ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

رییسه دان ولایتمون عوض شدش :D

سلام

جهت ثبت در تاریخ!

رییس دانه ولایتمون عوض شد! همونی که شش ماه منو تو خونه خونه نشین کرد!! نه که خوشال باشم ... برا من فرقی نمیکرد! این بره یکی دیه میخاد بیاد فقط امیدوارم ادمه بدی نباشه! ولی خب کلا همشون سر و ته یه کرباسن دیه! قبول دارین؟!

ثبت نور :)))

سلام

صبحه نورانیتون بخیر :)))

امروز صبح قشنگی بود تو ولایت ما ... صب برا  شش و ربع ساعتو کوک کرده بودم ولی دوباره خوابیدم تا شش و نیم. بعدش که بیداریدم وسطه حاضر شدنام یه لحظه چشمم افتاد به پنجره که نوره تازه افتاب افتاده بود روش و سایه گلدونا هم از پشت پرده ملوم بود. انقد از این صحنه انرژی گرفدم که برگشتم و دوباره نیگاش کردم :)))

.

اغا از خدا ک پنهون نیس از شما چ پنهون دیشب ولی خوابه بدی دیدم! خواب دیدم که من و خاهریا تو ماشیننه بزرگه هسیم و یهو سقوط کردیم تو یه دره و موندیم زیره یه عالمه تل خاک !!  بزارین صدقه کنار بزارم بعدش ادامه بدم!

خب گذاشتم!

عاره بعدش یهو از خواب بیداریدم و دیدم صدای واق واقه یه عالمه هاپو داره میاد. تو کوچه پر از هاپو بود و سروصدا راه انداخته بودن. یه لحظه قبل از بیداری بین خواب و بیداری هم احساس کردم صدای نفسای یکی رو که دقیقن پشت سرم خوابیده دارم میشنوفم! (چقدنه هیجان انگیز شد ) ولی خب نمیدونم چرا احساس کردم اونی که صدای نفساش میومد خودم بودم!! انگار اون لحظه ای که روح داشت به بدنم برمیگشت تا از خواب بپرم رو حس کردم!

.

پریشب از محل کار با خواهر بزرگه که اومده بود دمبالم یه راست رفدیم بازار و چهار تا مغازه دیدیم و یخچال و ظرفشویی قیمت کردیم. اخرشم تصمیم بر بوش شد! دیروزم مثلا خیر سرم خواستم بخابم و بعدش پاشم بزبانم . طرفای 5 و نیم خوابیدم که پاپی زنگید و گف اگه خواستی وخت دارم بریم خریداتو بکنی(قرار بود امروز بریم یخچال و ظرفشویی رو برداریم) منم گفدم اوکی ولی بزار شش و نیم بریم. دیه خوابیدم تا شش و نیم و دوباره پاپی زنگید و بیدارم کردو اماده شدم و رفدیم سراغه کیسای منتخب. طفلی پاپی موقه پارک کردنه ماشین که داش دنده عقب میرف سپر ماشینو مالوند! ناراحت شدم! خب تازه خریده بود ماشینو. دیه رفدیم و یخچال فریزر و ماشین ظرفشوییو با همه پس اندازی که داشتم خریدم. عهد کرده بودم که سهممو ادا کنم برا خونه. سه سال پیش اینا خاهریا خونه رو نوسازی کرده بودن و خب من هیچ کمکی نکرده بودم. خواستم سهممو ادا کنم. خب یخچال لازم هم بودیم و یخچالمون برا بیس سال پیش اینا بود ! ظرفشویی هم نداشتیم و بزرگه طفلک شده بود ماشین ظرفشویی! ایشالا امروز میارنش و فردام قرار میزارم بیان برا نصب. الان باس بزنگم شرکتشون.

.

دیشب دیه اومدم خونه و یخچال رو از برق دراوردم و دو سه ساعت طول کشید تا یخش وا شه! هی اب هم گرم میکردم و میذاشتم داخل جایخی! دیه 12 بود که دسمالش کشیدم و خشکش کردم و کشیدمش وسطه اشپزخونه و با شلنگ زیرشو که کلی کثافت بود حسابی شستم! بعدم پریدم حموم و اومدم بیرون و سشوار کشیدم موهامو و دیه یک و نیم بود که  ...

.

صبحم هفت و نیم از خونه زدیم بیرون و اول وسطی رو رسوندیم انگشت بزنه و بعد سه تایی برگشتیم بانک و پاپی هم تو بانک منتظر بود و کاره بانکیمونو انجام دادیم و اولم برا من انجام شد و دیه من پیاده پنج دقه ای خودمو رسوندم به محل کارم. تا نشستم یادم اومد که کارتای ضمانت یخچال و ظرفششویی رو یادم رفته بردارم! خب کد کالا و اینا رو باس بخونم برا شرکتی که میخام بزنگم. دیه اولش گفدم بیخیال و بعدم زنگیدم به خاهری که هنو تو بانک بود و قرار شد بره از خونه بیاره تحویلم بده. که دسش درد نکنه ده مین پیش اورد و تحویلم داد. الانم نصف  صبونمو خوردم و منتظرم اشپزخونه خلوت بشه که برم چای دومم رو بریزم. اغایونه همکار میشینن این موقه و صبونه میخورن. نوش جونشون تیچرمم بینشونه

.

خب دیه برم که کار زیاد دارم. البته هیچ کدوم کار سازمانی نیستن و کاره بالیه در واقع!

روزای اسفندیتون خوش بگذره بچه ها جونم...الاهی که خوب باشیددد...خوبه خوبه خوووووب 



خرد و خمیر و خاکه شیر :)

سلام بر بروبچز، خوبین خوشین؟ 

وا ها هاااا هااااای .... جهت توضیحه این اصوات رجوع کنین به عنوانه پست! :) 

با موبی دارم میعاپم و شکلک پکلک تعطیله!  دراز کشیدم رو کاناپه تختخاب شوئم و چراغم خاموشیدم ک بخابم و قبلش اومدم بعاپم براتون. وسطی و بزرگه هم نشستن سر کارای ادارشون! ماشین لباسشویی هم داره لباسامو عاب میکشه که بعدن ترش بزرگه برام پهنشون کنه! از  سه ربع پیش  به این ور هم ناهاره فردای اهل خونه که  میشه ماکارونی رو عاماده کردم و پخیده تموم شده رو گاز اماده خوردنه! قبلترش هم چای خوردم با کرانچی ! من چرا دارم عقب عقب تریف میکنم؟!؟ : /

.

امروز صب شش و سی و شش دقه از خاب پاشیده و بعد موال ، استینامو زدم بالا و املت خرما به زبونه شما قرطیها یا همون قیساوا به زبونه خودمون عاماده کردم و تو سه تاظرف جدا گذاشتم برا هر کدوممون و نون هم گذاشتم! بعدم ک ارایش و پیرایش و پیش بسوی اداراته دولتی!! موقه پیاده شدن از اتوله خاهری انگشته اشارمو گرفده بودم سمته گوشه حیاط و داشتم وسایل ورزشی که یحتمل برا ورزش عاقایونه کارمند تعبیه کردن رو نشونه خاهری میدادم که دیدم دو سانت اون ورتره انگشتم اون دور دورا تیچرمه داره نیگام میکنه!! خدا کنه فک نکرده باشه که داشتم با انگشتم اوشونو نشونه خاهرم میدادم! زشته بابا! 

دیه رفدم اتاقم و ده مین بعد رییس دان با رییس دفترش اومدن تو اتاقمو یکم دید زدن اتاقمو و رفتن!!! نمیدونم دیه دقیقن انگیزشون ازین کار چی بوده! شایستم صرفن اومده بودن یه عرض ادبی خدمت ملی خانومتون بکنن و برن!  

رییس موقع رفتن گف امروز حتما ی جلسه باهام میزاره و شرح وظایفمو شفاف میکنه! حوصله ندارم بگم دقیقن داستانه امروزو، فقط همینقدر بگم که دوبار احضارم کرد و اخرشم دقیقا شرح وظایفمو مشخص نکرد ! میگه میخایم تصمیم گیریه میتنی بر شواهد راه بندازیم برو مشکلاته بیمارستانا رو بر مبنای شواهد دربیار و بعدم راه حل بده برا حلشون!!! :/ اخه این شد شرح وظیفه؟!؟ و ی همایشی هم اینا بیستم دارن که گف درگیرش شو و من خیالم راحت نیس مسئولش بتونه خوب از پسش بربیاد! کلا میدونین چیه؟  فک کنم اینا کارای خانوم  دکتری که هم اتاقیمه رو میخان ازش بگیرن بدن به من! ولی یحتمل تو سال جدید میخان این کارو بکنن و فعلن دس نگه داشتن! علتشم نمیدونم! 

بهتون گفتم که شرایط فیزیکی اتاقی که تو ستاد بهم دادن خیلی ناجوره؟ چسبیده اشپزخونه و بدون پنجره ! تازه ی پنجره داره سمت سالن که جلوش کرکره کشیدن! بعد وختی در رو میبندی خفه میشی از بی اکسیژنی و وختی باز میکنی هم سر و صدا میاد و هم بدلیل مجاورت با اشپزخونه هر لحظه یکی میاد در حالی ک داره اتاقمونو رصد میکنه رد میشه!! این خانم دکتری رو هم ک بتازگی اتاقشو ازش گرفتن و  طی عملیات گاز انبری  پرتش کردن اینجا از این اتاقه اصن راضی نیس و اون روزی هم کلی با ماون پشتیبانی دوا کرد!!

منو میگی؟!؟ هیچی ب هیچی! نه اعتراضی میکنم و نه میگم بهم یه اتاقه دیگه بدین. تازه امروز فمیدم پرینتری کع رو میزمه اسقاطیه و کار نمیکنه( از قیافشم ملوم بود ماله عهده خیارشور شاهه!) زدم ب بیخیالی ! برام مهم نیس اتاقم چ شکلیه!! کامپیوترم برا عهده غازغازک شاهه یا پرینتر اسقاطی بهم دادن! برام مهم نیس به همتای من ک هنوز دفاع هم نکرده شش واحد درسی دادن و بمن دو تا واحد تیکه پاره با کلی منت... وقتی موقعیت ب اون خوبی رو از دس دادم تو تهران دیگه هیچی برام مهم نیس! عاب ک از سر گذشت چ یک وجب چ صد وجب! ب چشم ی شغل و ی مکان موقت ب اینجا نگاه میکنم که قراره ی سال دیه نهایتا برم ازینجا!

همی الان خاهری گف که دو روز دیه ینی هشتم سالگرد دفاعمه :(( 

.

نمیدونم چرا ولی طرفای ظهر گریم گرفت تو اتاق! نمیتونستم جلو اشکامو بگیرم و هی چیلیک چیلیک اشک میریختم! اخرشم پاشدم رفدم دشوری ! 

.

تا پنج یکم زبانیدم و بعدش رفتم کلاس زبانم. تا اونجا رو هم پیاده رفتم با وجود خستگی ولی لازم بود ک یکم باد بخوره ب کلم.  تیچر جون هم امروز با انرژی بهمون درس داد و خسته نشدم سر کلاس :) 

.

نزدیکای هشت بود ک رسیدم خونه و سر راه هم پیشمولکا رو ندیدم ک بهشون غذا بدم. دیه یکم پیزا که دیشب پخته بودم خوردم و حمامیدم و بعدشم چای و بقیشم ک گفتم. 

.

- خدا کنه از بیست و سوم بهم مرخصی بدن تا بیست و نه رو . برا خونه تکونی و اماده شدن برا سال نو

- فردا میریم یخچال فریزر و ماشین ظرفشویی ببینیم! که من بخرم برا خونه

- اصن خبر ندارم حقوقه بهمنمو ریختن یا نه! قراره بریزن ینی؟ سوم بهمن حکممو زدن خب!

- ی سری خرید یحتمل اینترنتی باس بکنم. یه مشت محصولات بهداشتی اعم از سرم مو و ماسک مو و نرم کننده و فیلان و بیسار. خیلی وقته مو و پوستمو فراموش کردم

- ی جفت چکمه دوس دارم بخرم 

- برا اشپزخونمون اینارو میخام بخرم: سبد خوشگل پلاستیکی چنتا، چنتا ظرف شیشه ای خوشگل برا جاادویه ای صورتیه

- پارچه صورتیایی ک خریده بودمو بدم خیاط ست دسمال و فلانه اشپزخونه بدوزه

- کادو تولد وسطی رو بخرم ک کلاه و شالگردن و یحتمل ی کرم لیفتینگ برا دور چشمش یا ی همچین چیزیه


فعلا همینا :) 

کارای پروژه بالی نذاشت ب نوشتن دو تا مقالم هم برسم. کاش بشه حداقل یکی رو تا اخر سال بتونم سامون بدم... زبانمم جدی تر باس دمبال کنم ... همین دیه... ابجی ملیتون بره ک خیلی خستس... ببقشین سرتون درد اومد اگه :) شب و وقتتون بخیر و خوشی :****