ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

صدایی از گذشته های دور

دیروز ساعت از هشت و نیم گذشته بود داشتم میرفتم خونه که گفدم قبلش برم یه سری بزنم ب پاپی. رفدم و نیمساعتی پیشش نشستم و بعدش راه افتادم که برم خونه مامی ...هوا هم که خب تاریک بود. یه صدای آشنایی شنیدم و دوباره که دقت کردم دیدم خودشه....صدای یه پرنده که یحتمل جغده ! همیشه همین فصلا پیداش میشد. ینی اینطور بگم که صداشو تو فصل زمسون یا پاییز نشنیدم و تا جایی که یادمه همیشه تابسونا و بهارا می خوند. شبا ... که همه خابن یا میخان برن که بخابن :)

خوب شد که شنیدمش خیلی وخت بود فراموشش کرده بودم :)

.

دیروز خودم خودمو دعوت کرده بودم یه جلسه ای تو شهرداری! اینطوری که میخاستم در مورد یه موضوعی اطلاع پیدا کنم  و مسئوله اون موضوع گف در موردش در فلان جلسه صوبت خواهیم کرد و دیه گف برم بشینم تو جلسشون. از سازمانای مختلف هم اومده بودن. جلسه از پنج طول کشیییید تا هفت و نیم. رییس روسا هم تو جلسه بودن. بعضی سازمانا ماوناشونو فرساده بودن و بعضی هم رییسا اومده بودن.

بعدن ترش  بردنمون یه جایی رو افتتاح کنیم :) یه محل تاریخی که به همت شهرداری مرمت کردن و کردنش دبیرخانه دایمیه یه جشنواره ای.  اغا ما رفدیم و یه جمعه حداقل بیس سی نفره ای بودیم دیه! همه هم گردن کلفت و اینا :)  نوبت رسید به قیچی زدنه اون روبانه که زده بودن جلو در! رییس روسا هی بهم تاروف میزدن و یهو اون وسط یکی که در واقع همون اغای مسئوله اون موضوعه! برگش گف من یه پیشناهاد دارم. تو این جمع فغط یه خانوم داریم که اونم ملیه! بزارین ملی خانوم برش بزنه روبانو  اغا منو میگی!؟ نمیدونسم چیکار باید بکنم هی تاروف زدم که نه من اساعه ادب نمیکنم و اینا. هی دو سه نفر گفدن نه تو برش بزن و دیه دل رو زدم به دریا و همینجور هپلی رفدم جلو و قیچیشونو ورداشتیدم و قررررچ!

ملی اولین افتتاحه عمرشو کرد همینجور الکی الکی نه سره پیاز بودم نه تهش! نه رییسی نه مدیری...نه کشکی نه پیازی! ازمم عسک گرفدن ولی نامردا هنوز نذاشتن تو هیچ سایته خبری!! نکنه نزارن؟؟؟ غوصم میشه هااااا

.

هیییییییییییع...دیگه که هوا خیلی خوبه و من دیه بوت نپوشیدم از امروز و از پریروز هم کت بافتمو میپوشم بجا پالتو ... خدایا شکرت... تو اعیاد شعبانیه هستیم....به حرمت همه اون بنده هایی که پاکن و در محضرت حرمته ویژه دارن....دسته هممونو بگیر....تو رو قسم به همه دلهایی که این گوشه کنارا شکستن و خسته نشستن ....آمین

نظرات 1 + ارسال نظر
گندم جمعه 6 اردیبهشت 1398 ساعت 14:34

سلام خیلی از لینکهای وبلاگت کار نمی کنن می تونی به وبلاگت یه خونه تکونی بدی

سلام
عاره میدونم
مرسی گفتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد