ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

یادداشت 287

سلامن علیکم و رحمه الله

ساعت 11ونیم اومده که کلاس خصوصی زبانمونو تشکیل بدیم بزرگه رو میگم. کلی تا عصر وخت تلف میکنه و نصفه شب یادش میوفته زبان بخونه ...چقددددرم ضعیفه خدااااا...رید تو اعصابم الانم رفته بخابه! همشم برا اینه که مغزشو خانوم آکبند نیگه داشته...اغا خیلی مهمه هااا مطالعه و این چیزا...شده روزی در حد دو خط هم مطلب بوخونیم خوبه...مغز ار حالته آکبندی درمیاد... خلاصه که درسشو دادم و رفت و الانم رفتم تلگرامو وازیدم و دیدم تو یه کانال که عضوم چنتا شعر خوشملانگ گذاشتن جهته تلطیفه فضا چنتاشو اینجا برا شومام میزارم...نوش جونتون.... میفرماد که :

میروم و نمی رود .....از سره من هوای تو... داده فلک سزای من.... تا چه بود سزای تو ..... به به ...به به ...رهی معیری گفده اینو

میفرمان که:

به باور دل ناباورم نمیگنجد...هنوز هم که مرا با تو این فراق افتاد ..... حسین اقای منزوی گفده این شعرو ...به به

همین حسین خان یه جا دیه میفرمان که:

من چنان محو سخن گفتن گرمت بودم...که تو از هر چه که دم میزدی آن دم خوش بود ....ب ب ... ب ب

بابا این حسین منزوی عجب چیزیه ....اینو ببینین:

خزان به لطف تو چشم و چراغ تقویم است.... که دیدن تو در این فصل اتفاق افتاد ....

.

حال کردین؟ خعلی غشنگن! نه؟

.

عرضم به حضور انورتون که دیروز عصری رفدم کلاس زبانمو و قبلشم یه سر رفتم پیشه مامی و از دمه در سه وعده غذا که براش پخته بودم بردم دادم بهش. دیه از وختی من اومدم ولایت خودش اشپزی نمیکنه و من براش میپزم و کنار میزارم. دیروز برا نهار جوجه کباب تابه ای پخته بودم و بسی خوشمزه شده بود جاتون سبز. سینه مرغ  و بالاشو تیکه میکنم و یه شب تا صب میزارم با ماست و زعفرون و پیاز رنده شده و کلی نمک و یکم ادویه جات بمونه و بعد میزنم به سیخه چوبی و توی تابه ترجیحا تفلون بدونه قطره ای روغن میزارم تا بپزه...قشنگ مث جوجه کبابی میشه که رو منقل کباب شده باشه فقط اون بوی دودی و فیلان و بیسار رو نداره! ولی طعمش محشره.

بعد کلاس اومدم برا خاهری یکم پاور ساختم و بعدم کلی اینستاگردی کردم و با چشای داغون خسبیدم. کور نشم خوبه بس که اینستا گردی میکنم!

.

صبحم یکم غمگین ناک بودم ولی یه دو ساعتی زبان خوندم و بعدم شرو کردم به ناهار پزیدن و نهاره فردارم که ماکارونی میباشد مایعش رو اماده کردم و موند دم کردنه ماکارونیش که اونم بعد خاب عصرگاهی دمیدم. هااا راستی کدو حلوایی هم پزیدم. دیه نهارو خوردیم و خابیدیم و پاشدم به مرتب کردنه گزارشه یه پروژه ای که بفرسمش بره دسته صاحابش. یکمش موند که فردا شب تمومش میکنم اونم!

.

روزه جمعه هم یکی از مقاله ها رو که در واقع نامه به سردبیر بود رو داوری کردم و اون فایلی که برا داوره تزم باس اماده میکردمم اماده کردم و براش فرسادم. اگه یادتون باشه ( که قطعن نیس!) این داورم پارسال ازم خاسته بود برم برا بچه های دانشون یه کارگاهی بزارم در مورد متدلوژِیه تزم. که من مجبور شده بودم قبول کنم چون داورم بود خو! ولی در واقع نمیدونستم چه خاکی تو سرم بریزم چون این اقا در واقع دوس داش من نحوه تحلیل داده ها رو یادشون بدم و درسته که من بلد بودم داده های خودمو چطور تحلیل کنم ولی در حده بیرون کشیدنه گلیمه خودم از عاب بلدم نه در حده اینکه برا یه مشت استاد و دانشجوی رشته فلان کارگاه بزارم! چون این تحلیلا مخصوصه همون رشته فلان هس که من سررشته ای توش ندارم و در واقع تو تزمم پامو کردم تو کفشه همون متخصصانه رشته فلان!  متوجهید که؟! ممکن بود اونایی که قرار بود بیان تو کارگاهم شرکت کنن یه سوالایی بپرسن و من قطعن توش میموندم چون رشته تخصصیم متفاوته . خلاصه به صلاح نبود کارگاهه رو بزارم. از اون ورم نمیخاستم داورم این تصور براش پیش بیاد که من خباثت و خساست بخرج دادم و نخاستم بهشون چیز یاد بدم. عادمه خوب و اکادمیک و غیر سیاسی هستش و برا همین براش احترام قایلم لذا یه فایل دستورالعمله نحوه تحلیل واسش تهیه کردم و براش فرسادم و گفدم اینو برا خودتون داشته باشید و استفاده کنین چون بدلیل معضلاتی که دارم نمیتونم کارگاه فعلا بزارم . راستی تو ایمیل هم براش نوشتم که لطفا فایل پیشه خودتون محفوظ باشه! کاش نمینوشتم؟! خب ترسیدم ورداره به همه بدتش...ماحصل دو سال زحماتمه! خلاصه اینطوریا! اونم تشکر کرده بود و گفده بود که حیف شد و من اتفاقن میخاسم بهت بزنگم و برا 16 ابان ازت وخت بگیرم بیای کارگاه بزاری و اگه بازم دیدی که  میتونی بگو بهم! منم هنو جوابشو ندادم ! الان بعده عاپیدن میرم میدم!

.

وووی صب گوشه کاناپه رو بلند کردم که این روفرشیه رو بدم زیرش که کمرم درد گرف و از صب یه جورایی شده! احساس میکنم یه طوریش شده کمرم! طفلی! 

وسطی که به این روز افتاده دیگه درس عبرت باس بشه برام! اصلا معلوم نبود که دیسک داره ....یهو کمردرد شد و زمینگیر شد! البته نه اونجوری ولی خب هر روز درد داره...خلاصه که شمام مواظبه کمراتون باشین و اصن چیزه سنگین بلند نکنین. الان نمیفهمید و پا به سن که گذاشتین عوارضه خودشو نشون میده.

.

خو دیه من برم ایمیله رو بزنم و بخسبم....کاری باری؟  شبتون قشنگ عسیسام

نظرات 6 + ارسال نظر
بهار جمعه 5 آبان 1396 ساعت 23:58 http://likespring.blogsky.com

اوووووم جوجه کباب...منم میپزونم تابه ای.
واسه عطر و بوی زغال یه تیکه زغال رو بنداز تو یه پیاله و توش روغن بریز و بذار تو مایتابه...درشو که یه کم بذاری جوجه هه بوی زغال میگیره

مرسی بابته کامنتت ایندفه حتمند زغاله رو امتحام میکنم

تارا جمعه 5 آبان 1396 ساعت 08:50

ملی جان قبول کن هر کدوم از ما ممکنه تو بعضی زمینه ها قوی و در بعضی دیگه ضعیف باشیم .خواهر بزرگه علاقه و استعداد شما رو نداره پس باهاش راه بیا و مدارا کن

مراقب خودت و سلامتیت باش .خدای نکرده کمر درد شی تا آخر عمر گرفتار میشی

عاره خو راس میگی. نه بابا حواسم بهش هس مدارا میکنم من کلن اخلاخم سگیه و اونم به اخلاخه من بلده حرصم ازین گرفده بود که تا 11 شب بازیگوشی میکنه بعد میاد سراغه زبان آموزی!
وووی عاره کمر بد چیزیه...اسیب ببینه دیگه هیچ راهه برگشتی نیس

شیدا چهارشنبه 3 آبان 1396 ساعت 18:27

ملییییِ قشنگ

شیداااااا چقد دل به دل راه داره میخاستم بگم ادرس وبلاگتو برام بزار بلینکمت ...همش یادم میره

مژده چهارشنبه 3 آبان 1396 ساعت 00:47

سلام ملی جون با نمک، جوجه تو خواستی زغالی کنی که دیگه کامل کل.امل شه یه تیکه زغالو بذار رو گاز قرمز شد بندازش تو یه کاسه کوچولو ی فلزی و بذارش پیش مرغات یه قطه روغن روش بریز و سریع در ماهیتابه رو ببند بذار حسابی دود کنه و دودش تموم شه ، خیلی خوبه خیللللی

سلام مژده جونیواااای چه باحال ... ایندفه حتمن امتاحان میکنممممم مرسی گفدی

مرغ آمین سه‌شنبه 2 آبان 1396 ساعت 10:19

سلام ملی جونم. موفق باشی دوستم

سلام آمین جون قربونت تو هم موفق و سلامت باشی

آفرین سه‌شنبه 2 آبان 1396 ساعت 03:00

سلام
به به عااااالی.... دستت درست... ما بسی لذت بردندی (رهی معیری و حسین منزوزی کلا شعراشون غشنگه همیشه)
ماهم ازین جوجه تابه ایا میپزونیم معمولا
چرا من یادم میاد
اخی...چرا بی احتیاطی کردی اخه
مرسی از گزارشات کاملی ک دادی و برامون نوشتی
سلااااامتیت.. شبت عااااروم

سلام
قوبونت ... چ خوب ک خوشت اومده
جوجه هه عالیه
عه؟ چ حافظه خوبی
همممم حواسم نبود کاناپه هه خعلی سنگینه
خواهش میشودقوبونت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد