ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

روزهای اخر سال

چه اخره سال بی حس و حالی

در عمرم هیچ اخره سالی اینقدر بی حس نسبت به تغییر سال نبودم

بهترم و گاهی می خندم. برای خاطر دو رکعت نمازی که واسه مادرم میخونم نمازامو سعی می کنم به موقع بخونم که سعیم هم نتیجه مساعدی نداره! فقط نمازای ظهرم مرتبه.

.

یکی دو تا کار از قبل کرونا رو دستمه. پروژه دانشجوییه و برا دو تا دانشجو کارشناسی هس که به سرشون زد بیاد با من طرح بگیرن. طرح با دانشجوی کارشناسی گرفتن اشتباهه محضه ! همه کاراشو خودت بایس انجام بدی و از اون طرفم طرحی باید کار بشه که مخ دانشجو بکشه و در حد اون باشه. خلاصه خیلی رو اعصابن این دو تا کار و من باید گزارش نهاییشونو بنویسم!!! تا تسویه بشه مبلغ طرح.

.

بقیه کارام ای بدک نیست. امروز معاون جدید رو رفتم دیدم و فک کنم باهام همکاری کنه . ادم خوبیه اگر چشمش نزنم! یه جعبه شکلات هم براش بردم. معاون قبلی دشمن خونیه من بود و چشم دیدنمو نداشت. ازون کلفتاس که تا چشم باز کرده رییس و معاون و ... شده. الان گذاشتنش کنار و صد البته که قطعا یه جای دیگه مدیرش میکنن!!

.

باید دو سه تا سینی بخرم برا حلوا. عید رو نمیدونم شیرینی بخرم یا نه. عید سیاهش اخرین پنشمبه ساله . اگرم برا عید بخام شیرینی بخرم یه چیزه سنتی میگیرم مث لوز گردو که رنگشم تیره هست.

بزرگه میگف هفت سین نندازیم. نمیدونم درستش اینه که بندازیم یا نه. ولی من میگم شاید شگون نداشته باشه که نندازیم! بندازیم و عکس مامی رو هم بزاریم توش.

.

دیروز تولده وسطی بود. چون سرعت نت این ور کنده برا همین از اون هفته رف اون یکی خونه (همون خونه ای که قبلن هم بود). اخر سالی کلی کار داره و شبا تا دیر وقت کار می کنه. براش بعد کارم کیک خریدم و شمع گذاشتم روش و بردم تحویلش دادم. قرار شد شمعاشو فوت کنه و بزاره تو یخچال بعدن با هم بخوریم! البته نظر خودش این بود وگرنه که من بهش گفتم سهم خودتو هر چی خواستی بخور بقیشم میدی ب ما.

.

دیروز بنرها رو هم از دره خونه مامی برداشتم. برق کار اومده بود و اون کمک کرد. چراغای دم در خراب بودن و اونا رو تعمیر کرد. یکیش دوباره صبح روشن نشد که بهش خبر دادم و قراره بیاد دوباره ببیندشون.

.

توخمه (گربه مشکیم) یه هفته بود داشت میلنگید که پریروز بردمش کلینیک. دکتر گف گازش گرفتن! ظاهرن همون دستش که روش میلنگید ورم هم داشته که من متوجه نشده بودم. بستریش کردم و الانم بعد اینکه این پست رو نوشتم پامیشم برم انگشت بزنم و برم ملاقاتش.

بدجوری هم گرسنم میشه و باز اشتهام باز شده!

.

سنگ مزار مامی سفیده و مام بی خبر هی روش گل گذاشتیم. رنگ گل زرده به سنگ رنگ داده و دو تا لکه زرد روش افتاده. اینم از شانس ماس از سنگ قبرم شانس نیاوردیم! اقا سنگ تراشه دیروز با تینر کمی پاک کرده. بزرگه میگه یکم کم رنگ شده. حالا باز قراره بره پاک کنه. اینم از اعصاب خردیه جدید. پریروز که لکه ها رو دیدم ناراحت شدم. یکی گف با محلول وایتکس میره ولی سنگ تراشه گف نه وایتکس سنگو خراب میکنه.

.

پاشم برم. اول دیدنه تخمه...بعد اگه شد خرید سینی...و بعدم خونه ...خونه بدونه مامی :(



نظرات 3 + ارسال نظر
ندا الف شنبه 21 اسفند 1400 ساعت 00:25

عزیزدلم، ملی جون خداروشکر که حجم کارها هیچ خاصیتی اگر نداشته لااقل تورو غرق کرده و خیلی فرصت فکر کردن به نبود مامی رو نداری
شهر ما هم اولین سال سفره نمیندازن ولی بنظرم بندازین با عکس مامی خدابیامرز اینجوری بهتره
مراقب خودت باش دوست جان

عاره باز خداروشکر این کار هست که مشغولم کنه
بزرگه میگه نندازیم ولی من به دلمه که بندازیم. هییییچ سالی نبوده که ننداخته باشیم. من میگم بندازیم و عکس مادرمم بزاریم توش که وقتی میاد به خونش سر میزنه ببینه که سال جدید تو خونش سفره پهن شده...

آفرین جمعه 20 اسفند 1400 ساعت 10:57

خوشحالم ک نوشته هات حس و حال بهتری گرفته....
زندگیه دیگه باید گذاشت و گذشت و طی کردش... کاری نمیشه کرد
منم امسال ب سال جدید حس و‌ حوصله ای ندارم
ایشالا بهتر بشی، بشم و بشیم همگی..
امیدوارم سال جدید سال خوبی باشه برات و برامون

ممنونم ازت افرین جون
نه افرین جون تو به خودت حس خوب بده...باید تلقین کنیم که خوبیم.
ایشالا ایشالا هممون بهتر بشیم
منم امیدوارم

امین دوشنبه 16 اسفند 1400 ساعت 17:32 https://tarfand1351.blogsky.com/

سلام
منظور از وسطی کیه؟
بزرگه کیه؟
همش رمز و رموز داره این نوشته هات!!!
آره راست میگی آخر سال بی رمقی داریم اینو باهات موافقم.
بعد از سالها دوری از نت بازم اومدم بنویسم.
ماشالله شما همیشه آن بودین چش نخورین

وسطی و بزرگه یعنی خواهر وسطی و خواهر بزرگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد