ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

کیک ولنتاین :)))))

سلام بروبکس!

هم اکنون ملی رو در حال نوشیدنه چای همراه با یه تیکه نسبتن بزرگه کیک میشنوفین  بلی! من دیروز کیک ولنتاین گیرم اومد و کاملا متشخصانه تو یه ظرف دردار گذاشتمش تا بیارمش امروز اینجا به عنوان عصرونه با چای بزنم! عایا ملی دیروز مراسم ولنتاین داش؟! عایا ملی رو کسی مهمون کیک ولنتاین کرد؟ اینها سوالاتیست که تا پایان این پست به پاسخ ان خواهیم رسید پس شکیبا باشید  خخخخخخ

.

عاخیششش انقدنه خوشمزس  طعمه نسکافس فچ کنممممم

.

دیروز هشت شب خونه بودم و تا یه دوش فوری فوتی بگیرم و استاد جانو خبر کنم شد هشت و نیم و اونم دسش درد نکنه زودی اومد و بمدت 45 دقه به امورات ملی رسیدگی کرد. و اما در این هین و بین فقط ساختمون رو سره من خراب نشد بس که همسایه ها بی سابقه ترین شوی سر و صدا رو راه انداختن. من واقعن موندم تو یه اپارتمان 40 متری مگه چن نفر مهمون جا میگیره برا تولد؟ خدا شاهده که سرو صدای تولیدی جشنه تولده بچه مدیر ساختمونمون شبیه سروصدای تولیدی از یه جشن با 550 نفر مهمانه نونهال و بزرگسال بود بقدری جیغ و داد راه انداختن که استاده ب حرف اومد که چه خبره فوتفاله؟گفدم نه استاد تولده بچه همسایه بالاییه ظاهرن. خب تا اینجاش خوب بود تا اینکه این ذلیل مرده اسکارلت از راه رسید و چکشو گرفت دستشو تا میتونست میخ کوبوند به دیفاله مشترکمون زنیکه! فک کنم یه چهار پنج تا تابلو کوبوند به دیوار ! ینی زمین زیر پام میلرزید بس که صداش وحشتناک بود. حاضرم قسم بخورم که بیماری روحی روانی داره دخدره! بس که با حرص در و دیوارو بهم میکوبه و .... دیه اینجا بود که استاده فک کنم اعصاب معصابش ریخ بهم و گف ببر اجارتو پس بده ظاهرن اینجا هر کی هر کاری دلش خاس انجام میده. دیه منم ابراز شرمندگی کردم و خلاصه هر چی بود تمومید.

.

استاده بهم گف فقط یک باره دیگه من میام برا جلسه و تمام کاراتو جم کن یه جا و همون ی بار کامنت بگیر. اولش فک کردم شایس نمیخاد من پررو بشم ولی خب بعدن ترش با خودم گفدم لابد سرش شلوغه. گف برا دفاعتم برنامم اینه که بیام اگر جور شه انشالا. گفدم استاد تو رو خدا بیا من ب امید تو دارم دفاع میزارم ...اوشونم گف نه نترس موشکولی پیش نمیاد. دیه من اینو بهش نگفدم که میدونم مشکلی پیش نمیاد ولی حضورت بار علمی جلسه رو بد جور بالا میبره لامصب! اینو جدی میگم. چون عادمه با سواد و پریه برا همین حضورش و صحبتاش در جلسه واقعن جلسات دفاع رو هیجان انگیز ناک و پربار میکنه. خدا کنه که بیاد ...

.

استاده که رف داشتم تو تلگرام ولگردی میکردم و با دوستم چت میکردم و به همسایه بالایی فوش میدادم که یهو زنگ درو زدن... یه شال انداختم رو سرم و وازیدم درو دیدم دخمل کوشمولویه مدیر ساختمون با مامانشن و برام یه بشقاب کیک اوردن ازم معذرت خاسن برا سر و صدا و منم مبارک باد گفدم و یه تعارفم زدم الکی که بیاین داخل ! و دیه رفدن. بسی خوشال شدم چون از چن روز پیش هی به خودم میگفدم برا ولنتاین خودمو مهمون کیک و چای کنم و بی دردسر کیک اونم خامه ای نسکافه ای با پای خودش اومد و در عصر ولنتاین زنگه دره خونمو زد  از اونجایی که برا شامم هوسه نون و ماست دلال کرده بودم دیه از کیکه نخوردم و گذاشتمش تو ظرف در دار که امروز بیارمش و اینجا بخورمشششش .... و الان فغط یه تیکه اوچولوش مونده  ولی چسپیدااا دسشون درد نکنه. اینم از این. فک کنم یه 400 کالری اینا رف تو پاچم! البته دیروز خامه های اطرافشو زدودم ولی بازم لابلاش خامه داش خب.

.

دارم فایل نهاییه پایانمو اماده میکنم و در واقع نظرات داورا رو اعمال میکنم. نظرات اصلی رو قبله اینکه بدم به جلسه اوله هفته اعمال کرده بودم و مونده فقط صاف و صوف کردنش و اعمال نظرات سلیقه ایشون. برا امروز یه سری کار تعریف کرده بودم که خیلیم زیادن و فک نکنم برسم به همشون ولی اگر برسم که فردا میرم برا مانتو شلوار و اگه نرسم نمیرم و میزارم برا هفته دیه. چون جمعه رو ددلاین گذاشتم برا تموم شدن فایل نهاییه تزم. برا داورا هم یه شمبه ارسال میکنم. یکیشون فقط گفده پرینت بگیر که برا اونو دوشمبه که قراره بیاد دانمون دستی میدم بهش که مجبور نشم پاشم دوباره اینهمه راه رو برم. ها راسی برا پاپی هم امروز رفدم و یه اتاخ تو یه هتل رزرویدم. ( بایکی از دوستاش دارن میان برا یه همایشی که صنفشون براشون گذاشته و در واقع نمیخاست اون همایشه رو بیاد ولی چون میبینه تقریبن همزمان با دفاعه منه میخاد با یه تیر دو نشون بزنه. دیه دوسشم که من نمیتونسم با وجود دو تا خاهرا تو خونم جا بدم و لذا برا راحتیه همه رفتم و براش اتاخ رزرویدم) خدا کنه که راضی باشه از اتاخه. هتلش تقریبا ده مین پیاده هسش تا دانمون و راحت میتونه بیادش پیاده. کروکی هم کشیدم که عسکشو برفسم خاهری پرینت بگیره بده بهش!  خلی خوشالم که قراره بیاد چون این اولین باره بعد از 13-14 سال که میخاد بیاد به شهر دانشگاهیم. تو دوره های قبلی هیشوخت نیومده بود که بهم سر بزنه و سر دفاع ارشدمم فغط خاهر بزرکه اومده بود. امیدوارم استرس اون روز باعث نشه که یه وخ عصبی بشم و باهاشون بدرفتاری کنم !  تصمیم گرفتم هی ذکر بگم که عصبی نشم! عاخه من وختی استرس دارم اولین واکنشم عصبانیت اونم نسبت به اقوام درجه یکه! مثلا اون قدیما هر وخ که میخاسم از خونه برگردم دانشگاه محل تحصیل یجا اینکه بشینم مثلا گریه کنم یا افسرده بشم که دارم ازشون دور میشم افسردگیه به شکله پاچه گیری خودشو بروز میداد! پووووف چقد دارم اراجیف میگم ! برم دیه!

.

من امسال نزدیک شدن به اسفند و تموم شدن فرصتهای باقی مونده تا سال جدید رو زیاد حس نمیکنم بس که سرم شولوخه! پارسال اینموقه ها رو یادمه که خیلی از عملکرد خودم راضی نبودم! خدا رو شکر امسال این حسو ندارم.

دوستانه جان برای هممون ارزوهای خوب دارم و دعاهای خوبتر! باشد که خدا دستمان را بیش از پیش در دستانش بفشارد... بای بای تا بعد

نظرات 6 + ارسال نظر
روشناا دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت 23:14

ملیییی خوبیییی؟؟ من روشناا هسدما، مینلا نیسدم، توی جواب کامنتم

ای وای ببخشید خو جفتتون اخرتون (نا) دارین پس زیادم ضایع نشدم عزیزمی

مرغ آمین یکشنبه 1 اسفند 1395 ساعت 09:24

کجایی ملی جون؟!!!!

شرمنده امین جون، امشب میام

شیدا یکشنبه 1 اسفند 1395 ساعت 02:07

ملی بانو :)))) فکر کنم بسی مشغولی خواستم بگم برات دعا میکنم همه چی خوب و عالی ردیف شه انرژی مثبت و خلاصه این حرفا

عاره خیلی ... مرسی شیدا جونم امشب میپستم

روشناا شنبه 30 بهمن 1395 ساعت 14:28

دوباره سلاااام، آره ببخشید دیدم کامنت گذاشتی، شرمندتم عزیزم یهو رفتم دیگه
از دیشب دارم تو وقت اضافه هام میخونمت تموم نمیشه از آخر شروع کردم تازه رسیدم اول بهمن اووووو ماشالله چقده اتفاقا افتاده، الان من فهمیدم ی چن وقت دیگه دفاع داریییی! ایشالله ب سلامتییی، وای وای وای چقد خوشال شدم، راحت میشی خانم دکتر ملی جوووون برم بقیشو بخونم بوس بر تو

سلام روشناااااااا جون. چرا یادم رفته بود این نظرتو تایید کنم؟! دشمنت شرمنده. خخخخخ بس که من روده درازم! اتفاقات عاره زیاد بوده.
سلامت باشی مینلا جونه مهربون...برام دعا کنی

روشناا جمعه 29 بهمن 1395 ساعت 22:58 http://roshanaa.blogsky.com

سلام ملی جووووون، خوبی؟ خوشی؟ رو ب راهی؟ رو ب رشدی؟
من اومدم بعد این همه مدت کلیییی پُست نخونده دارم، الان میخوام بشینم همشونو بخونم

سلام روشنااا ...کجا بودی دخدر؟ چن بار اومدم وبلاگت...خوش اومدی من فک کنم رو به رشدم اما رو به راهو نبدونم! بدوووو بدوووو بخون هممه رو

مرغ آمین پنج‌شنبه 28 بهمن 1395 ساعت 15:06

ای جانم تولد یه دختر کوچولو بوده؟! عاشق دختر بچه هام!

عاعره ...فک کنم کلاس اولی یا دومیه ...عینکی هم عس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد