ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

یادداشت 237 .... همین الان یهویی در ولایت

سلام به حضور انور معدود مخاطبانه انگشت شماره عزیزم البته هر چی کمتر باشین بهتره و این گوشه برا من امن تره چون نمیخام اشنا پاشناهای اون بیرون یه وخ ازینجا سر دربیارن!  واللا!

.

من پریروز در یک حرکت انتحاری بلیط خریدم و دیروز راه افتادم سمت ولایت و امروز نصفه شبم رسیدم وِلی جون چارشمبه بود که رفدم به یه موسسه تحقیقاتی هم رزومه دادم و اونجام جای خوبیست! اون مرکزی هم که بهم زنگولیده بود رو فعلن نگه داشتم برا وختی که از همه جا ناامید شم! ( اسمشو میزارم مرکز سیاسی !!) و کلن احتمالش خیلی ضعیفه که بخام برم اونجا... جوه سیاسی داره و اصن جوش اکادمیک نیس و با روحیاته من سازگاری نداره... حالا ببینیم چی میشه شایستم یییهوووو هفته دیه نظرم عوض شد! فعلن که ثوباته شخصیت پخصیت یوخ!

پنشمبه صب پاپی زنگولیده بهم سفارشه خوشمزه جاته دیابتی داده! دلم نیومد بگم بهش که فرصت نمیشه برم بگیرم فلذا برنامه ریختم که یه ساعت زودتر از خونه با چمدونام بزنم بیرون و ماشین بگیرم و برم اول خوشمزه جاته پاپی رو بخرم و بریزم تو ساکم بعد از اونجا برم ایسگاه راه آهن. همین که پامو گذاشتم تو ایستگاه اعلام کردن قطارمو! دفه اول بود ایطو میشد همیشه حداقل نیمساعت قبله اعلام اونجام! اینم از این.

.

با بالتازار دو تا کاره جدی رو شرو کردیم که در هر دو منافع اصلیه کار قراره متوجه اوشون بشه ولی خوبیش اینه که بالتازار برام تبدیل میشه به یه فردی که میتونم از ریکامندیشن هاش استف کنم! همین موسسه ای که بردم رزومه دادم رو بالتازار با رییسش دوسته و گف ریکامندت میکنم بهش! البته منفعت غیر مادیه این دو تا پروژه هم اینه که یکم سواد پوادم ارتقا می یابه!

.

گفتم یه مجله ای منو کرده ادیتور؟! خوبه با همین ادبیاتی که اینجا برا شوماها مینبیسم مغاله های اونارم ادیت کنم؟ هم ؟ چطوره ؟ جیک ثانیه دره بدبختا رو تخته میکنن اینم وقتمو میگیره ولی خب یه درامد اندکی از قبلش داره و اسمم هم میره تو یه ژورناله نسبتن خوبه البته فارسی . بلخره اینجور فعالیتها رو هم باس کرد دیه! فقط حواسم به زبانم باس باشه!  و به مقاله های خودم

.

صبحی یه کلیپی از سیبل جان(خاننده ترکی) دیدم  تو گوشیه خاهر بزرگه و برگشتم بش گفدم برنامه بریزیم ترکیه بریم و کنسرتای اینارم بریم ببینیم! خاهر وسطی از اون ور گف اول برو سر کار یکم پول دربیار بعد به فکر خرج کردن باش! ووووی این حرفش بهم استرس وارد کرد...البته کاملن راس میگه ولی خب مگه دسته منه؟! درسته من اگه میخاستم تو ولایت باشم الان چهار ماه بود که حقوق میگرفدم ولی خب موقعیته شغلیه بالاتری میخام میخام در بطن ماجراها باشم و با ادمای بزرگ در ارتباط و حشر و نشر باشم...بیام ولایت از این خبرا نیس و کارای خرده ریز میدن دستم! درسته میشه ارتباطم رو با ادمایی مث بالتازار و ... حفظ کنم ولی بودن در محلی که این ادما توش هستن و همکار شدن با این ادما یه چیز دیگس...مگه نه؟!

.

راستی دیدنه عن عن هم رفتماااا! سه شمبه ! وااااااای خدای من چقد این عادم فتنس! چققققددددر مارموز(موزمار؟!) هستش! یکککک قیافه حق به جانبی گرفته بود به خودش که من یک عان فک کردم اونی که جلوی کارمو  گرفته خودمم نه عن عن! بوخودا !  عیننننه نقل و نباااات هم دروغ میگه هاااا.... بش گفتم امیدم بعد خدا به شماس! خدایا منو ببخش ولی مجبور شدم اینو بگم! راسدشو بخای خدا جون امیدم فغط به خودته ولی مجبور شدم چنین جمله وزینی رو تحویله عن عن بدم برا اجرای فریضه خریزاسیون! هر چند که به نظرم این خر نمیشه! انقدر که دلش سفت و سخت و سیاهه! والا ! خر شدن هم حتی توفیق میخاد !! حالا باس ببینیم دیگه! ببینیم این دیدار چه نتیجه ای خاهد داد.

.

اون روزی با دوستم( همون که میخاس داداششو قالبه من کنه) صوبت کردم - فک کنم یه شمبه شب بود- چنان مخمو زد که خودمم توش موندم! قبلش حتی یک درصد هم به این فک نمیکردم که برم مرکز تحقیقاته سیاسی درخاس بدم ولی اون شب دخدره تو نیمساعت این رو اون روم کرد! قبلش خاهر بزرگه کلی توی پیامای بازرگانیش تبلیغه دادنه درخاست به اون مرکزو کرده بودا ولی تو کتم نرفته بود. اما این دوستم طوری مجابم کرد که با خودم گفدم همین فردا برم درخاس بدم! میگف به فکر خودت باش فغط! تو میخای تهران بمونی و اون مرکز سیاسی هم این امکانو برات فراهم میکنه! میگف خیلی بهتر از رفتن به شهره الفه و بری اونجا اوضاعه اب و هواییش ناجور اذیتت میکنه. بش گفدم میترسم برم اونجا و رییسه اون مرکز سیاسی که همه معتقدن روانیه ! اذیتم کنه...برگشته میگه میدونی ملی، تو یه شخصیتی داری که ادم اگه بخادم نمیتونه اذیتت کنه   خلاصه اینکه گف فکرای احمقانه نکن و برو عینه ادم درخاست بده بهشون ... حالام رایم برا مرکز سیاسی نه منفیه نه مثبت ولی خب فعلا اقدامی نکردم....

.

دیدین هوا خنک شده؟ تهران بارونی بود و وِلی جون هم خنکه و باد میاد. شماها چطورین؟ احوالاتتون خوبه؟ ایشالا که خوب باشین و بهترتر هم بشین

نظرات 9 + ارسال نظر
بهار دوشنبه 26 تیر 1396 ساعت 22:33 http://likespring.blogsky.com

الهی دورت بگردم دختر مهربون...فقط یه سوال دیگه ...قول میدم دیگه مزاحمت نشم
اون مقدار الفا که میتونه 0/05 یا 0/01 باشه رو خودمون فرض میگیریم؟میتونه هر کدوم از اینا باشه؟برای ازمون نرمالیتی و تی استیودنت؟

عسیسم این چ حرفیه مراحمی
مقدار الفا؟ نبدونم باهار منظورت مقدار سیگ هست؟ اون رو همیشه پنج صدم مبنا میزارن.
برا ازمون نرمالیتی سیگ باید بالای پنج صدم باشع که داده ها مون توزیعشون نرمال بشه
برا ازمون تی استیودنت هم باس سیگ زیر پنج صدم باشع که بگیم معنادار بود از نظر اماری.
اگر منظورت فاصله اطمینانه که میشه ٩٥ درصد یا ٩٩ درصد رو گذاشت( موقع زدن تحلیل میشه هر کدومه اینا رو انتخاب کرد) و فرقی هم نداره کدومو انتخاب کنی ولی معمولا فاصله اطمینان ٩٥ درصد رو بطور پیش فرض نرم افزار خودش میزاره

بهار یکشنبه 25 تیر 1396 ساعت 23:56 http://likespring.blogsky.com

خانوم دکترررررر چیکار کنم داده هام روا و پایا بشه؟پستمو بخونی میفهمی چی میگم

عه! الان میام!

ندا یکشنبه 25 تیر 1396 ساعت 14:05

سلام ملی جون بیا بگو چه خبر؟

سلام ندا جون
خبری نی هنو که
اون موسسه هه هم تا دو هفته رییسش مرخصیه
هیچی فعلن

پیشی جمعه 23 تیر 1396 ساعت 23:51

اره عزیزم همین دو روز پیش دفاع کردم...
خدا رو شکر با راهنمایی های تو نمره کامل رو گرفتم عشقم

وااااای تبریک میگم مهندس پیشی جونم من که کاری نکردم . خداروشکر که عالی بوده

دلبرک جمعه 23 تیر 1396 ساعت 23:10

امان از دست تو کلی فکر کردم ولی جون کیه؟تازه فهمیدم منظورتو
ان شالله هرچی خیره برات پیش بیاد عزیزم.
ولی جون خوش بگذره بهت.. مباظب خودت باش ماچ موچ

قوبونت دلبرک جون چه اسمت غشنگه

پیشی جمعه 23 تیر 1396 ساعت 16:57

انشاالله بهترین کار نصیبت بشه ملی جوونم

قوبونت پیشی تو دفا کردی؟ ایشالا که عالی پیش رفته باشه دفاعت

آفرین جمعه 23 تیر 1396 ساعت 16:38

و علیکم‌السلام ب رویِ ماهِ ملی‌خانم‌ِ دست ب سوپرایزِ گل
خوب ادمو غافل‌گیر میکنی‌آ...! قبلنا ی خبری چیزی میدادی ک داری میری
مرکزِ سیاسیِ مشکوکهِ دارایِ جوِ خفقان‌آورِ سیاسی‌تَر تَر : ب حدّ مرگ از سیاست بیزارم
این خوشمزه جاته دیابتی ک میگیری، دقیقا شاملِ چ چیزا و چ خوراکی‌هایی میشه؟
ب نظر منم کار با بالتازار، در نهایت از چندین لحاظِ مختلف، ب سود و منفعتِ خودت منجر میشه ؛ یعنی انگاری الان میکاری و بعدا برداشت میکنی ازش و نتیجشو می‌بینی
بله ک خوبه!خیلیم باحاله و ی نو آوری در سبکِ مقاله نویسی ب شمار میره ؛ مخاطب و خوانندشم بیشتر میشه
ای اُاُاُوُففْف بر این عن‌عن های مارموزه موزماره جامعه...
اره اونورا بارون اومده و سمت ما هم ی نصفه مورچه بهتر شده هوا (البته ی وضعیتِ جوی و زودگذره و باز مث قبل میشه هوامون و چ بسا گرم‌تَرترتر)

سلام آآآفرییین دیه دیه!
مرکز سیاسی ...ووووی عادمای خطرناک و جیز توشه!
دقیقن شامل همه چی میشه! مربا، بیسکوییت، کافی میکس، حلوا شکری، شکلات صبونه، عسل، شکر مصنوعی، پودر کیک ، ژله و ... که همشون بدون شکرن با شیرینی مصنوعی
بالتازار عاره! راس میگیاااا مخاطبو بیشتر میکنه این سبک همه دانشجوها به سمت مغاله خوانی روی می عارن!
تف توف توووووف تف تففففففففف
عاره میدونم شما طفلونکی هستین

تارا جمعه 23 تیر 1396 ساعت 16:17

من فکر می کنم محیط کار خیلی مهمه .بوده جاهایی که محیط و‌آدماش باعث شده به سر حد جنون برسم .جاهایی هم بوده که لذت بردم از کار‌کردن در اونجا و همکاری با آدماش .سعی کن تلاشت رو بکنی جایی که میخوای کار جور‌کنی .

عاره تارا جون حرفت درسته کاملا... دارم همه تلاشه خودمو میکنم مرسی

ندا جمعه 23 تیر 1396 ساعت 14:30

وِلی جون دیگه اخرشه!!!! حتی نی نی هم خنده اش گرفت فک کنم!!!
زود به زود بنویس

نی نی رو قربون که خندش گرف چشم سعی میکنم ندا جون...مباظبه خودت و نینی باش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد