضشه خوب. منتظرم فردا شب این مقاله رو براش بفرسم و یکم ناله زاری بکنم براش تو ایمیل بلکه دلش به رحم بیاد.

اون روزی قرار بود برم پیشه رییس دان که نرفتم. یحتمل فردا برم. حتمن باس یه مراجعه ای بهش بکنم در مورد اون شغله. خدا خودش رحم کنه.

.

دو سه نفر ایمیل گذاشتن و رمز خواستن. باشه براتون میفرسم ولی امشب نه. سعی میکنم فردا برفسم براتون . شرمنده دیر میشه.

.

یه ندا خانوم نامی هم( ندای خودمون نه ها!) برام پیام فرساده. البته خیلی وخت پیش. همون موقه ها که فرسادی پیامتو خوندم و از ابراز محبتت ممنونم عزیزم. اونججا که نمیشد جوابتو بدم پس همینجا مینویسم  

.

میگم این فریدون اسرایی چرا انقد جیگره؟! من خیلی دوسش میدارم  بوس براش  

.

من دیه برم...امیدورام هفته خوبی پیش رو داشته باشیم هممون. یه هفته دیماهیه عالی ....انشاه الله  بوس و گل و نوتتونو بردارین برین لالا کنین  ....

:)

سلام

رمز پست قبل همون رمز قبلیه. فقط خاهشناکم اول دمباله رمزی که قبلن بهتون دادم بگردین و اگه پیداش نکردین بیاین بگین دوباره بهتون بدمش. موچچکرم و بووووووس!

وختی ملی کوچک بود

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نان بربری نعمتی از نعمات بهشتی :P

سلامن علیک و رحمه الله

اغا چرا این نون بربری انقده خوشمزس؟؟؟؟ اصن کلن من نونو عاشقم! هر نوع نونی! لواش...سنگک...بربری...حتی باگت و و و و هممممه نوع نون

.

دیشب از دان که برگشتم یا علی گفدم و استارت تمیسی رو زدم. اول یه دور همه دسمالایی که شمبه صب باهاشون کف هالو سابیده بودم رو شسدم و انداختم تو مایع سفید کننده. بعد اتاغ خابو جارو زدم و سرامیکا رو با همین دسمالا که شسدم دسمال کشیدم. یکککک کثیبف بود که بیا و ببین. فک کنم عاخرین باری که دسمال کشیده بودم اینا رو یه ماه پیش اینا بود. بعد هالو جارو زدم و یککک عالمه اخشال داش و مجبور شدم دوباره سرامیکاشم دسمال بکشم که خب چون شمبه تمیس کرده بودم زیاد کاری نداش. بعد رو یخچالو دسمال کشیدم و بعدن تر ظرفا رو سر و سامون دادم و رو گازمم تمیس کردم و بعد نوبته دسشویی بود. با پودر شسدم و ابکشی کردم و بعدم کف اشپزخونه. دوبار با پودر سابیدم تا تمیس شه. دقیقن ساعت یک بود که پریدم تو حموم. تا یک و نیم هم خودمو سابیدم و تمام! دیه قبل دو اینا خابیدم و اغای اوقات شرعی هم بهم گفدش که صب هفت و ربع طلوعه افتابه....فک کن! چه باحال! برا همین دیه ساعتو گذاشتم رو ده مین به هفت و خابیدم.

ها یه چیزی. خب من میچپسم به بخاری میخابم و هالمم فرش نداره! موکت داره. یادتونم هس که الیافه تشکمو در عملیاتی انتحاری در اوایل پاییز انداختم دور! و در واقع الان تشک یوخ! خب تو اتاغ خابم نمیتونم بخابم چون اونجا هم بخاری یوخ!  یه پتو بهاریه نازک دارم که اونو میندازم زیرم و پتو اصلیمم که میکشم روم. حالا دیروز تو یه پوزیشنی دراز کشیدم جلو بخاری که موهام یکم خشک شه و بعد عینه عادم سرمو بزارم رو بالشم و بخابم. برا همین یه جورایی پیچیدم تو پتوم و یکم از پتو رو هم قلنبه کردم زیر سرم که مث بالش شه و موهامو ریختم دورش جلو بخاری! هیچی دیه تا صب همینجوری خابم برده بود بس که خسه بودم. کاره خونه واقعن ادمو خسه میکنه.

.

صب ده مین به هف پاشیدم و نمازیدم و نونم که نداشتم صبونه بخورم فلذا یه دونه قرابیه(اذریا میدونن چی چیه ) با یه دونه شوکول گذاشتم به عنوانه صبونه تو کیفم و رفدم دان و هشت بود که انگشتو فشاریدم. سردتر هم بود امروز. یه دونه چای ریختم و صبونه ی شیرینیاییم رو خوردم و کارامو کردم تااااااااااا 1 . دیه گشنم بود و رفدم لوبیا پولو خوردم و زیادم خوردما! دخدره بدی شدم باز داره غذام زیاد میشه ...باس حواسم باشه. بابا خب دسته این اشپزا به کم نمیره. بش گفتم کم بریز بازم بیشتر از اونچه که بایس میریزه. دیه از این ب بعد باس بگم کمترش کنه. سبزی خوردن هم دادن باهاش که اونم خوب بود. دسشون درد نکنه.

بعدشم اومدم خونه و یللی تللی کردم تا 4 و بعدم خابیدم تا 5 . یللی رو باس تعطیل کنم . یه جوری باس باشه که 4 از خاب پاشم. یه ساعتم یه ساعته! دیه نمازیدم و نشسدم رو مقاله سوم تا 7و نیم و لاکپشتی یکم کار کردم. بعدم حاضریدم رفدم انگشت زنی.

این خاهر وسطیه روز عاخری سه تا کرانچی و یه چی توز طلایی خونواده برا من خریده کرده تو مشمبا که با خودت ببر تهران بخور  باباهه هم شیش تا تی تاپ بهم داده بود که الا بلا با خودت ببر  ینی بعده اینهمه سال دوری ترک نمیکنن این عادتاشونو. البته تخصیره خودمم هس از همون اولش باس محکم وایمیسادم و میگفدم خشکه باهام حساب کنین این جور چیزارو!! ینی باورتون نمیشه من هر بار که میام یه ساک گنده فقط خوراکی میارم با خودم. و گاهی جعبه میوه! تا چن روز بعدشم بدنم کوفتس بخاطره حمل و نقلشون. خب اگر اون پفکا رو مثلن که خاهرم با ذوق برام خریده بود رو نذارم تو ساک و نیارم دلش میشکنه! مجبورم بیارم. عادمم نیسم که بزارم اندک اندک بخورمشون! یهو میخورم چاق میشم . خلاصه که امروز خاسم از دستشون خلاص شم و چنتاشو کردم تو پلاستیک. دو روزه که میرم دان تو راه ازین بچه های کار میبینم میخاستم بدم به اونا. که اونم از شانس امروز اصن ندیدمشون و همونجوری کیسه رو بردم و برگردوندم.

برگشتنی هم بربری خریدم و تو راه یه کف دست خوردم و رسیدم خونه هم یه کف دست دیگه با پنیر و شلغم خوردم! شلغمو تیکه میکنم نمک میپاشم همینجوری خام خام میخورم امتاحان کنین خوشمزس. دو تا هم خرمالو پشت بندش انداختم بالا! قبل رفتن به دان هم که یه قهوه خورده بودم با یه تیکه حلوا شکری. شکم نیس که قربونش برم جاروبرقیه با قدرت مکش فوقه بالا 

.

الانم که نشسدم اینجا دیه. نمازمم نخوندم هنوز. این روزا بعد نمازام دعای فرج میخونم. خوبه بخونین شمام. فردا شایس برم پیشه رییس دان به هوای گرفدنه فایل کامنتای داوری که برا پایانم کرده. یکم حرف ببینم میتونم از زیر زبونش بکشم یا نه...در مورد اون فرصت شغلی... خیلی میترسم  .... برا هم دعا کنیم....

.

ها اینم بگم و برم. دیروز الف اومده تو اسکایپ....نمیدونم حرف از کجا کشید به مهریه. برگشته میگه تو اگه بخای زنه من بشی چنتا سکه مهریه میخای...منم سال تولدمو گفدم بصورته عندلمطالبه بعلاوه یه دونه ماشین که به نامم بزنه و سه دنگه یه خونه درامد ماهیانشم بالای 5-6 تومن باشه ! برگشته میگه برو فکراتو بکن و نظرت اگه مثبت بود بهم اطلاع بده با این شرایط: 114 تا دونه سکه به صورته عندالاستطاعه ...یه ماشینم به اسمت میزنم(لابد منظورش ماشینه خودشه!) خونه مونه هم خبری نیس ( نداره خو!!) غذاهای خوشمزه هم باس درست کنی .... منم گفدم فک کردن نمیخاد جوابم از همین الان منفیه ! اونم گف نهههه عجله نکن برو فکراتو بکن غشنگ بعد بیا جواب بده  گفدم باوشه...حالا جوابشو چی بدم به نظرتون؟! خودمو بدبخ کنم یا نکنم؟!  نمیدونم چرا دیروز نگفدم بهش، ولی ایندفه اگه حرفی پیش اومد میگم...میگم که من یکی رو میخام که ازم حمایت کنه هم مالی هم عاطفی...حالا حداقل حمایت مالی هم نکرد دیگه انتظار از من نداشته باشه برا چرخوندنه چرخ زندگی...بهم توجه کنه ... حواسش بهم باشه....نه مث تو منفعل که دنیا رو عاب ببره یه زنگ نمیزنی ببینی منو هم عاب برده یا نه! عاره!

.

دیه من برم...شب زمسونیه خوبی داشته باشین عچقام...بوس بوس

میو میو عوض میشه ://

عنوان نقل هوای امروز تهرانه! امروز به عینه شاهد بودم که چطور هوای کروکثیف تهران که اصن کوها توش معلوم نبودن و اسمون خاکستری بود ، بعد از وزش یکم باد چنان صاف و ابی و روشن شد و کوه ها عینه تابلو مشخص که نگو. ینی اصن برام خیلی جالب بود و دفه اولی بود که چنین چیزی میدیدم.

.

سلام و عرض ادب و ارادت! امیدوارم حالتون خوب موب باشه. دیروز تا یک دان بودم و بعدم رفدم نهار و تا رسیدم خونه دو شد. دیه خابیدم تا 4 و بعدم نشستم پای درس و مشق. وایتبردمم نوشتم ولی باس یه تغییری در برنامم بدم. یکم باید تند تر کار کنم چون اینجوری سخت پیش خواهد رفت. قدر وختو بیشتر باس بدونم. دیه دیروز هفت و نیم اینا هم رفتم سمت دان .  یه رب قبلش باس پاشم اماده شم و یه ربعی تو راهم و اونجام یه ربع بیس دقه ای وایمیسم و یه ربعم برگشت! ینی کمه کم یه ساعت الی یک ساعت و نیم وختمو میگیره این طرز انگشت زنی ولی چاره ای نیس. ظهرها اگه نخابم عملکردم واقعن پایین میاد و دو سه روزه هم میبرم! دیه تو دان هم اون پیشی مماخ لکه ایه رو دیدم و کلی نازش کردم و چلوندمش...خیلی دلبره پدرسگ! بعدشم برگشتم خونه و چیزه قابل عرضی از دیروز دیگه ندارم.

.

امروز صب باس میرفتم اون وره شهر جلسه مربوط به طرح پژوهشیه مدیرگروهمون که الان سه ساله تموم نشده! ساعت هش جلسه بود و یه ساعتم تو راهم تا برسم. یه ربع به شیش پاشدم و شش و نیم از در خونه زدم بیرون. وای هوا گرگ و میش بود. فک کنم یکمم بدلیل الودگی خاکستری بود و تاریک تر بنظر میرسید. خلاصه خلوتتتت! یکم ترسیدم ولی چاره ای نبود. قبل هفت انگشت زدم و بعدم راه افتادم اون وره شهر ولی نمیدونم چرا راس هفت و سی و پنج رسیدم اونجا! اصولا باید ده مین به هشت میرسیدم! از اونجا بود که دیدم کوهای دور و بر اصن معلوم نیس و الودگی خیلی شدیده. خب ارتفاعه اینجایی که من بودم بالا بودو همیشه کوه ها معلومن.

حضرات با نیم ساعت تاخیر اومدن و جلسه شرو شد و تا 12 هم ادامه داشت . طرفای ده اینا بود که بر اثر باد چنان اسمون ابی و روشن و افتابی و خوشگل شد و کوه ها نمایان شد که من دهنم از تعجب وا موند. باز خدا رو شکر . دیه نصفه دونه کلوچه با نصف دونه هم سیب خوردم با یه چای و یه کافیه تلخ تا بلخره جلسه تمومید. ایندفه خوشبختانه برام اجانسه مفتکی گرفدن که برگردم دان. قبلنا هم دو سه بار گرفده بودن ولی چند باری بود اجانس خبری نبود. دیه یه ربعی منتظر موندم تا ماشین بیاد و بعدم رسوندم تا دم دانمون. ولی بازم بد ماشین بودم و یه دقه دیه مونده بودم تو ماشین درجا بالا میاوردم گلاب به روتون! دیه رفدم دان و گلدونامو از دوستم تویل گرفدم. خبر بد اینکه یکی از گلدون گلام که در معرض خشکیدن بود قششششنگ خشک شده! کاااامل. ولی کاکتوسم حالش خوب بود. دوسم نهار نداش و رفدیم با هم غذای منو خوردیم و دیه بعدش اومدم خونه با گلدونام.  تا الانم خاب بودم و الانم یه موز خوردم و اومدم اینجا بعاپم.

.

خدا باید یه توان ویژه بهم بده که بتونم سرعت نگارش مقالاتمو و تحلیلای جانبی مو بالا ببرم و مقالاتمو سابمیت کنم و یه رحمی هم به استادم بده که پاشه بیاد اسکایپ مقاله ها رو اوکی کنه. همینا دیه. الانم تا هفت و نیم اینا کار میکنم و بعدم میرم دان انگشت زنی. بعدشم باس بیام برم حموم و کلی شستنی هم دارم و کف اشپزخونمم مفتضحه! هال هم جارو میخاد. سرامیکای اتاخ خابم دسمال کشی میخاد! دسشویی هم شسدن میخاد! نمیدونم اگه حسش بود که امشب یه تمیس کاری را میندازم. تا ببینم چی میشه.

دوسه تون دارم گل گلیا! اهنگه شاد جدید فراموش نشه! گه داشتین به منم معرفی کنین که بدانلودم.

دوست دارتون...

امضا

ملی