ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

شکر خدای مهربون

سلام دوستانه جان

امیدوارم خووووف باشین. منم شکر خوووفم. دیروز  ساعت 6 پاشیدم که بموقه خودمو برسونم به جلسه ساعت هشت و نیمه اون سره شهر! نمازیدم و صبونه و اینا و هفت بیس دقه اینا بود زدم بیرون. قبلش دیدم که بارون میاد و چترمم ورداشتم. چه باااااارونی. رفدم دیدم تاکسی نیس و جماعتم همه چتر بدست وایسیدن به صف! اولین بار بود برا تاکسی صف وایمیسادم و تا حالا پیش نیومده بود. مطمئن شدم که دیر میرسم جلسه رو....خلاصه اخرش نوبتم شد و سوار شدم. تو تاسکی دعایی که تو حرم امام رضا پخش میشه رو رادیو داش پخش میکرد. همون که اولش میگه السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی و با یه سوز عجیبی هم سلام میده! ییهو یادم افتاد به سال 91 که رفتم حرم امام رضا و ازش قبولیه کنکور دکترامو خاسم. اینکه با خودم اونموقه ها میگفدم باس ی معجزه بشه که من قبول شم امسالو! و قبول شدم... یادم اومد که زمسون 91 تا زمسونه 95 واقعن زحمت کشیدم و طرفای دو هفته دیه دفاعمه و تموم میشه چیزی که چهار سال پیش برام حکمه معجزه داش...قبولی تو کنکور دکترا چیزه خاصی نیس ولی من فک میکردم خیلی بد دادم کنکورمو! و خیلی نا امید بودم برا همین میگم معجزه!

خلاصه که اینا اومد تو ذهنم و اشکولی شدم دلم تکون خورد... با وجودیکه تاکسیه دوم رو اشتبا سوار شدم و ده دقه ای هم بابت این اشتباهم رامو طولانی کردم ولی وختی رسیدم یه رب به نه بود و هیشکی هنو نیومده بود و خوشال شدم که دیر نکردم! دوس ندارم بی نظم ب نظر بیام هیش وخت.

جلسه بیخودمون ساعت ده و نیم تمومید و گفتن اگه ماشین میخای نیمساعت باس منتظر بشینی و دیه منم گفدم نه نمیخام و خودم برگشتم تو بارون. بارونه غشنگی بود. کمتر از یه ساعت دیه دان بودم و خوب شد که منتظر ننشستم الکی.

.

استادم شمبه گفده بود که روز و ساعت دفاع رو نهایی نکن و بهت میخبرم بر اساس برنامه پروازم و اینا. منم بهش گفتم پس لطفن زودتر بگو چون اون تاریخا دفاع و کارگاه و اینا زیاده و باس جا زودتر رزرو کنم و از طرفیم با شش تا استادای داور و مشاور هم اوکی کنم زودتر. دستش درد نکنه و خدا بهش سلامتی بده اومدم دیدم برام ساعت هشت صب تکست داده توی تلگرام و روز و ساعتو نهایی کرده. دیگه اول زنگیدم به اساتید داور خارجی و اونام خدا رو شکر گفتن میتونن بیان اون ساعتو و بعدم داورای داخلی رو خبر دادم که اونام اوکی بودن و بعدم دو تا مشاورام که بازم شکر خدا اونام اوکی بودن. موند جا.....اوخ اوخ یادم اومد صدقه گفدم برا اوکی شدنه سالن خوبه و هنو ندادمش...رفدم و سالن خوبه شکر خدا اون ساعت خالی بود و از یه ساعت قبلش رزرو کردم که پذیرایی ها رو وخت داشته باشم بچینم. دقیقن 2:45 دقه بود که تکست دادم به راهنما که همه اینا اوکی هس و اونم گف بسیار عالی! نزدیک دفاع یا پیش دفاعم ک میشه جوابامو زود میده و منم ذوق میکنم برا شب دیشبم ازش وخت خاسم ک بیاد اسکایپ ک مقاله دومو نهایی کنیم ک سابمیت کنم و چنتا اشکال هم ازش دارم برا تصحیح متن پایان ازش بپرسم. دیه قبل شیش بود که پاشدم راه افتادم خونه چون هم باس موهامو ریشه گیری میکردم و همم دو دست مانتو شلوار میشستم. نون هم دو تا از سلف موقعه نهار ورداشته بودم و دیه لازم نبود نون بگیرم. رفدم و اول ظرفا و سینکو شستم و بعدم ریشه موهامو رنگیدم و نشستم به لباس شستن و طرفای هفت و چل اینا هم موهامو ملی رو شستم و هشت و رب بیرون بودم. سریع ب استادم پیامیدم که من اسکایپم هر وخ بیاین. اونم یه رب دیه تکست داد که الان رسیدم و خسته ام و باشه برا فردا و منم گفدم اوکیک! حالا امروزم باس هفت و نیم اینا بزنم بیرون از دان و برم خونه ایشالا که امشب بیادش.

.

اول هفته دیه باس پایانمو نهایی شده بدم دسته داورا که چکش کنن که کامنتاشونو انجام دادم یا نه. ایشالا فردا و جمعه روش کار کنم دیه تمومه. از شمبه هفته دیه هم پاورا رو میسازم و بازم مطالعه میکنم و یحتمل مقاله سوممو که از ادیت میاد باس سابمیت کنم. پنشمبه این هفته رو گذاشتم برا خرید مانتو شلواره دفاع ملی شق و رق میشود  یکمم لوازم جاتی از قبیل رژ و مژ و اینا باس بخرم  دیروز یه سرچی زدم و یه سری لوازم یه بار مصرف کاغذی پیدا کردم انقده خوشگلن ایناها(کلیک) شمارشونو ورداشتم بزنگم ببینم محصولاتشونو توی تهران کجا میفروشن و اغاهه گف سر پل چوبی برو و یحتمل محصولاته ما رو اونجا دارن. بشقاب کاغذیاشونو ببینین...چه ماهن؟ حالا ببینم چطور میشه اگه فرصت شد میرم میخرم. اگه خاسم بشقابی باشه پذیراییم. خاهرا و پاپی هم امروز بلیطو خریدن و به امید خدا خواهند اومد.

.

خدایا خداوندا این چند روزه باقی مونده رو به خیر و خوشی بگذرون و بتونم به همه کارام برسم.  مرسی از همه شمایی که میاین اینجا و با دلای پاک و مهربونتون خطوطه نوشته شده رو میخونین و برام ارزوهای خوب دارین. امیدوارم هر جا هستین دسته خدا همراهتون باشه

نظرات 4 + ارسال نظر
مرغ آمین چهارشنبه 27 بهمن 1395 ساعت 11:09

به امید موفقیت و شادی ملی جونم

ممنونم مرغ امین جان

پیشی سه‌شنبه 26 بهمن 1395 ساعت 23:06

ملی جان به امید موفقیتت

ملسی پیشی

محمدالف سه‌شنبه 26 بهمن 1395 ساعت 18:53 http://parandnilgoon

سلام بر ملی فعال مثبت وپرانرژی!
خیلی قشنگ و ملنگ نوشتی مطمءنم از دیوار چین هم عبور میکنی (دفاع از رساله دکتری که برا ملی چیزی نیس!)

سلام و درود ممنونممممموچکرم نظر لطفتونه...برام دعا کنین

ملیله سه‌شنبه 26 بهمن 1395 ساعت 17:07

اگه بشقاب کاغذی داشته باشی باید یکی مسئول پذیرایی باشه . من شب قبلش اومدم تو هر بشقاب میوه شکلات و ... رو گذاشتم خواستم سلفون بپیچم که نشد بشقاب کج و کوله میشد . تازه شیرینی رو گذاشتم همون جا تعارف کنم .
راستی حافظه دوربین ها تو خالی کن شارژر بردار باطری اضافی بردار .

خب ببین ملیله جون من بشقابا رو از قبل داخلشون رو میوه و شیرینی و همممممه چی میزارم و میچینم اماده رو میز. ینی میخام این کارو بکنم. که نخاد یکی بیاد اون وسط هی بره و بیاد برا پذیرایی. طرف فقط قراره دو یا سه بار بیاد که سینی حاوی لیوانای ابجوش رو بچرخونه. تو هر بشقاب دو تا شیرینی و دو تا میوه و دسمال و کارد و چنگال و قاشق کوچولو و کافی و تی بک میزارم. بشقابشم میخام سایز بزرگ بگیرم که همه اینا توش جا شه. سلفونو خوب شد گفتی که کج میشه بشقاب، من حواسم نبود. اگه بخام سلفون بپیچم باس مث پیشدفاعم بشقاب یه بار مصرف ازین شفافا بزارم که سفته و کج نمیشه. ولی سلفون پیچیدن هم زمانبره خیلی.
دوربینو گفتم خاهرم اوکی کنه ...مرسی بابت کامنتات عسیسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد