ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

یادداشت 305

سلام

خوبین خوشین؟

زمستونتون چطور میگذره بچه ها؟ برا من که خوب بوده این یه هفته خدا رو شکر. شب یلدا هم خوب بود خیلی. از سفره ای که براشون چیدم خوششون اومد اهل بیت. چارشمبه و پنشمبمو کلن مشغولش بودم. منوی یلدام اینا بودن: کیک کدو حلوایی، حلوای لبو، اش رشته، چیز کیک انار. البته اینا رو که پختم یه هفته ای به عنوان عصرونه با چای میخوردیم مامی هم بود و خب در واقه مهمونمون بود (و البته هنوزم هس) و عصرونه باس تدارک میدیدیم دیگه.  این عسکاشه :

.

این حلوا لبوم از نزدیک:

.

اینم چیز کیکم از نزدیک:

پنشمبه تا 4 عصر تو اشپزخونه بودم و بعدش  اشپزخونه و دسشویی رو شستم و پریدم تو حموم. از حموم که اومدم هنو سفره رو نچیده بودم و شرو کردم به چیدنه سفره. نگران بودم کیک کدو حلواییم از قالب در نیاد که خدا رو شکر یکم کوبیدمش به زمین و تکون تکونش دادم و با لبه چاقو هم جداش کردم لبه های بالایی رو از ظرف و کامل و غشنگ در اومد. با چیز کیکمم بساط داشتم چون از قالب کمربندی دفه اول بود استف میکردم و می بایست کفش رو کامل کاغذ روغنی مینداختم ولی خب این کارو نکرده بودم و با همون کفه فلزیش گذاشتم تو بشقاب و دورشم دونه انار چیدم که معلوم نشه! البته بعد اینکه چن تیکه رو برش دادیم دیگه تونستم چیز کیکو از کف فلزیه قالب جدا کنم !

البته با چیز کیک قبل حموم درگیر بودم و با کیک کدو حلوایی بعده حموم! خلاصه که طرفای هشت دیه تقریبا سفره رو چیدم و خودمو انداختم رو تختم. در واقه رو کاناپه تخت شوئم تازگیا جیر جیر میکنه! نشستم به فرستادنه تبریکام و به استاد مهربونه که تبریک گفتم برام نوشت از ماهه اینده هم شرو به کار میکنی! گفدم استاد کسی چیزی بمن نگفته و قرار بوده بزنگن که نزنگیدن. گف دو سه روز پیش وزارتخونه بودم و رییس دانتون رو دیدم(دانشجوی استاد مهربونه بوده اون قدیما )  و ازش پرسیدم و گف از ماهه اینده دعوت به کارش میکنیم! منو میگین؟! اصن یه ذره خوشال نشدم یه حسه کوچولوی خوشالی بودا ولی با غصه همراه بود. به خاهرامم گفتم و مامی حموم بود دیه یه جوری شد که تا فردا صبحش یادمون رف به مامی و پاپی بگیم این خبرو!  ولی خب بازم یه حس مثبته کوچولو بهم داد اون شب. دیه بعدش بلند شدم و سفره رو تکمیل کردم و متاسفانه پاپی یه سر زودی اومد و رف و به عسکه با سفره نرسید و بعدش دیه خودم و خاهریا و مامی کلی عکسیدیم و خوراکی با چای خوردیم و فال هم گرفدیم. من نیتم برا ایندم بود و پیشرفته علمی و شغلیم که این شعر برام اومد:

 

سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است

طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد

مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش

کو به تأیید نظر حل معما می‌کرد

دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست

و اندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد

گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم

گفت آن روز که این گنبد مینا می‌کرد

بی دلی در همه احوال خدا با او بود

او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد

این همه شعبده خویش که می‌کرد این جا

سامری پیش عصا و ید بیضا می‌کرد

گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند

جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید

دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد

گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست

گفت حافظ گله‌ای از دل شیدا می‌کرد

.

غشنگ بود نه؟ دلم براش گرم شد! خاهر بزرگه برام گرف.

.

دیه صبحشم تا عصره یه شمبه که کلاس زبان بود تند تند تند زبانیدم. کلی هم تکلیف داشتیم. بقیه این هفته هم نسبتا مفید بود و یکم پروزه بالتازارو پیش بردم و کارای جلسه شونزدهم که مربوط به همین پروژه هست رو پیش بردم و دعوتنامه اینا و چنتا زنگ و اینا. شونزدهم باس تهران باشم. در واقه جمعه میرم و شنبه عصر برمیگردم. باس تو جلسه هه باشم. راستی با اون دخدر بیتتتتربیته هم یکم روابطم بهتر شد و دیه الان بی تتتتتربیت نیس   یکم از سوئ تفاهم احساس میکنم در عومده چون دوباری که باهاش تلفنی صوبت کردم خیلی نرم تر باهام حف میزد...خب اینم شکر! الکی دشمن برام درست نشه! واللا!

بزرگه از شونزدهم امتاحاناش شرو میشه و سر کارش انقد سرش شلوغه که خونه هم میاد کارای اداریشو میاره و خلاصه هنو برا امتحاناش کاره چندانی نکرده. البته نمرات مربوط به ارائه هاشو گرفته و همینم خوبه. حالا جزوه و کتاباشو گرفتم که جاهای مهم که احتمال داره سوال بدن رو براش مشخص کنم و در واقه براش از هر فصل از کتاباش چنتا سوال درمیارم که همونا رو بوخونه . 

دیروزم یکی از مقاله هام شب از داوری عومد. وااای من عاخرش سکته نکنم خوبه! مطمئنم هر بار که اینجوری استرس میگیرتم یه تیکه از قلبم اسیب میبینه! گوشی دستم بود و تو اینستا بودم که دیدم نوتیفیکیشنه جی میلم اومد و از طرف ژورناله هس...دلم هری ریخت تا بخاد باز بشه و و چن خط اولو بخونم. دقیقا همون حسی که میری تو سایت ببینی کنکور قبول شدی یا نه! که دیدم خدا روشکر از داوری اومده و حالا باس بشینم کامنتای داورا رو  روش اعمال کنم و اصلاح کنم. خدا کنه خیلی مورد دار نباشه و کامنتاش فنی نباشن.

.

از امروز تا جمعه هفته بعد که پونزدهمه هم یه عالمه کار دارم. زبان بخونم. پروژه بالتازارو پیش ببرم. و مهم تر اینکه مقالمو اصلاح کنم. تازه دو تا مقاله تزمم هنوز کاری براشون نکردم و شروعشون نکردم. باس اونارم استارتشو بزنم. برا پست داک هم فعلا جایی رزومه نفرستادم. از شب یلدا به این ور یکم دلم گرم شده به اینکه صدام میکنن برا شروع کار. البته همونطور ک گفدم خوشال نیستم که میخام با یه مشت عقده ای تو جایی که دوس ندارم کار کنم ولی قبلنم گفدم برا دل خونوادم بویژه بابامه که هیات شدنه من تو این دانشکده براش شده ارزو!!! و اینکه یکم پول پس انداز کنم و دیگه اینکه یه سال تعهدم بگذره و بتونم فراخانا رو بشرکتم ( خدایا به قرعان ناشکری نمیکنم و خاهشا نزن تو برجکم! اینا ناشکری نیس...خودت میدونی وضعیتمو! )

اگه این عقده ایها حکممو بزنن خیلی خوب میشه...بیشرفا میترسم یه جوری حکم بزنن که به فراخانه سال بعد هم نرسم. خو یه سال حداقل باس بگذره تا بتونم تو فراخانای هیات علمی شرکت کنم. فراخانا هم معمولا اسفند یا اواخر بهمن میاد. اگه حداقل از اول بهمن امسال حکمم بخوره تا بهمن سال دیه یه سالم پر میشه. بعدشم خدا کریمه. یا میرم برا پست یا فراخانای جاهای دیگه رو شرکت میکنم(اگه بزارن و موقعیتی پیش بیاد) ولی پست رفتنم حتمیه به امید خدا.

.

برا تابسون یه برنامه ای دارم که بعدن در موردش صوبت میکنم! در مورد زبان و تقویتشه! راستی یادمه یه پست باید در مورد زبان بزارم. میزارم شرمنده دیر شده.

.

خو دیه چیزی فعلا به ذهنم نمیرسه. تو این ماه های مونده تا اخره سال حواسمون بیشتر به کارامون باشه و عقب افتاده ها رو انجام بدیم و کناره بخاری بشینیم و چای بخوریم با کیک و اگه رژیمیم با یه دونه ساقه طلایی و .... خدایا....خدایا .... لطفا برف ببارون....خوبی ببارون....برکت ببارون.... شادی برا دلامون ببارون....آممینن

نظرات 10 + ارسال نظر
ندا شنبه 16 دی 1396 ساعت 03:41

به بزکوهی بگین رسمش نبود اون همه دوست رو بیخبر رها کردن لااقل همینجا که میتونست بیاد یه چیزی بگه گاهی باخودم میگفتم شاید دوباره بانو برگشته و شرط اون نداشتن وبلاگه اما بازهم میگفتم توی اون شرایط دزدیده شدن مدارک اصلا بعیده یهو سرو کله بانو پیدا شده باشه ولی درکل فکر میکردم ایشون خیلی بیشتر از اینا برای دوستای مجازیش ارزش قایل باشه

عاره خداییش خیلی بد گذاش رف... نمیدونم گاهی ادما تو شرایطی قرار میگیرن و رفتارایی از خودشون نشون میدن که دکش سخته. شایدم واقعن تو شرایط خاصی بوده که این طوری خواسته بزاره بره. ولی من هنوزم منتظرم برگرده چون واقعن یه دوسته خوبه مجازی بود برام. میگیم مجازی ولی اونایی که این پشته مانیتور نشستن ادمن و گوشت و پوست و روح و احساس دارن. گاهی دوستی های مجازی زلال تر از دوستی های واقعیه...برا من که این طور بوده ... برا همینه که نمیخام مجازی هام رو روزی واقعنی ببینم چون ممکنه این زلالیت از بین بره تو دنیای واقعی که پر از سیاهیه ...به کجا کشید حرفام...بهرحال شکر که بزی سالم و سلامته و امیدواریم خوب باشه و وختی برگشت از هممون معذرت بخاد که یهو ول کرد رفت

یک دوست جمعه 15 دی 1396 ساعت 08:43

سلام دوستان، نگران بزکوهی نباشید ایشون کاملا سالمن خداروشکر و دارن زندگیشونو میکنن و جای هیچ نگرانی نیست.

سلام یک دوست...خب خدا رو شکر ...میشه بهش بگین بیان بهمون سر بزنن دلمون براش تنگولیده نیومد هم بگین ملی سلام رسوند ...بگین دوستاشم بهش سلام رسوندن و براش بهترینا رو ارزو کردن راستی اون خونه ای که من توش میشستم سرجاش هس ؟عایا؟ خوشالمون کردی یه دوست ...بیا گل

بوکسور چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت 00:21

سلام ملی جون
کارت عالی
یه سوال
از مهندس خبر نداری
وبلاگ بز کوهی
نظراتم بسته
نگرانشم

سلام بوکسور جون
نه عامو منم خبر ندارم...بابا بوخودا خیلی نامردیه این مدلی گذاشت و رفت...عاخه این رسمشه؟! نظراتو بسته؟ خی پس خداروشکر لااقل میشه فمید که سالمه... منم نگرانشم و منتظرش کاش بیاد دوباره برم تو وبلاگش دوره هم بگیم بخندیم و وسطاشم یهو جن بره تو جلدش با مشت بزنه تو چشه من

ماتریوشکا دوشنبه 11 دی 1396 ساعت 20:57

دم شما خیلی گرم

ماتریش تو کجا بودییییی؟؟؟ یادت کردم تو پستام ولی نبودی... خوش اومدی

فائزه دوشنبه 11 دی 1396 ساعت 13:31

سلام عزیزم
چه سفره یلدای قشنگ و خوبی چیدی ملی جونم. دیدنش به من کلی انرژی داد . همه چی با سلیقه و زیبا و پر از رنگ و حرارت و انرژی مثبته
عزیز دلم ممنونم به خاطر وبلاگ خوبت . خستگی رو از تن آدم می بره اینهمه شور و حرارت شما خانم گل خستگی ناپذیر
ان شاءالله همیشه شاد و تندرست باشی

سلام فائزه جونم قوبونت برم لایقه اینهمه تریف نیسم ... خداروشکر ک از وبلاگم خوشت میاد و بهت انرژی میده منم از خدا میخام اتفاقای خوب خوب برات تو این زمسون بباره

زهرآ جمعه 8 دی 1396 ساعت 19:44

سلام ملی جون.. چقدر با سلیقه ای و چقدر زحمت کشیدی.. همیشه در کنار خانواده عین شب یلدا باشه برامون
چه فال خوبی.
اخی واسه خواهرت نکات مهم را علامت میزنی.. رشتتون یکیه؟؟
انشاالله کارت درست شه دیگه داره تموم میشه عزیزم.. بعضی وقتا که حرصم میگیره از بیکاری و بلاتکلیفی یادم به شما و امثال شما میفته و سعی میکنم بازم صبر کنم

سلام زهرا جونی. قوبونت چشات خوجل میبینه... ممنونم منم برات و برا عزیزانت بهترینا رو میخام از خدا عوهوم فالش دلمو گرم کرد خخخخ نه کاملا یه شاخه دیگه از رشته کارشناسیم و ارشدمه. ولی خب درساشون راحت تره از درسای ما. چ کنم خو وخ نداره بوخونه
ممنونم ازت. عاره خدا کنه صدام کنن از ترمه دیگه تا حداقل بابام خوشال شه! برا دله خودم که نتونسم کاری بکنم عزیزم ایشالا تو هم شاغل شی زودتر تا هم سرت گرم شه هم جیبات پرپول شه

پیشی پنج‌شنبه 7 دی 1396 ساعت 23:04

انشاالله به همه اهدافت برسی عزیزدلم...
سفرت و کارات هم خیلی قشنگ بودن عشقم... خانوم با سلیقه

قوبونت پیشی جونم برام دعا کن چشات غشنگ میبینه

آفرین پنج‌شنبه 7 دی 1396 ساعت 21:40




آفرین جون

ملیله پنج‌شنبه 7 دی 1396 ساعت 17:28

سلام چه فال خوبی پیر مغان همون استاد مهربونه بود
چه دختر هنرمندی

سلام عاره فالش دلمو گرم کرد شایدم! قوبونت به هنره شما که نمیرسه قطعن

مرغ آمین پنج‌شنبه 7 دی 1396 ساعت 17:16

سلام! سلام! صدتا سلام! وایییییییییییییییی چه سفره خوجلی! منم سفره چیدم ملی مال منم خوشمل شد ولی مال تو خیلی خیلی نازه! آفرین! راستی تبریک می گم ایشالا کارات همیشه و زوده زود درست بشه دوستم. برای درست شدن کار هیات علمی منم دعا کن. بوس بوس
پ.ن. نمی دونم چرا ولی برای تو خیلی همیشه از ته دل آرزوهای خوب کردم ملی جون

سلام سلام دویس تا سلام قوبونت چشات خوجله ندیده مطمئنم برا تو هم خوجل بوده ... ممنون آمین جون خدا کنه زودتر صدام کنن ایشالا کاره تو هم درست شه...یا خددااااا کاره این آمین تا عید درست شه دیه چی میشه؟!
پ.ن. آمین جون مرسی از مهربونیت...این لطف و مهر تو رو میرسونه که ندیده برا من، ته دلت جا میزاری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد