ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

دعوت ناهاره احتمالی که از کف رفت... :d

سلام و صد سلام به رو ماهه همتون...برم سراغه روزانه امروز ... اغا من رااااس ساعته شش و چل صب پاشیدم و نمازمو خوندم(طلوع اومده 6:49) بعد تا موهای ویزویزمو اتو کنم و صبونه شامل پنیر و شیره انگور و تخم ابپز و نصف نون لواش الکیمو بخورم و یه ارایش پیرایش دو دقه ای انجام بدم و لباس بپوشم و بزنم بیرون شد هشت و نیم. داخل محوطه دانشگاه یه پیشی سفیده نسبتا کوشمولو هس که با اون سه تا داداشه دوسته! دخدرم هس. بعد انقد نازه. سرشو برده بود تو باغجه و مماغشو چسبونده بود به مماغ یکی از داداشا و سرصبحی فک کنم داشتن با هم چاق سلامتی میکردن. از پشت غافلگیرش کردم و کلشو ناز کردم کلی! بعد دیدم داره میاد که خودشو بماله به پاچم و هی کلشو میاورد سمت کفشم! ینی که با پات ماساژم بده. منم با پا افتادم به جونش ! پهن شده بود کف اسفالت و مگه ول کن بود...نمیذاشت که قدم از قدم بردارم هی میومد میخابید جلوم که ینی ماساژم بده! دیگه یکم پیشته پیشته کردم و بهش توضیح دادم که من باس برم پیشی کار دارم تا رضایت داد که راهمو ادامه بدم و برسم به دانشکده خودمون!

.

نه و ربع بود دیگه انگشت رو زدم و رفتم بالا نشستم تو سایت به کارام. یکم تمرکزمو باس بیشتر کنم هی شیطونی میکردم و میرفتم این سایت و اون سایت. فردا هم یه جلسه دفاعیه باز میخام برمش. دو تا داریم یکی هشت یکی 11 که من 11 رو میرم. طرفای 12 هم یه چایی برا خودم ریختم و با یه تک تک کوچیک خوردم! یه زنگم زدم به دوستم و یکم حرفیدیم با هم و بهش آمار دادم که فلان پسره الان تو گروهه ازین پسره خوشش میاد و پسره هم پارسال اینموقه ها بهش پیشنهاد دوستی داده بود و اینم رد کرده بود و گفته بود من اهل دوستی نیسم و اهل ازدواجم ...خخخخخ خلاصه که گفتم فلانی هم تو گروهه خاستی پاشو بیا یکم برو تو چشش! هیجان انگیزناکه خو نیست؟! این پسره پس قده! ینی هم قده منه تقریبن ولی خب من قدم به عنوانه یه دختر خوبه ولی پسر باس بلند باشه خوووو. بعد از یه منبعی شنیدم که یکی از دانشجوهای ریش سفید گروه! دو سال پیش اینا منو به این پسره  پیشنهاد داده و گفته چرا رو این فک نمیکنی- منظورش برا ازد بوده!-  و اونم یه جوری جواب داده که انگار از من خوشش نمیاد که بخاد بیاد سمتم! ایشششششششش ...حالا نیگاش که بکنین قیافش شبیه این عملی هاس! قدشم که از زیر گوشه منه!! واللا! اصن این اگه میومد سراغ من ، من عمرن رو بهش نمیدادم! جدی میگمااااا. بعد اونوخ وختی فهمیدم این منو نپسندیده خیلی زورم گرفت! اه اه ...بلا به دور!

.

یک نیم اینا بود که پاشدم بند و بساطمو جم کردم و رفتم بالا که فنجونمو بزارم تو کمدم که با یکی از استادام روبرو اومدم! که اتفاغن دیشب بهش تو تلگرام تکست داده بودم و احوالشو پرسیده بودم و بهش گفته بودم چرا چن وقته نیست و اینا...دیگه بهم سلام دادیم و گف بیا بینم اتاقم ببینم چکارا میکنی...این از اون استاد مهربون مو سفیداس! همیشه میرم پیشش و اونم بهم شوکولات و گز و اینا میده  البته منم تا حالا چندین بار براش سوغاتی بردم. خلاصه رفتیم نشستیم و یکم درد و دل کردم و از تزم گفتم و اونم یکم از اوضاع مملکت گفت و عاخراشم هی استرس داشتم که الان ساعت دو میشه و سلفو میبندن! بعد فک کنم فهمید من هی این پا اون پا میکنم و برگشت گف الان میخای کجا بری...گفتم استاد میرم نهار ...بعد برگشت گف کجا نهار میخوری؟ منم گفتم سلف فلان جا ...یکم بفکر بفرو رفت و گف اهاااا باععععشه! ینی غشنگ معلوم بود میخاس دعوتم کنه نهارااااا اه! نباس میگفتم میرم سلف ! باس میگفتم میرم خونه نهار بپزم! مطمئنم بر میگشت میگف پس بیا با هم بریم نهار.... بد شدش...دعوته احتمالیه ناهار از کفم رفت! بخاطر ناهار نمیگماااا! کلا دوس دارم یکی منو ببره ناهار و اینا و با هم بشینیم گپ بزنیم. اونم این استاد مهربونه که همیشه کلی حرفا و داستانای خوب خوب داره که بگه و ساعتها میتونی بشینی پای حرفاش... خلاصه گفتش منم دارم میرم مترو سوار شم و برم خونه وایسا با هم بریم. گفدم باشه و تا سلف با هم بودیم و بعدش تعارفش زدم ک بزار نهار بیشتر بگیرم که با هم بخوریم که اونم گف نه و میرم خونه یه چی پیدا میشه که بخورم!

.

نهار قیمه خوردم و زدم از دان بیرون و رفتم یه نون بربری خریدم و از میوه فروشی هم میوه های هیجان انگیز برا خودم گرفتم! اعم از شلیل سفید و انگور قرمز بدونه دونه و گلابی ! تازه یه دونه فلفل دلمه زرد هم گرفتم! با نون پنیر انقدنه خوشمزه میشهههههه . و خیار و گوجه نیز هم!

.

اومدم تا چهار چرخیدم تو نت و بعد خابیدم تا شش و نمازیدم و با الف جونی که حاله اینروزاش خوش نیس و هی فشارش بالا پایین میشه حرفیدم و الانم دارم اینجا روده درازی میکنم. راستی دیشبم بلیط رفت و برگشت برا ایامه عاشورا تاسوعا گرفتم که ایشالا برم یه هفته ای خونه.

.

الانم طرفای هفت و نیم باز میرم دان که انگشت بزنم. بیست ساعت دیگه کم دارم که فردا و چارشمبه هر کدومش ده ساعت بزنم حله! بعدشم دیگه ساعت نه استارت میزنم ادامه مطالعاتمو. شاید یه ایمیل بزنم به این خارجکیا برا پرسیدن سواله فنی ای که دارم. فقط باس ادبیاته درستی بکار ببرم. در ضمن روز عید غدیر که میشه سی ام نگارش مقاله دوم افتتاح خواهد شد! ایشالا که خوش یمن باشه و دومی زودتر سرانجام بگیره. اینم از این. برم دیگه کلی مختونو خوردم .

.

بیاین تا میتونیم همینجور الکی الکی بخندیم ... از عبوس بودن و اخمو بودن که بهتره! هر چن مشکلی رو حل نکنه، قیافمونو که بهتر میکنه! نمیکنه؟!

آرایشگره بی ترررربیت!

سلام. عصر اخر شهریوریتون بخیر.

ملی صب ساعت هشت و نیم پاشید و صبونشو خورد و تو نت چرخید و فایلای لازم رو هم ریخت تو فلش که به خیال خودش از یک بره دان و کارای علمیشو اونجا انجام بده. اغا ساعت ده من به دلم افتاد که اول بزنگم و بعد برم ارایشگاه. و خوب شد که زنگیدم . راست یا دروغ بهم گف لولمون ترکیده و اینجا کارگر هس و یازده بیا و یا اینکه یه روز دیگه بهت وخت بدم . منم گفتم نه من امروز دیگه برنامه ریختم و اینا. یازده زنگیدم گف یازده و نیم بیا ..خولاصه که دسته اخر ملی ساعت یه ربع به 12 تازه زیر دسته ارایشگره بدقول سیبیلاش داشت کنده میشد!  

دیگه موهامم ریشه گیری کرد و یه کلاه هم کشید رو سرم و گف چل دقه دیگه، ینی دقیقن ساعت 1 ) بشورش. منم اومدم خونه و یکم دو دو تا چارتا کردم دیدم حتی اگه سرعت جت هم داشته باشم نمیرسم تا دو به دان (سلف دو به بعد تعطیله!) یه ربع حداقل طول میکشه من از حموم در ام و یه بیس مین تا موهامو خشک کنم و ارایش پیرایش کنم میشه ده دقه به دو....خو اسب که نیسم تو ده مین برسم دان! هسم؟! و لذا پیام دادم به مستخدم گروه تا بره و به جای من نهارمو بگیره بخوره... حیفه دیگه ژتون خریدم برا چی باطل شه؟ لااقل یکی بخوردش.

.

خلاصه تا فاصله اینکه موهام رنگ بگیره زرشک پلو با مورق! ملیانه که معرف حضورتون هست رو بار گذاشتم و بعد پریدم حموم. بعدم که اومدم موهامو تو اینه دیدم خورد تو ذوقم! بعضی سفیداش رنگ نگرفتن یا خیلی کمرنگ هسن دیگه نمیرم این سالن برا رنگ. دفه پیشم که ریشه گیری کرده بود و رنگ ساژ، هفته اول موهام خوب و تیره بود بعد یهو برگشت به رنگ قبل از رنگ ساژ! حالا دفه بعد که سفیدیه موهام بزنه بیرون ینی یه ماه دیگه اینا باس یه فکری بکنم. یا ارایشگاه دیگه ای میرم یا هم خودم دست به کار میشم مث قبلنا. این بار چون چند رنگ شده بود موهام ، سه دفعه هس که میرم پیشه ارایشگر که برام برنگه!

.

ولی خب ابروهامو با توجه به اینکه خیلی بدقلقن خوب کار کرده و رنگ ریشه مو هامم زیاد ضایع نیس.... نهاریدم و تا یه ربع به شیش هم خسبیدم و بعد نمازیدم و الانم میخام برم برسم به امور علمی. چنتا مقاله بخونم ببینم دسم به جایی بند میشه یا نه. خو این مقاله ها رو برا انجام تحلیلام با نرم افزار میخونم و  لامصب نه مقاله هاش تخصص رشته من نیس خیلی خوندن و درکشون برام سخته... اون مشاورای چولاق شده رو من گرفتم که تو مرحله تحلیل کمکم کنن ...د اگه قرار بود تحلیل داده هامم خودم انجام بدم پ این دو تا رو برا چی گرفتم ؟؟! شایدم من بلد نیسم ازشون کار بکشم! چی بگم واللا... استاد راهنمام هم که ظاهرا بکل دار فانی رو وداع گفته! پیام و تکست از سنگ بلند میشه ولی از این اغا خیر! برم یه ایمیل دیگه بهش بزنم ببینم افاقه میکنه یا نه.

.

عصر خوبی رو براتون ارزومندم دو سه تاااان

حالا که فصلشه برا شام ذرت کبابی بخورین :))

عاخیش! یه ملی تر و تمیز و حموم رفته و ذرت کبابی خورده و یه پیاله ماست سرکشیده خدمت شماس

.

تا چهار و نیم اینا با امور علمیم مشغول بودم و بعدش گرفتم خابیدم تا شیش و پاشدم و یهو جن گرفتم! اول دو تا طبقه از کمدمو مرتب کردمو و کفشونو که نایلون پهن کرده بودم برداشتم و بجاش مقوا بریدم گذاشتم. این مقوا رنگی ها رو چند ماه پیش خریده بودم تا باهاشون کارت عشقولی درست کنم و بدمش به اونی که باید که نشد که بشه  ...خولاصه طبقه کتابامو لوازم ارایش پیرایش رو تمیس کردم بعدم با جارو دستی اتاق و حالو جارو زدم - جارو برقی ندارم خو- مث این زنای قدیم جارو دستی رو خیس میکنم و باهاش جارو میزنم..اتفاقا تمیس هم میشه . بعد رو سرامیکا رو دسمال کشیدم و بعدنش دسمالا رو شستمو ضدعفونی کردم و در نهایت دسشوییرم با پودر شستم و تمام!

بعدن ترش اوردم الیاف تشکمو در بیارم که به خیال خودم بشورمش...ولی الیافو که اوردم بیرون دیدم الیافا رنگه رو تشکی رو گرفتن!! خو طبیعیم هس الان بیشتر از سه ساله که تو این تشکه میخابم! البته که روشو ملافه گرفته بودم و ملافشو زود به زود میشستم ولی خوده تشکه بیشتر از سه ساله رنگ عاب ندیده به خودش...و لذا در یک تصمیمه ضربتی الیافو گذاشتم تو نایلون زباله و گذاشتم یه کناری که فردا ببرم بزارم سرکوچه! واللا! کی میخاد اینا رو بشوره تو یه اپارتمان چل متری...بعدنشم بشورمشم فک نکنم چیزه جالبی از عاب دربیاد. میخام الیافه تازه بگیرم. روتشکی رم گذاشتم که بعدن بشورم. یه ملافه و لباسامو شستم و دیگه جون نموند برا روتشکی

.

فردا هم که صب وخته ارایشگا دارم و بعدش برمیگردم خونه و دوش میگیرم و ایشالا تا طرفای یک اینا باس خودمو برسونم دانشکده که اول نهارمو بخورم و بعدم تا پنج اینا بمونم همونجا و بعدن ترش شایددد شایددد رفتم بازار. ممکنه برا ملی بخام یه چیایی بخرم. حالا قطعی شد همون فردا میگم!

.

امیدوارم هممون هفته پرباری پیش رو داشته باشیم...هر کی کار اداری داره کاراش ردیف شه و زودی امضاهاشو بگیره...هر کی مسافرت میره بهش خوش بگذره ... هر کی سر کاره دولتی میره سرش خلوت بشه و هی چای بخوره و با همکاراش تعریف کنه! هر کی کارش بیزینسیه سرش شلوغ بشه و هی پول پارو کنه! و ... و البته همه و همه دلشون این هفته شادتر باشه و خنده های از ته دلشون بیشترررر ...دو ستون دارم هوارتاااا

زندگی چیست؟! خونه دل خوردن!!! :d

 سامولی علیکم!!

.

ملی صبونشو که شامل یه تخم مرغ ابپز و یه قوطی کبریت پنیر و یه گردو و سه تا کف دست نون لواش( ازین الکی ها که خیلی نازکن و فک کنم لواش ماشینی بهش میگن ) خورده و یه ماگ چاییشم نوش کرده - چای تازه دم!- اومده نشسده اینجا!

.

صبح هفت و نیم پا شدم و تا هشت در رختخواب خیالبافی کردم و بعد با اهنگ داداشامون تهی و سامی بیگی مبنی بر دلو بده دلو بده ...تو بقلم قرو بده...از جام پاشیدم!  من این مدلیم که هر چن وخ یه بار به یه اهنگی گیر میدم ...الان سوزنم رو این یکی گیر کرده ..بعله!

تا یه رب به نه یکم جم و جور کردم و زدم رفتم سوپریه محل و یه بسته از همون نون لواش بیخودا و یه دونه کنسرو خورش غوره بادمجون با 5 تا دونه اگ!! خریدم اومدم. آخشالامم تو راه گذاشتم تو سطله زباله و به مگسای توی سطل هم صب بخیر گفدم سر راه برگشدنی برا غرغرو که ته کوچه بود و برگشته بود با تعجب منو نیگا میکرد بای بای کردم و اومدم بالا!

.

خدایا امروز یه راهی پیش پام بزار ناموسن! نذار گره این تحلیلا همینطوری نگشوده باقی بمونه! خدایاااا به امید خودت

.

دوسدان نوشت: جمبه خوبی را برای همه شما عزیزان ارزومندناکم!

آخرین جمعه شهریور 95

نگاه به وایتبردم که میکنم از برنامم ده روز عقبم! در واقع الان نصف مقاله دوم رو باید نوشته میبودم! که هنوز سراغش نرفتم. چون تحلیلام سرانجام نگرفته و بدجوری هم گیر کرده.... و این خیلی بده. طبق معمول خوردم به بدشانسی.

.

استاد راهنمام جوابمو نمیده که بخایم مقاله اولی رو به سرانجام برسونیم و سابمیتش کنیم و اینم خیلی بده .

.

باید بیشتر مطالعه کنم ، شاید بشه مشکل مدلمو حل کنم خودم، مشاورا که ظاهرا سواد لازم رو ندارن...خاک تو سرشون!

.

در کل بوی بهبود ز اوضاع تزم نمیشنوم ... امیدوارم اوضاع روبراه شه هرچه سریع تر. البته شاید از یکشنبه استارت مقاله دوم رو زدم تا قبل از نهایی شدنه تحلیلا حداقل مقدمشو که میتونم بنویسم ! نوشتنه مقاله سخت ترین کاره دنیاس!! ولی ملی میتونه! میشناسینش که یککک سیریشه گیره پوست کلفته کرگدنیه که دومی نداره!!

.

به اقای پرند نیلگونه عزیر قول داده بودم دسته ملی رو بگیرم و ببرم یه حالی بهش بدم اخره هفته. ولی نشد. ینی سر قولم هستم ولی افتاد شمبه! اول میبرمش موهاشو ریشه گیری میکنم که خوشگل موشگل شه و بعدشم ببینم چکار دیگه ای میتونم بکنم براش! به ارایشگره گفتم موهامو رنگ که کرد برگردم خونه خودم رنگو بشورم. اونجا که برام میشوره میگه تا دو روز موهاتو نشور تا رنگش نره! منم که وسواس سریع میام یه دور میشورمش! و رنگش میره خو! و لذا ایندفه هماهنگ کردم که برام نشوره. پیاده 5 دقه راس تا سالن!

.

از هفته دیگه سلف دانشگاه دایره. دیگه نمیخاد اشپزی کنم ولی باس حواسم به حجم غذاهای چرب و چیل دانشگاه باشه. که توپول موپول نشم دوباره. غذا هم رزرو کردم دو روز پیش. اینم از این!

.

راستی نمره های زبانم زدن. شیم آن می! عب نداره بابا. پاس شدم و البته یه نمره متوسط گرفتم و زیادم ضایع نیست. ولی خب از من بعیده واقعا...دانشجو تحصیلات تکمیلی مملکت باشی و این بشه اوضاعه زبانت...یه فکر اساسی باس برا خودم بکنم بعد از دفاع.

.

اقای پرند نیلگون نوشت: چرا وبلاگتون برا من باز نمیشه؟؟؟