ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

اردیبهشت بهشتی

سلام

چه هوای خوبیه؟ اصن بهترین فصله خدا همین اردیبهشته....خدایا میشه خبرای خوب برام بیاری تو این  فصل ؟ که برا همیشه یادش واسم یادگار بمونه؟

بچه ها جون شما خوبین؟ من؟ عی بد نیسم شکر.

جمعه رو از صب تا شب با کارگر طبقه بالای خونه مامی رو سابیدیم و تازه شستنه کفشم موند برا دیروز عصر. دیروز صب تا عصر طرفای 5 زبان خوندم البته لاکپشتی و یه کوییز هم از خودم گرفتم که افتضاح بودم توش. تمرین ریدینگ بود و من حداقل نمره قابل قبولو گرفدم. نمیدونم چ کنم! ریدینگم اصن پیشرفت نمیکنه. ناامید شدم از خودم.دیه 5  زدم از دان بیرون . پیاده رفتم که کنگری که سفارش کرده بودم از عمو سبزی فروش بگیرم که اونام اماده نبود و نیمکیلو سبزی خوردنه پاک شده خریدم فقط. فرصت ندارم خودم سبزی پاک کنم. یه بارم تو این یه ماه ازشون سبزی اش محلی خریدم و یه بارم سبزی قرمه سبزی که البته خودم قرممو نخوردم و پختم گذاشتم تو یخچال برا اینا و خودم رفتم تهران. اینام نامردی نکردن و برام نذاشتن تو فریزر هاا نیم کیلو یا شایدم یه کیلو یادم نی باقالی پاک شده ازشون خریدم و نصفیشو باقالی پلو کردم و نصفیشم فریز. عالی بود باقالیهاشون. سبزیهاشونم خوبه. حالا امروز عصرم کنگر ها رو میگیرم و برا فردا خورش کنگر بار میزارم

دیروز تا برسم خونه(وسطه راه مجبور شدم برگردم و پماد برا مامی بخرم) شد هفت و تا رسیدم یه کباب که خاهرم گرفته بود رو با پررویی لومبوندم و بعدم غررررر به جونش زدم که چرا برا من کباب خریدی مگه نگفته بودم نخر؟! خو نمیتونم جلو خودمو بگیرم میخورم و چاخ میشم(نهارامو اداره میخورم خو!) دیه بعدش دراز کشیدم که مثلا تا هشت بخابم که سره نیمساعت با صدای زنگ موبایل مامی بیداریدم و دیه پاشدم  و بادمجون پوس گرفدم و نمک پاچی کردم و سبزیهارو چن بار شستم و رفتم بالا با خاهری به شستن کف اشپزخونه بالا و طی کشیدنه اتاغا. تا 11ونیم بالا بودیم و بعدم اومدیم پایین و بزرگه مامی رو حموم کرد و منم بادمجونا رو سرخیدم و چای دمیدم برا بزرگه که تشنه بود. تو حموم هم کلی به جونه هم غر میزدن منم از این ور به تنگ اومدم و داد زدم سرشون که تموم کنن دیه بعدش 12 و ربع بود پریدم حموم و یک بود که چای و شکلاتمو خورده بودم و داشتم زیر ابروهامو تمیس میکردم!!! یک و نیمم خابیدم تا هفت صبح و صبحم پاشدم تا اماده بشم و یه لقمه بزارم برا خودم و برسم اداره با 6 دقه تاخیر انگشت زدم!! بعدشم اژانس گرفتم که برم ساختمون اصلیه دان برا کلاس زبان- گفتم که بهم یه واحد زبان دادن برا تدریس؟ البته درسش دو واحدیه ولی دو استادش کردن و الان نوبته منه که بتدریسم! هش جلسه باس برم سرکلاس. خو هفته پیش نرفتم چون تهران بودم و یه هفتم با تاخیر استاده قبلی کلاسشو تموم کرد ولذا حداقل دو جلسه باس جبرانی میذاشتم و همون ده روز پیش شماره مبصرشونو! گیر عاوردم و بش گفتم از اموزش کلاس خالی گیر بیاره  و قرار شده دوشمبه ها هم علاوه از یه شمبه ها کلاس داشته باشیم. حالا امروز اولین جلسه بود و خوبم بود. یه پسره ای هم تو کلاسشون هس که ازین شوخاس! خوبه حال و هوامونو عوض میکنه! البته حواسم بود که دمبشو بچینم همی اول کاری که پررو نشه! سر کلاس تقویمو چک کردم و دیدم تا هفت خرداد باید هر هفته دو جلسه بزارم تا مجموع جلسات بشه هشت تا. و بهشونم گفدم.

.

بچه ها من یه مشکل اساسیم اینه که تعداد مقالاتم کمه. باید خودمو تقویت کنم. البته سه تا از مقاله های تزم اکسپت گرفتن که دو تاش isi و با ایمپکت یک و نیمن و سومی پاب مده. این پابمده ایرانیه ولی اون دو تا ژورنالای کمبریجن و باکلاسن! یه مقاله isi هم برا تزه ارشدمه که توش نویسنده سومم البته. یه پاب مده بیخوده دیگه هم دارم که چاپشده. یه isi داخلی دیه هم هس که اونم فقطاکسپت شده و خدا میدونه کی میخان بچاپنش! تو همه اینا نویسنده اول یا مسئولم بغیر از ماله ارشدم.  یه مقاله isi دیه هم هس که اونم نویسنده نخودیم و اکسپت گرفته. همینا ! شد چنتا؟ دو تا پابمد و 5 تا isi - که دو تاشون نخودیم و بغیر از دو تا بقیشون فغط اکسپت شده!- کمه ...خیلی کمه البته یه isiهم تحت داوری دارم ولی نمیشه روش حساب کرد چون هنو از داوری نیومده. و یکیم چنجا فرسادم رد شده و میخام برفسم isi داخلی. کمه بازم....همتاهای من تو همین دانشکده فسقلی میبینی نفری ده تا حداقل مقاله چاپ شده دارن نمیدونم چرا حواسم به این مساله نبوده که بخام تعداد مقالاتمو زیاد کنم! خدایا میشه تو این موردم کمکم کنی؟!

.

مشکل اساسیه بعدی زبانمه که شرحشو دادم. ریدینگم!! دامنه لغاتم محدوده و گرامرم هم درسته تقویتش کردم یکم ولی به اندازه کافی قوی نیستم هنو. ساختار جمله رو چون درک نمیکنم برا همین مفهوم رو یا بد متوجه میشم یا متوجه نمیشم. تیر ماهم که میخام امتحان ایلتس بدم.

.

5 شنبه رفتم پیش رییس دان که جلسه 25 ام اردیبهشت رو هماهنگ کنم برا ااون پروژه بین المللیه. برگشته میگه اومدن بمن میگن این (ینی من) اینجا بیکارم و حقوقی که میگیره حرامه! البته من (ینی رییس) جوابشونو دادم ولی خب خودتم باس ی سری کارای اجرایی رو انجام بدی که دهنه اینا بسته شه. منم همینطوری نیگاش کردم. بزرگه میگه باس ابراز ناراحتی میکردی که این چ حرفیه که گفتن و اینا...ولی من هیچی نگفتم. حالا قراره این سه شمبه با من و سه نفر دیه که شرایط منو دارن و هیاتن و درس برا تدریس ندارن صوبت کنه ببینیم چه وظایفی میخاد برامون تریف کنه.

.

بهتون گفتم تهران که بودم بالی بهم گف با رییسه دان میحرفه؟ نگفتم؟خو الان میگم× بهش گفدم چی شد دکتر؟ درخواسته من برا تهران پروندش بسته شد؟ و اونم جواب داد که نه و خلاصه بخام بگم قرار شد با رییس دان صوبت کنه ببینه اوضا چ جوریاس. اگه رییسه دانمون رفتنی باشه و بالی هم نخاسته باشه منو سرکار بزاره امید نجاتم از اینجا هست. که البته خودش شروعه یه پروسه جدیده . درخواستم دوباره تو دانه تهران مطرح شه و موافغت شه و بره دانشگاه و موافغت شه و بره وزات و اونجام موافغت شه....

.

خدایا خداوندا....سرنوشتامون رو مث اردیبهشتت لطیف و بهاری کن جوری که از ته دل بخایمش و به دلمون بشینه و روح و جانمونو تازه کنه ...آآآآمین

نظرات 7 + ارسال نظر
شیدا دوشنبه 21 خرداد 1397 ساعت 02:20 http://79681.blogsky.com

ملی جون میخوام یک چیزی که یاد گرفتم و بهت بگم: تو همین دوره توانمندسازی که میرم ببین میگن مهارت برقراری ارتباط موثر با مافوق و همکار یا هر کسی که باهاش راحت نیستید یا ازش فرار بودید رو یاد بگیرید :)
مثلا اگه تو رئیس دانشگات خوب نیست، باهاش حال نمیکنی یا باهات حال نمیکنه ازش فرار نکن یا مدام در تلاش نباش یک کمک بهتر پیدا کنی بلکه ببین چطور و از چه راهی میتونی حمایت این طرف رو به دست بیاری طوری که اصول اخلاقی و کاری خودت هم پا برجا بمونه...

حس میکنم یک چنین مسئله ای هست در ارتباطات شما، شایدم حسم درست نیست اگر خودت هم مثل من فکر میکنی برو دنبالش روابطت رو بهتر کن این یک مهارته و اتفاقا یادگیری و تقویتش چیز خیلی عالی‌ای هست.. ارتباط خوب و موثر همیشه راهگشا و کمک حال بوده برای هر آدمی...
شما هم با این هوش و سوابق مطمئنم میتونید این رو در خودتون خوب بسازیش..
من خودم خیلی آدم گارد بگیری هستم یعنی از یکی خوشم نیاد و ببینم در حقم بدی میکنه و اینا سریع کنارش میزارم در حالی که باید رفت تو دل قضیه و یک ارتباط موثر رو ایجاد کرد... دارم سعی میکنم مذاکره کردن، از کسی چیزی خواستن، ارتباط بهتر با آدمایی که باهاشون حال نمیکردم رو یاد بگیرم..‌ برای من یکی کمتر از عذاب نیست بخوام کوتاه بیام با بعضی آدما ولی وقتی روابط بهبود پیدا میکنه میبینی چقدر در به روت باز میشه چقدر اطمینان و آرامش خاطر به سمت آدم سرازیر میشه....

ببخشید روده درازی کردم... موفق باشی و روز به روز راضی تر

راستی میگم ملی از تجربه تدریست بیشتر بگو من دوست دارم تجربه معلما و استادارو بخونم، شاید چون هنوز اینور صندلی ها میشینم و دلم میخوادر بدونم تو ذهن استادا راجع به ما چی میگذره

سلام شیدا جون
مرسی از کامنتت و مفید بود
راستش خب من اصن فرصت نمیکنم که برم سراغه رییسه جدید! انقدر که کار عقب افتاده دارم و تبدیل شدم به یه لاکپشته قهار!! انقد که سرعتم کنده.
مشکل من کل سیستمی هس که توم. ازش خوشم نمیاد...از این سیستم از این دانشکده ...بگذریم ایشالا که درست میشه و یه راهی بلخره باز میشه برا نجات من از اینجا و ارتقای رضایت قلبیم از زندگیم.
باشه سعی میکنم از خاطراته کلاسیم بگم. هر چند ترمی که گذشت دو تا کلاس بیشتر نداشتم .
دیه قوبونت و اینا

بهار سه‌شنبه 25 اردیبهشت 1397 ساعت 00:48 http://likespring.blogsky.com

اومدم بگم که من برگشتممممممم

ای جووووون خوش برگشتی

X دوشنبه 24 اردیبهشت 1397 ساعت 23:10

سلام ملی جون.خوبی؟
1سوال دارم
من دارم میرم تو 33 سال و میخام واسه پی اچ دی اگه بشه پذیرش بگیرم.شنیدم که بعظی دانشگاهای خارج شرط سنی دارن.دانشگاه ارشدم جز 4تا دانشگاه اول ایرانه.مقاله هم دارم.فقط نگرانی خیلی زیادم سن هست.در این رابطه اگه اطلاعات داری میشه به منم بگی.ینی اینکه سن چقد تو فاند گرفتن برای phdتاثیر داره.میسی میسی

سلام ایکس جون
ببین من در مواردی که دیدم اصلا شرط سنی ندیدم. تو بعضی موقعیتهای مربوط به پست داک مینویسه که مثلا بیشتر از دو سال از اخذ دکتراتون نباس گذشته باشه ولی در مورد پی اچ دی همچین چیزی ندیدم تا حالا. خیلی بعیده که اونا سن رو عامل بازدارنده بزارن برا ادامه تحصیل. خب ببین خیلی راحت وقتی دنبال اسکالرشیپ میگردی توی شرایطش بخون که چه جوریاس. در کل من تا حالا ندیدم تو مواردی که بررسی کردم.

پیشی دوشنبه 24 اردیبهشت 1397 ساعت 16:58

مرسی عشقم لطف کردی

خواهش دارم پیشیم جون اینا

پیشی یکشنبه 23 اردیبهشت 1397 ساعت 20:08 http://life1story.blogfa.com/

سلام ملی جون خوبی عزیزدلم؟
میشه یه سوال بپرسم ازت عزیزم؟
تو تهران که بودی کدوم منطقه مینشستی؟ بعد اوضاع پول پیش و اجاره ی سویتی که گرفته بودی چطور بود؟ و سویتت چند متر بود عزیزم؟
چون میخوام یه حساب کتاب سرانگشتی کنم ببینم میتونم بیام تهران برای کار و اینا...
ممنون میشم بهم بگی عزیزدلم

سلام پیشیجون
من میدون انقلاب بودم. خیابونهای روبرو دانشگاه تهران. واحدم 40 متری بود و خب بالکن و اتاق خواب داشت. قدیم ساخت بود ولی جدیدا بهش رسیدهبودن. یه خونه چهار طبقه و هر طبقه دو واحد. برق و تلفن جدا و اب و گاز مشترک بود و ماهی 25 تومن شارژ میدادم بابت همین اب و گاز و مشاعات.
من پارسال ده ملیون پل پیش داده بودم با ماهی 820 هزار تومن اجاره. خونه تمیز و دنجی بود و همسایه هام خوب بودن بغیر از اون اسکارلت!! ببین برو سایت دیوارو چک کن و بزن اجاره منزل در میدان انقلاب. البته بگمااا گاهی ادرس خونه رو میزنن مثلا میدون انقلاب بعد میری میبینی ته جمالزاده هستش خونه هه. من خودم همین خونه رو از سایت دیوار گیر اوردم. اینو ببین:
https://divar.ir/tehran/%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86/browse/%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%85%D8%B3%DA%A9%D9%88%D9%86%DB%8C-%D8%A2%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86/%D8%A7%D9%85%D9%84%D8%A7%DA%A9-%D9%85%D8%B3%DA%A9%D9%86/
در قسمت محله ها میدون انقلابو رو امتحان کن. البته بستگی به این داره که ادرس محل کارت کجاست. من خودم ترجیح میدم جایی زندگی کنم که نزدیک باشه به محل کارم. مثلا بچه های ما میدیدی میرفتن نواب خونه میگرفتن. یا اسکندری. اونجاها هم مخصوصه دانشجوهاس! البته اولاش و اون جاهایییشون که به میدون انقلاب نزدیک تر باشه وگرنه که ته نواب بخای بری از میدون انقلاب خیلی دورتره.

آفرین سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1397 ساعت 02:32

وای منم اردیبهشتو خیلی دوسدارم. با اینکه اینجا اردیبهشتاش رنگو بوی واقعیِ اردیبهشتو نداره اما خب برا من خیلی دوسداشتنی و دلنشینه از درون.
الهی قربونت برم ک اینقد قشنگ دقیق و لحظه ب لحظه میگی ک چیکارا کردی؛ حس خوب میگیرم بخدا
ب قول شاعر ک میگه: الهی تب کنم شاید پرستارم تو باشی، کاش منم دانشجوی ت و ت استاد من بودی. وای خدا عالی میشد؛ فکرشم حتی کلی ب ذوق میارتم.
گفتی ۷ ‌‌خرداد، یادم ب تولد خودم افتاد
ب نظر من (با شناختی ک ازت دارم) تو شخصیتی داری ک خیلی قشنگ و روراست ضعفا و کم و کاستات رو تو هر بخش و جنبه ب خودت میگی و خیلی قشنگ تر و مصمم تر سعی ب جبران و تقویتش میکنی؛ پس نگران مشکل زبان و کمیِ مقالاتت نباش درستش میکنی
تهران هم اگر تو سرنوشتت نوشته شده باشه، جور میشه اخرش
دعای پایانیت پرفکت بود، عااالی. قشنگ و پر از انرژی مثبت
پیروز باشی دوستم

سلام افرین جونم...خدا رو شکر که انرژی مثبت گرفتی از پست...ممنونم از کامنت پر و پیمونت...کامنته تو هم بمن انرژی داد عزیزم تولدت پیشاپیش مبارک....کار کار تو دانشجوم بودی و منم کیف میکردم تو کلاس تهران؟؟ دعا کن ممنونم ازت آفرین

مرغ آمین دوشنبه 17 اردیبهشت 1397 ساعت 12:36

ایشالا هممون نجات پیدا کنیم ملی جون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد