ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

سالی که نکوست از بهارش پیداست!

سلام

امیدوارم سال خوبی برای هر کسی که اینجا رو میخونه باشه.

روز دوم به اصطلاح عید با یه اعصابخوردی بزرگ شروع شد. تعریف کردنش تف سربالاست. خلاصش اینکه بزرگه می خواد بزرگترین اشتباه عمرشو که ازدواج با یه مرده زن دار هست رو انجام بده . درسته که من در طی دو سه سال اخیر همواره با دعوا و مرافه خواستم که منصرفش کنم ولی قبل از اون با کلام اروم و منطقی هم زیاد باهاش حرف زدم. افاقه نکرده هیچ وقت و جفت پاشو کرده تو یه کفش!

تا حالا زیاد به مستقل شدن فکر میکردم و همینجا هم بارها گفتم که از بچگی ارزوم این بوده که چاردیواریه خودمو داشته باشم. ولی دوم فروردین اتفاقی که افتاد منو مصمم تر کرد به مستقل شدن. مردک اومد تو خونه مون و به بهونه اینکه من چند وقت اخیر کم محلیش کردم بهم توهین کرد. منم البته از خجالتش دراومدم ...در نهایت که گفتم برو از خونه مادره من بیرون برگشت گفت یک سوم اینحا ماله زنه منه! زنی که هنوز عقد رسمیش نکرده!!!!

منم از اون روز دیگه با بزرگه هم کلام نشدم و به همه هم اعلام کردم تکلیف اموال مادرم باید روشن بشه. یا ریش سفیدی حلش میکنن یا قانونی اقدام میکنم! البته این اقدام قانونی بیشتر جنبه تهدید داره براشون ولی دارم پافشاری می کنم روش. امیدوارم نتیجه بگیرم و هر چه زودتر بتونم بکشم کنار از این جهنمه زندگی به اصطلاح خانوادگی!

نمیدونم چی بشه...دیشب بشدت احساسه بی پناهی و بی کسی می کردم ...


ببخشید که این پست تلخ بود و نوروزانه نبود. احوالات خودم هم خیلی تلخ تره... دیشب با وجودیکه خراب و ویرون بودم ولی شمع تولد مادرمو فوت کردم و از خدا براش خواستم که روحشو در ارامش قرار بده. قرار بود کیکشو امروز ببرن بدن به یه بچه مستحق که همین یه قلم کار رو هم نتونستن انجام بدن. نمیدونم من اگر نبودم چه خاکی میخاستن تو سرشون بکنن!

.

خسته ام.... خیلی خسته ....برام دعا کنید

نظرات 6 + ارسال نظر
شیدا یکشنبه 14 فروردین 1401 ساعت 17:18 https://79681.blogsky.com

معلومه که حالت بهتر میشه عزیزم.. اگر دوست داشتی از یک درمانگر کمک بگیر
الان شما تو وضعیت مناسبی نیستید هیچکدومتون، بخصوص برای گرفتن تصمیم های مهم.
ملی بنظرم تو تلاشت رو برای آگاهی خواهرت کردی، اونم دگ بچه نیست، خودش باید برای زندگیش تصمیم بگیره. اگر نتوستی تغییری ایجاد کنی رها کن عزیز... و به فکر آرامش خودت باش... میدونم برای ماها که تو فرهنگ های خانواده محور بزرگ شدیم چقدددر فشار بزرگیه ولی دگ آدم از یه جایی به بعد چاره نداره.. مجبوره حرف مردم رو بشنوه و اشتباهات رو به چشم ببینه و بپذیره..

نمیدونم دقیقا چی ولی امیدوارم نور امید تو دلت به زودی روشن باشه و پایدار نه صرفا اینکه دور و بریات خوب بشن نه، حال دل خودت خوب باشه و دنیا به چشمت زنگی تر از همیشه باشه بیب

درست میگی...
درمانگر نمیدونم شاید
ممنونم از نکات مهمی که گفتی. راستی کانالت رو فک کنم دارم

محیا پنج‌شنبه 11 فروردین 1401 ساعت 01:06

چرا خانوادتون اینطوری میکنن... چرا خواهرتون انقدر خودشو کم میبینه...
---

سال نو شما هم مبارک،امیدوارم امسال جز شادی چیزی نبینی

نمی دونم... به نظرم خواهرم به روانپزشک احتیاج داره
مرده شستشوی مغزیش داده تو این سالها...

امیدوارم تو هم سال خوبی پیش رو داشته باشی

شیدا سه‌شنبه 9 فروردین 1401 ساعت 22:41 https://79681.blogsky.com

سلام ملی جون خوبی عزیزم؟
امیدوارم یکم حالت بهتر باشه من چند وقت پیش خوندم پست های رفتن مامانت رو خیلییی ناراحت شدم انقدر که نتوستم ادامه بدم یا چیزی برات بنویسم..
خییلییییی غم بزرگیه.. خدا بهت صبر بده ان شا الله تو دختر توانمندی هستی مطمئنم از پس سختی ها برمیای عزیییزممم

بابت برنامه خواهر بزرگه نمیدونم چی بگم. واقعا خدا به راه راست هدایتش کنه، ما رو هم همینطور
میدونم خیلی روزهای تلخی داری.. اما به قول خودت شاید کامل مستقل شدنت حالت رو بهتر تر بکنه به هر حال هر چی که هست امیدوارم دلت آروم بشه و زندگی بیشتر به وفق مرادت بچرخه
ماچ بهت

سلام شیدا
ممنونم از ابراز همدردیت
کم کم دارم به این نتیجه می رسم که کمتر با تقدیر بجنگم و هیچ وقت قرار نیست حال دلم خوب باشه. وقتایی هم که ظاهرا بهترم در واقع دارم خودمو گول میزنم. نمیدونم چی بگم.
سال خوبی پیش رو داشته باشی

سمیرا سه‌شنبه 9 فروردین 1401 ساعت 20:05

سلام ملی جان.غصه نخور عزیزم. خاهر منم همینجوریه.خونش شماله ولی ما عید رفتیم جایی کرایه کردیم.بعد فقط ی شب ب زور خودش رفتیم خونش.اینقد بی احترامی ب مامانم کرد ک اشک هممونو درآورد. تو همه خانواده ها آدم بیخود هست.خودتو درگیر نکن. ب جهنم.بزار برن دنبال زندگی خودشون.دلت نسوزه. برای خودت زندگی کن.راستی بلخره ویزام اومد.۱سالست اولین ارایوم

سلام سمیرا
خوشحالم بابت ویزات و تبریک میگم. امیدوارم سال خوبی پیش رو داشته باشی

موضوع اینه که خاهرم ادمه بیخودی نیست ... اگر بیخود بود که خودمو ناراحت نمیکردم. خاهرم انسان درستیه و ادمیه که یک عمر با ابرو و صحیح زندگی کرده و همین دلم رو میسوزونه. که با این تصمیم غلطش گند میزنه به یک عمر زندگی با عزتش...

ویرگول سه‌شنبه 9 فروردین 1401 ساعت 11:17 http://Haroz.blogsky.com

سال نوت مبارک عزیزم
امیدوارم امسال سال خیلی خوبی برات باشه
شاید یه خیری تو این مسئله برای تو باشه، جدا بشی و با آرامش و آسایش زندگی کنی. بسه انقدر خودت رو هلاک خانواده کردی.
ما هم می تونیم اگر فردی از خانواده بخواد کمک کنیگ وقتی نمی خوان آب تو هاون کوبیدنه

سال نو شما هم مبارک ویرگول عزیز و امیدوارم بهترین سال رو پیش رو داشته باشی.
منم به همین فکر میکنم. به اینکه شاید همین یک راهه در رو برای من باشه. منی که یک عمر زندگی مستقل و یه سقف برام شده یه حسرت و ارزوی دست نیافتنی.

آفرین سه‌شنبه 9 فروردین 1401 ساعت 06:43

سال نوی ت هم مباااارک دوستم
درسته شروع سال قشنگ و آرومی نداشتی اما آرزو میکنم باقی سالت زیبا تر و‌ خواستنی تر باشه و سالی عالی همراه با شادابی و موفقیت داشته باشی...
تعجبا از دست این بزرگه خانم... ولی خیلی خودتو اذیت نکن عزیزم، چقد و تا کجا میتونیم بار بقیه رو ب دوش بکشیم و راه و بی راه رو نشونشون بدیم و سعی کنیم اوضاع رو طبق اصول درست کنترل و اداره کنیم.... هرکی نتیجه انتخابای خودشو میبینه.... آدم دردش میاد، بخصوص وقتی طرف عزیزت باشه.. ولی چاره چیه وقتی خودشون اینطوری میخوان و درکشون درین حده...
خودت رو عشقه..‌‌هوای خودتو و دل خودتو و زندگی خودت رو داشته باش

سلام آفرین
سال نوت مبارک و بهترینها رو برات ارزو دارم در این سال.
اره افرین خیلی درد داره. من فکر میکنم مرده شستشوی مغزیش داده و از طرفی شرایط بد خانوادگیمون بعد سالها اینطوری داره تاثیرش رو روی روان خاهرم نشون میده. بیچاره خواهرم ...
ممنونم از همدردیت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد