ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سلام و صبحه سرتون بخیر
.
خیلی می ترسم و فک میکنم که تو این جو مسموم و پر از کینه قرار نیست پروژم پیش بره. تو جوی که هیچکس چشم دیدنه هیچکس رو نداره و همه به دنباله کوبیدنه همدیگه هستن و اصلا نمی تونی دوستت رو از دشمنت بشناسی. یه جورایی انگار وسط یه منطقه جنگی قرار گرفتم که دور و برم پر از منافق و دشمن یا حداقل دوسته نادونه که تشخیصشون هم هرچند سادس ولی دردناکه! و همین مسایل هس که جرات و جسارته همیشگیه منو کم رنگ کرده. از طرفی منو در جایگاهی که باید قرار ندادن ...منظورم جایگاه سازمانی نیست. نمیگم از پست و مقام بدم میاد ولی ببیشتره منظورم از جایگاه ، شانم به عنوانه یه هیات علمیه. مخصوصا این اتاق که خیلی اذیتم میکنه. بدترین اتاق سازمانو دادن بمن
.
صبح که از خواب بیدار شدم یه ندای ذهنی اومد و بهم گفت تو توکلت به خدا رو از دست دادی ! عاره من خیلی وقته توکلمو از دس دادم. یا حداقل خیلی ضعیف شده توکلم. همش به خودم نهیب میزنم که مانعم زیاده...کار سخت و بزرگ و نشدنی به نظر می رسه و چرا به این روز افتادم و در چنین شرایط بدی دارم کار میکنم و و و و همینطور غر میزنم و نغمه غم انگیز در دلم ساری میشه! ولی هیچ وقت این وسطا به خودم نمیگم که ملی خدات بزرگه....همون خدایی که قبلنا بهش توکل میکردی و هر روز اسمشو میبردی....اصلا حالا که فکرشو می کنم میبینم خیلی وخته اسم خدا رو نبردم! نمازام که محدود شدن فغط به نماز مغرب و عشا اونم ساعت 11 و نیم شب ب بعد!
باید توکل کنم فقط به خودش...خدا خودش بزرگه ...کمکم میکنه و دستمو میگیره. همه موانع و مشکلاتی که سر راهمه و قراره سر راهم بیاد همه رو خودش با بزرگیه خودش ورمیداره. باید نترسم....پس توکل به خودش...بریم سراغه کارامون
قوی باش و آرام
سعی می کنم
البته که همینه
توکل کن به خدا و برو جلو
خدا خودش بهترینها رو جلوی پات می زاره عزیزممممم. قوی باش
عاره ویرگول جونم باید قوی باشم...خیلی قوی ...ممنونم ازت ویرگوله عزیز