ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ادامه پست قبل!

سلام! 

رفتم ی دوش گرفتم یکم نرمالتر شد حالم! من هنوز ولایتم ولی بلیط دارم برا فردا و اگه خدا بخاد جمعه تهرانم. 

اگه یادتون باشه قبل از عید قبل سفر ب ولایت رفتم پیش مدیر گروه و فهمیدم که میخاد موش بدوئونه تو کارم. تصمیمی که مدیر گروه قبلی گرفته بود رو قبول نداره و گفت که درخواستت درباره باید در گروه مطرح بشه. این زن فک میکنه من خرم و نمیفهمم؟!؟ گروه که اعضاعش همونن و تصمیمشونم شیش ماه پیش گرفتن! خب تابلوئه که توی عقده ای نمیخای این شغل رو بمن بدی و رایت منفیه! البته یه گزینه دیگه هم اینه که یحتمل میخاد رشوه ای چیزی بگیره یا سبیلش چرب بشه بابت بکارگیریه من! ینی یحتمل با خودش فک میکنه که من بهش هدیه ملیونی میدم تا با گذروندنه تعهداتم تو اون گروه موافقت کنه! ولی خب من شرمندشم واقعن! و حتی اگه مایه دار هم بودم همچین باجی ب کسی نمیدادم! شایدم اون کسی که مد نظرشه و میخاد بجای من تو گروه بگیردش سبیلشو حسابی چرب کرده! نمیدونم و فقط خدا اگاهه از این قضایا... ولی اونچه که مسلمه اینه که داره همه تلاششو میکنه که کاره من نشه! چون رییس دانشکده موافقه و اگه مدیر گروه اوکی رو میداد دیگه پروندم میرفت دانشگاه. میبینین مملکت رو؟! زنه انقدر خرش میره که حتی جلو روی رییس دانشکده هم میتونه بایسته و حرف بالادستیش رو زیر پا بزاره! خدا ازش نگذره واقعا، فقط نفرینش میکنم که نذاشت کارم بشه! و اما.... 

.

میدونین چیه؟  این شغل برا دهنه من گندس واقعن! و بعد از بدست اوردنش شب و روزمو باید یکی کنم تا بتونم توش موفق باشم! ولی مساله اینجاست که برا بقیه طالبانش هم زیادی گندس!! برا دهنه همون زنه که عزیز کرده مدیرگروه هم هس گندس!!  

داشتم میگفتم! این شغل  برا دهنه من زیادی گندس و من اینو میدونم. موافقت اولیه ای رو هم ک مدیر گروهه قبلی و رییس دانشکده کرده بودن رو مدیون استاد راهنمامم. چون این دو نفر  از دوستان نزدیک استاد راهنمام هستن و در واقع استادم سفارش منو کرده بود. داخل پرانتز اینو بگم که استاد من یه فرد کاملا علمی و اینترنشناله و  هرگز ابروی خودشو الکی الکی سر معرفیه یه نیروی بد نمیبره! درسته من سه تا مقاله انگلیسی بیشتر اونم زورکی ندارم ولی خب بابد ی چیزایی در من دیده ک  بین اونهمه متقاضی منو سلکت کرده و سفارش کرده! با وجود همه اینها من یکم ته دلم قرص نیست! خدایا سر حرفم با شماس! اگه واقعن حق من نیست این پوزیشن پس لطفا قسمتم نکنش! میدونی خدا جان؟ و البته مخاطبان جان!؟  به همون دلایلی که گفتم من این شغلو دوس دارم و با وجودیکه برا دهنم گندس ولی نمیتونم ازش بهمین راحتی بگذرم و تسلیم رای مدیر گروه بشم!  برا همین از شنبه که برم دانشکده همممممه تلاشمو میکنم که به این شغل برسم و پیشه هر کسی که بشناسم میرم و ازشون کمک میخام... ولی خدا جون اگه حقم نیس لطفا یه کاری کن که نشه! من نمیخام حق کسیو بخورم! اگر مطمین بودم که داره حق کسی پامال میشه میکشیدم عقب و تلاشی در این زمینه نمیکردم! ولی شک دارم که با جذب من حق کسی ضایع شه! پس همه زورمو میزنم که بتونم این شغلو بگیرم و هر روز هم تو نمازام ازت میخام که در این زمینه کمکم کنی و از دوستام میخام ک برام دعا کنن ولی خدا جون تو رو قسم به حضرت زینب که بنده عزیزته و امشبم  وفاتشه اگه این شغل حق من نیس  لطفا یه کاری کن که نشه! شما توجه به گریه های من نکن! خودت هر راهی که صلاح میدونی رو جلو روی من بزار همین! 

چیزی که مسلمه اینه که یکی رو مقالاتم باس تمرکز کنم و یکیم رو زبانم که زودتر مدرک ایلسمو بگیرم. همزمان که دارم رو قضیه شغلم کار میکنم. 

اگر خدای نکرده جلسه نهایی گروه هم تشکیل و منو رد کردن باس تصمیم اساسی بگیرم! مبنی بر اینکه تهران بمونم و بصورت غیر هیات علمی کار کنم یا برگردم ولایت و هیات علمی شم! ( البته اگه اینام نخان بزنن زیر حرفشون!)  موندن تهران باعث میشه بتونم بهتر تو جو رشتمون باشم و تو جلسات علمی موسسات تحقیقاتی و ... شرکت کنم یا شاید برا زبان اموزیم و ... بهتر باشه، ولی خب در عوض بدیه بزرگش اینه که هیات علمی نخاهم بود و این ینی هم حقوقم کم خواهد بود و هم ارتقای شغلی و این مسایل تعطیله! میشم حماله اعضای هیات علمی اون گروه یا بعبارتی ماشین مقاله ساز و پله ترقیشون!! عوضیا!! نیرو لازم دارن و علنا از کمبود نیرو در رنجن ولی بخاطر منافع خودشون یکیو میخان که بشینه براشون مقاله و طرح بنویسه و تعداد دانشجوهای اینام تکون نخوره! خب عضو هیات علمی اگه جذب کنن تعداد دانشجوهایی که برن باهاشون تز بگیرن و تعداد واحدای درسی که بهشون میدن کمتر میشه دیگه!

اگه مجبور بشم بیام ولایت یا بصورت غیر هیات علمی تهران بمونم هدف بلندمدت سه یا چهارساله من مهاجرت خواهد بود . بابام خیلی دلش میخاد من برگردم ولایت، شاید بخاطر دل اون بخام برگردم ولایت و کار کنم برا هدف چهار ساله بعدم! 

.

چشام درده بس که گریه کردم....  :((((( 


نظرات 4 + ارسال نظر
شبدر جمعه 25 فروردین 1396 ساعت 03:39

سلام ملی خانوم ، ان شاالله که هر چی خیره برات بشه ، سال جزید رو بهت تبریک میگم ، به خدا توکل کن عزیزم ، من همیشه می خونمت 54139

سلام شبدر جانمممنونم ازت، سال نویه تو هم مبارک باشه توکل بر خودش ممنونم که بهم لطف داری

ندا پنج‌شنبه 24 فروردین 1396 ساعت 23:27

الهی بمیرم چقدررررر دلم گرفت
از ته دل آرزو میکنم همه کارات طبق مصلحت خداوند ردیف بشه
ان شالله

خدا نکنه ندا جونی ممنونم همین خودش بهترین دعاست

مرغ آمین پنج‌شنبه 24 فروردین 1396 ساعت 10:20

سلام ملی جون. خیلی ناراحت شدم از خوندن این خبر! نمی دونم چی بگم فقط برات آرزوهای خوب می کنم

سلام امین جونم ببخشین ناراحت کردمتون ولی خدا بزرگه و قطعا خیریتی در کاره ... ممنونم ازت

زهرآ پنج‌شنبه 24 فروردین 1396 ساعت 08:26

سلام ملی جون ناراحت شدم بخاطر کار ولی ایشالا هر چی خیره پیش بیاد برات
بنظرم به مهاجرت فک کنی بهترین گزینه اس
سفرت به سلامت خانوم دکتر

سلام زهرا جون
عاره هر چی خیره توکل بر خودش خدا بزرگه
قربونت زهرا جون سلامت باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد