ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

کمر درد بیسابقه :((((

سلام دوستای گل مجازیم 

امیدوارم خوب باشید این روزای اخره سالی 

من که حسابی شلوغم. انقدر که نرسیدم دو تا مقاله ای که قرار گذاشته بودم تا اخر سال سابمیت کنم  رو برسونم به سابمیت و موند برا سال دیگه. اگه خدا بخاد چند روز اول عید روشون وقت میزارم. 

پنجشنبه نوزدهم بود که بلیط داشتم برا ولایت و بیستم که جمعه بود ولایت  بودم . راستی یه اتفاقه جالب تو راه افتاد که خلاصش اینه که برام خاستگار پیدا شد ! :)))) ی حاج خانومی ازم شماره خواست برا پسرش و منم ندادم! بعله! البته حاج خانومه مهربونی بود ولی از این مدل اشنایی و... خوشم نمیاد. یه جوریه !!! نیس؟!؟ 

.

جمعه رو به استراحت گذروندم و شنبه صب قرار بود که اقایی بیاد برا کمک خونه تکونی. انقدر این مرد نازنینه که نگو. طفلک سن و سالی هم ازش گذشته و با این حال سرشو میندازه پایین و یه کله کار میکنه تا عصر. کارای سنگین شامل پاک کردن شیشه ها و لوسترا و درها رو گذاشتم واسه اقاهه و خودمم بالکنا رو میشستم و کمدا و مبل و صندلیا و خلاصه همه وسایل خونه رو گردگیری میکردم . روز اول سرویس بهداشتی رو هم شستم . خودم ندادم دسته اقاهه که بشوره! ملی وسواس داره خو ! سرویس بهداشتیم که نقطه استراتژیک خونس! روز دوم افتادم به جونه کف خونه و اطرافه همه فرشارو با اسفنج خیس تمیس کردم و رو همه فرشا رو جارو برقی کشیدم!  هر سال مدل خونه تکونیم اتاق به اتاق بود ولی امسال فله ای خونه تکونی کردم!! اول گردگیری همه اتاقا و وسایلشون بعد شستن همه بالکنا و بعد تمیسکاری اطرافه همه فرشا و الی اخر! 

روز سوم که دوشمبه بود و روز تفلدم روزه اشپزخونه تکونی بود و با اجازتون ساعت دو و نیمه نصف شب تموم شد و دیه سه بود که بعد دوش گرفتم و خابیدم! 

صبحش چارشمبه سوری بود و ساعت هشت و نیم صب وقته ارایشگاه گرفته بودم برا کوتاهیه موهام.  ده مین به هشت با خاهریا از خونه زدم بیرون و اول وسطی رو گذاشتیم ادارش و بعد با بزرگه رفدیم کوزه و نمک و کبریت و جارو خریدیم و برگ دلمه :))))  هشت و نیم ارایشگاه بودیم و خاهر بزرگه هم باهام موندو اونروزو دیر رف سر کار. ده و نیم بود که بعد کلی انتظار کارم تمومید و سریع خاهری رسوندم خونه تا استارته دلمه پزی رو بزنم. نهار قرار بود غذای مامان پز بخوریم و دلمه هم برا شب قرار بود بپزه.  دیه فک کنم طرفای سه بود که کاره پیچیدنه دلمه ها تمومید . کلی دلمه شد و دو بسته هم دلمه پیچیده گذاشتم تو فریزر :)))  دیه نهار مامان پز رو خوردیم و بعد من و خاهری ها دوباره زدیم بیرون که بریم کادو تولده منو بخریم :))) کلی اصرار کردم که کادو نمیخام و فیلان و این اصرارهام هم از ته دل بود چون برا دفاعم واقعن کلی هزینه کرده بودن ولی خب زیر بار نرفتن و گفدن امسال هدیه تولدت باس خاص باشه! خلاصه که من الان صاحابه یه ساعت مچیه خوکشلم :)))) 

طرفای شش اینا بود ک برگشتیم خونه و  منم قابلمه دلممو گذاشتم رو اجاق ک بپزه :) مراسم شب چارشمبه سوریه امسال رو با شکوهه هر چه تمام برگزار نمودم! البته اعتراف کنم ک اتیش روشن نکردیم و بجاش  تو همون اتاق از رو شمع پریدیم!! خخخخخ دلمه هام جا شما خالی خوشمزه شده بودن! اون شب خاهر بزرگه طفلی تا صب بیدار بود تا کارای اماریه اخر سالیشو ب سرانجام برسونه و صبحش تحویل بده و همین باعث شد فرداش مریض شه! استرس و فشار کار و بیخابی  .... 

چارشمبه صبحش ی دوش گرفدم و صبونه زدم و تهنا تهنا پاشدم رفدم بیرون و کلی راه رفتم و یکمم خرید کردم! خریدام در واقع هدایای عیده مامی و خاهر وسطی بود!  برا خاهر بزرگه هم ک لباس تو خونه ایه خوکشل از تهرون گرفتم!  

بقیه چارشمبه رو یادم نیس چکار کردم! 

اغا از روز پنشمبه صبحش که از خواب پاشیدم به یک کمردرده بیسابقه ای مبتلا شدم!!! فک کنم عوامل متعدد دس ب دس دادن ک این کمردرده بر من عارض بشه!! خونه تکونیه فشرده و بادی ک روز قبل تو پیاده روی بهم خورد و راحت نبودنه جای خاب عوامل اصلی بودن.هنوزم این کمردرده ادامه داره و خوب نشده! پنشمبه و جمعه هم ب کارای خرد و ریز و خرید اذوقه خوراکی برا خونه همراهه پاپی خان گذشت. واقعن خونه خیلی خیلی کارای ریز ریز داره و اگه بخای ی خونه داره تمام عیار بشی هر روز و هر ساعت کار برا انجام هست!  

الانم نشستم جلو تی وی و سردمم هس! نمیدونم این خاهریا  جدیدن چشون شده! خونه واقعن سرده ولی  درجه بخاریا رو بیشتر نمیکنن! نمیدونم شایدم من لاغرتر شدم نسبت به پارسال و  چربیه بدنم کم شده و زودی سردم میشه . 

.

راسدی انروز رفدم عصری برا مامی کادو روز مامی گرفدم! واسش یه سری ظروف اشپزخونه گرفدم که نیاز داشت برا خونه خودش اونم از یه اف! موفففففتتتتتتت :))) تو این روزای بی پولی شانس اوردم واقعن! 

.

حتمنه حتمن باس یه عاپه اخرسالی داشته باشم! اگه خدا بخاد!  الانم برم که مردم از کمردرد! شبتون خوش و روزای اخر سالیتون قند و شیکر ! 

نظرات 1 + ارسال نظر
پیشی یکشنبه 29 اسفند 1395 ساعت 23:45

عزیزمممم انشاالله که بهتر بشی عشقم
مراقب خودت باش

قربونت پیشی جونم بهترم الان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد