ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

چه زود میگذرن روزا

سلام

اول هفتتون بخیر و شادی دوسدان

اگر احوال منو جویا باشین منم خوبم شکر. امروز بلیط دارم و میرم تهروانات و فردا و پس فردا کارگاهم. سه شمبه صبحم ولایتم. برا سه شمبه عصر هم جلسه بانوان همدل داریم( یه گروهی که عینه سگ پشیمونم رفتم عضوش شدم!) مثلا قراره بانوان پیشرو در توسعه باشیم!!! ولی به نظرم اون خانومی که در راس کار هست برا گنده کردنه کله خودش جلوی فرماندار و شناسوندنه خودش به مقاماته شهر این گروه رو زده!  فک کن یه ملیون پیاده شدم برا هیات موسس شدن تو این گروه.

.

از چارشمبه این هفته کلی بدوبدو دارم

- یه جلسه ای برای تدوینه یه سند باس برگزار کنیم که قبلش خیلی خوب باید براش برنامه بریزم و پیش نویس سند رو اماده کنم و چون موضوعه سند پرتنشه باید خیلی با سیاست وارد قضیه شیم!

- یه هفته پدافند غیر عامل هم داریم از هشتم تا 14 ابان که چون منه بدبخت کارشناسشم بایدبراش برنامه بریزم. البته برنامشو ریختم و اقداماتی که باید انجام بدم مشخصه ولی بدو بدوهاش میوفته برا اخره این هفته به بعد.

- بحثه پیشبردنه کارای حوزه دیگه ای که توش باز بعنوان کارشناس کار میکنم و البته ابلاغی هم برام بخاطرش نزدن هس که اون بیشتر نگرانم میکنه! در راستای این قضیه هم باز تو یه جلسه ای باس شرکت کنم و یه تفاهم نامه ای رو به تصویبه اعضای اون جلسه باس برسونم و اونم پرتنش خواهد بود قطعا!

- از اون ور بیست و هشتم از تبریز مهمون دارم که میان اینجا برا اون طرحه بین المللیه و قراره بریم پیش فرماندار که دستورالعمل اجراییشو نهایی کنیم و اگر فرموندار اوکی رو داد دیه بریم تو فاز اجرای طرح.

- بحثه پیدا کردنه فرصت پست داک و اپلای هم هس که اصلا براش وخت نمیزارم متاسفانه.

- دو تا مقاله هم میخام برا یه همایشی برفسم که اونم کاری براش نکردم هنو.

.

هفته پیش یه خاسگار پیدا کردم. برادره همون استاد مشاورم که لندن کار میکنه. زنگولیده بود وسطه یه جلسه ای و ازم خاسمه گاری کرد برا داداشش. داداشه متولد 64 هس و دیپلمه و کار ازاد میکنه(نپرسیدم چ کاری) و خونه داره و ماشین داره و الانم میخاد بره لندن پیشه داداشش. استادم (ینی داداشه خامسه گاره) یه ساعتی برام حرفید و شرایطه داداششو گف. و گف که بیادلندن من قراره ساپورت مالیش کنم و اونجا یا دستشو بند کنم به یه بیزینسی چیزی یا اینکه دندون بخونه! این استادم سه روز هفته میره دانشگاه و سه روزشو شرکته خصوصیه خودشو اداره میکنه. ظاهرن یه شرکتیه که سفارشه کارای هزینه یابی و اقتصادی و اینا میگیره.

نظرم اینه ک خامسه گاره پادر هواس....درسته میره لندن ولی لنگ در هوا و بلا تکلیف داره میره!  من خودم دنیای بلاتکلیفیم و نمیخام یه موضوعه بلاتکلیفیه دیگه هم به موضوعاته زندگیم اضاف بشه. عسکشم برام فرسادو خوش تیف بود! حالا یحتمل فردا یا پس فردا بهم میخبره که تهران ببینتم( استادمو میگم) اول که زنگولیده بود و گف ایرانم منم ذوق کردم و گفدم منم هفته دیه تهرانم و خوشال میشم ببینمت...اخره حرفاش که خامسه گاری کرد پشیمون شدم که بهش خبریدم تهران رفتنمو!

.

خدایا خداوندگارا! دستمو بگیر....کمکم کن....نمیدونم چی خوبه چی بد و کاره درست کدومه و غلط کدوم...حسبه شعور و عقل خودم دارم یه کارایی میکنم فلذا بهم رحم کن! همین دیه. یه ماچ هم به کله هر کی اینجا رو خوند و خوشش اومد


نظرات 6 + ارسال نظر
ملیله یکشنبه 29 مهر 1397 ساعت 11:14

سلام از خواستگاری چه خبر استادتونو دیدید
به کله خودتون

سلام
نه بابا همون تلفنی چن روز قبلش جواب رد دادم دیه. مناسبم نبود ملیل جون. مرسی از ماچه کله ایت

Lady سه‌شنبه 24 مهر 1397 ساعت 16:27

کل بکشم یا زوده

نه عامو کله چی!!
خوبی لیدی؟

https://t.me/annoying_sound شنبه 21 مهر 1397 ساعت 13:38 https://t.me/annoying_sound

مثل همیشه پر انرژی

مرغ آمین شنبه 21 مهر 1397 ساعت 13:28

به به عروسی! مبارک باشه ملی جون

عروسی؟! امین جون من که جواب رد دادم ..... ولی بهرحال عاره عروسی خخخخخ

Baran شنبه 21 مهر 1397 ساعت 13:12 http://haftaflakblue.blogsky.com

با آرزوی بهترین ها؛مرسی از ماچِ تون ملی جوون

قوبونت بارون جون

alireza شنبه 21 مهر 1397 ساعت 13:11 http://malikhulia.blogsky.com/

تو
رنگ می‌دهی
به لباسی که می‌پوشی
بو می‌دهی
به عطری که می‌زنی
معنا می‌دهی
به کلمه‌های بی‌ربطی
که شعرهای من می‌شوند …

"ساره دستاران"

چه غشنگ گفده ساره دستاران

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد