ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سلام
حاله شِتی دارم! عصبانی ام ! از همه و زمین و زمان... نمیدونمم چرا... فردا میزنگم به یه آژانسی ببینم میشه از طریق تور اقدام کرد...البته فک کنم هزینش زیاد بشه ...
حالم خوش نی :/ بلاتکلیفم با خودم
سیزدهتون بدر... برا ما که بدر شد و ترقه هایی که از پارسال خریده بودم و مریضی مامی فرصت نداده بود که چارشمبه سوری یا عید پارسال بترکونیمش رو هم ترکوندیم.
.
محضه اطلاع ملی از 51 کیلو رسیده به 53 کیلو و قششششنگ یه سایز بیشتر کردم و شکم اوردم و تازه از رو هم نمیرم و همش میخورم عینه گابی! :(
خیلی گناه دارن همه اونایی که زندگیشونو از دس دادن :( خدا به دادشون برسه... روحانی هم گفته به هر کی سیل زدتش پونزده ملیون وام میده که وسایل خونه بخره !!! و چل پنجاه تومنم پول میده که خونه بخره :/ دسدشم درد نکنه :( ولی فک کنم زیادی دیگه ب فکر رفاهه سیل زده هان این قومه تاتار!!
نمیدونم چرا همش با کله میخورم به دره بسته
ریفیوز شدم... ینی که بهم ویزا ندادن
تو نت که سرچ میکردم نوشته بودن که برا ویزای یوکی از vfs global و تهران اقدام نکنید و احتمال ریجکتی بالاس ولی من برا اینکه به خیاله خودم تو هزینه هام صرفه جویی کنم از ترکیه اقدام نکردم و به واسطه یه اژانس از تهران وقت مصاحبه گرفتم و ننیجه این شد که رد شدم!
.
چهار تا دلیل نوشتن ، سه تاش ی جورایی تخمی هستش و من واقعا نمیدونم دقیقا دیگه چی بایس تو مدارکم میذاشتم که رضایت اونارو جلب کنه. تو بند چهارم هم نوشتن بر اساس مدارکت ، بعد ه رفتن به یوکی انگیزه لازم برا برگشتن به ایرانو نداری :/
.
چهار ملیون هزینه کردم که بفهمم چه جوری میشه برا ویزای یوکی اقدام و به راحتیه عاب خوردن رد شد :/ احساسه حماقت بهم دست داده... و احساس اینکه عقل تو کلم نیس :/
سلام
صب که پاشدم فک نمیکردم بارونی باشه. دوس نداشتم بیدار شم با وجودیکه شب بموقه خوابیده بودم. بهرحال پاشدم و خواهری گف میره انگشت بزنه و بیاد ببرتم سره کار چون بارونه.
کاش اتاقمون نورگیر بود. طوری که صبح که میشد نور میپاچید رو صورتم! الان نمیپاچه! پنجره رو به نورگیره و اتاق تقریبن همیشه نیمه تاریکه.
پرده ای که نوره اول صبح روشنش کرده و پس زمینشم صدای گنجیشک باشه رو همه دوس دارن فک کنم
.
می خواستم پست رو تمومش کنم و یادم افتاد که دیشب هوای یه دوسته قدیمی رو کردم. تو اینستا میچرخیدم که برخوردم به یه کلیپی که داشت یه رستورانه شمالی رو تبلیغ میکرد و خانومه کباب رو داشت با خوراک لوبیا میخورد....یاده بز کوهی افتادم. تازه یه کاره دیگه هم میکرد که از بزی ندیده بودم و اونم اینکه یه کاسه دمبه و روغن دمبه و گوجه کناره غذاشون بود و با ملاقه میریختن رو پلو روغنا و دمبه و گوجه رو و میخوردن.... خدا میدونه چقد حوس کردم!
.
بزی چطور تونس پشت پا بزنه به اون همه رفیقه مجازیشو و بیخبر بزاره بره! چه بزه سنگدلی بوده :( بزه کوهیییییییییییی