ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

خواب پنجم و ششم!

چارشمبه رو اصلا یادم نیس چکارا کردم. هرچی ب ذهنم فشار میارم یادم نمیاد!! میدونم که شبش حمام نکردم و رو مبل خوابیدم (از زمان کرونا بدونه حمام نمیرم تو اتاقم!) نمیدونم چه ساعتی از شب بوده یا نزدیک صبح بود...خواب دیدم که تو همین خونه ایم و مامانم رو میخان دوباره غسل بدن. منم به دور و بریهام میگفتم این که غسل میت داده شده...چرا دوباره میخاین غسلش بدین؟ بعدم بدنش الان متلاشی میشه بخواید دوباره غسل بدینش. و از خواب بیدار شدم. بیدار که شدم خواهرها رفته بودن  سرکار و منم پاشدم یه دوش گرفتم و صبونه خوردم و اولش فک میکردم خوابه خوبی ندیدم ولی بعد که تو نت سرچ کردم دیدم تعبیرش خوبه.  تعبیرش اینه که گناهانش پاک شده. البته قصد داشتن غسلش بدن و ندیدم که غسلش بدن.

بعد رفتم سراغ یکی دو تا کار اداری و از اونجام رفتیم سر مزار. متاسفانه سنگش که سفیده رنگ گلهای زرد رو گرفته و چن تا لکه زرد رو سنگ افتاده و هر چی با اب و دسمال پاک کردم نرفت و اینم شده یه موضوع رو مخ. طفلی مامی از سنگ قبر هم شانس نیاورد.

.

از اونجا امدیم خونه و غذای وسطی رو کشیدم و دادم بهش که میره اون ور گشنه نمونه. خودمم و بزرگه هم نهارو خوردیم و طرفای شش عصر بود که در نهایت خستگی زدم بیرون. با ماشین رفتم و بعد کلی ترافیک تو یه پارکینگ نگه داشتم و پیاده راه افتادم و بعد دو ساعت نهایتن برگشتم با اطمینان از همون مغازه های اولی که دیده بودم دو تا سینی برداشتم. دونه ای 500 تومن . چه همه چی گرونه! رومیزی سه تیکه هم گرفتم منجوق دوزی بود اونم 500 تومن. یه سرویس چایخوری هم دیدم که خیلی پسندیدم و دلم میخاد برا خودم بخرمش و تو نلبکی هاش هفتسینه مامی رو بچینم. خیلی غشنگه نلبکی هاش.

الان سرچ کردم ایناهاش تو این لینکه رو ببینید. قیمتشم اخیرا خیلی زیاد شده و قبلا ارزونتر بوده. پرنده داره روش ...ولی خیلی گرونه ! شیش تا فنجون و شیش تا نلبکی و یه قوری و یه شکر پاش و یه قندون رو هم دو ملیون و چارصد!!! ولی خیلی تو دلم رفته!

.

شب نه و نیم اینا بود با خستگی وافر رسیدم خونه  و سینی ها رو تحویل خانومه همسایه دادم که توش حلوا بچینه و رفتم بالا. اون شب بزرگه هم نبود و من تو خونه تنها بودم. تا یک و نیم شب موسیقی گوش دادم و اینستا گردی کردم و بعد رو مبل خوابیدم. لامپارم روشن گذاشته بودم از ترس! پنج و نیم صب بود که پاشدم و از همون سره جام سرمو بلند کردم و یه نگاهی به صندلی مامانم تو اشپزخونه انداختم. همیشه عادت داش سر میز مینشست. دوباره خوابیدم و خوابشو دیدم.

خواب دیدم نشستم رو زمین کنار دیوار. روبروم هم یکی بود که نمیدونم کی بود. بعد پاهای مادرمو دیدم که اومد کنارمون . سرمو بلند نکردم نگاش کنم. مادرم نشست و سرشو اورد پایین و منم دستمو بردم سمت صورتش. انگار که بخوام دستمو بندازم دور گردنش. بعد دیدم تند تند کف دستمو میبوسه. منم سرمو به گردنش نزدیک کردم و کنار گوشش گفتم مامان تو رو خدا منو ببخش... منو حلالم کن... به کلمه حلال که رسیدم احساس کردم حضورش داره کمرنگ تر میشه ...همین که گفتم حلالم کن از خواب بیدار شدم و احساس کردم که کلمه حلال از حلقم اومد بیرون. پاشدم نشستم. دیدم ساعت شش صبحه ...بغضم ترکید و گریه کردم. این خوابمو خیلی واقعی حس کردم. وضو گرفتم و نماز صبحمو که خیلی وقته نخونده بودم خوندم و دو رکعتم مخصوصه مادرم خوندم . قران خوندم براش و کمی دیگه گریه کردم و خوابیدم تا ده و نیم. بقیه جمعه هم به یکم کار و ... گذشت.

.

خدا کنه مادرم ازم راضی باشه...خدا کنه این خوابها توهم بی اساس نباشه ، کاش زندگی  اون دنیا دروغ نباشه و بشه که دوباره یه روز ببینمش ...


نظرات 1 + ارسال نظر
سمیرا شنبه 21 اسفند 1400 ساعت 20:20

سلام ملی خوبی
منو یادته؟ درباره مهاجرت و مقاله ازت سوال میکردم
خیلی وقته وبتو نخوندم شاید ۳ یا ۴ ساله.گمت کرده بودم
قرار بودی بری برا پست داک.چرا نرفتی دختر؟
خدا مامانتو رحمت کنه.ناراحت شدم برات

سلام
خدا رفتگان شمارم بیامرزه
موندم و استخدام پیمانی هیات علمی شدم دیگه.
البته الانم میشه اقدام کرد البته طبق شرایط خاص ...ولی حسش نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد