ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

من دلم سالن خوشگله رو میخاد :/

سلام

خوبین خوشین؟ ایشالا که باشین...منم شکر

امروز جلسه کمیته اصلی تشکیل شد و با دفاعم موافغت شد. رفتم یه کلاسه بزرگی هس اونجارم رزرو کردم ولی خب ساعتم هنوز نهایی نشده. راهنمام باس بهم بگه که چه ساعتی قراره بیاد دان. خودش گفته یحتمل عصر بایس باشه و لذا منم ساعت 4 تا 6 رو اوکی کردم ولی خب این کلاسو اصن دوس ندارم. دوس دارم تو یه سالن سمینار باشه که هم شیکه و هم میز بزرگ یو شکل داره. از شانس بدم روزه دفاعم تو این سالن تا ساعت 4 کارگاه هس. مسئول سالنا هم نبود و مرخصی بود و تا دو سه روز دیه هم نمیاد و همکارشم درست نمیتونست کمکم کنه. گف شایس اون کارگاهه تشکیل نشه و خلاصه که فعلا ساعت 4 تا 6 یه کلاسه زشتو رزرو کردم! ایشالا که جور بشه برام که اون سالن بزرگه یو شکله برام ردیف شه.

.

دیروز از ساعت 8 تا 11 تا بخام مدارکمو بدم به دکتره مربوطه( همون رییس ساب کمیته هه) یه استرس دیگه رو هم از سر گذروندم...شوکه استرسی یا یه همچی چیزی. طوری که گفدم دیه منتفیه دفاعه اسفند ولی خب خدا رو شکر با کمک استاد مهربونه حل شد. از 11 اینا تا هشت شب تو دان نشستم و از نه و نیم شب بعد دوش گرفتنم تا 12 و نیم تو خونه نشستم و فایلو تکمیل کردم و فرستادم به یکی از اعضای ساب کمیته. ینی داشتم غش میکردم دیشب. صبحم باس اول وخت بیدار میشدم و میرفتم که پرینت بگیرم و فایل نهایی رو بدم به رییس اصلیه شورا. خلاصه که صب ساعت شش و نیم با زنگ خاهر بزرگه پاشدم و نمازیدم و یکمم نون و عسل خوردم که جون بگیرم. رفتم دان و مدارکو تا ساعت ده تونستم تحویلشون بدم. گفتن جلسه طرفای یک و نیم تموم میشه و لذا اومدم نشستم تو سایت ولی اصصصصصصن انرژی نداشتم . خوابالو بودم و دشارژ کاملن. دیه به زور تا یک دووم اوردم و بعدم لباس پوشیدم(منظورم پالتومه) اومدم نیمساعتی نشستم تو سالن که وخت بگذره! اخه این هفته غذا هم یادم رفته رزرو کنم و دیه هر روز باس بعد از یک و نیم برم و روزفروش بگیرم. یادمه هفته پیش اوایلش یادم بود که غذا برا این هفته رزرو کنم ولی دوشمبه شب استاده قضیه دفاعمو گفت و شما ببین من چقدر فکرم مشغول بود که دوشمبه شب و سه شمبه شب کلهم یادم رف شکممو! اصن بیسابقس همچی چیزی! - خو حداکثر تا 12 شب سه شمبه هر هفته وخت داریم غذای هفته دیه رو رزرو کنیم-  

خلاصه یک و نیم رفدم اول ببینم جلسه نتیجش چی شد که گفتن هنو تموم نشده. لذا رفتم سلف و نهارمو خوردم و دوباره برگشتم و یه نمیساعتی تو سالن اداری رژه رفتم تا بلخره سر و کله کارشناسه عقده ایه اموزش که تو جلسه بود پیدا شد و بعد کلی فیس و افاده بهم گف تایید شده دفاع تزم. دخدره ازم متنفره! قشنگ تو چشاش میخونم اینو...چنان ازم بدش میاد که اگه همون لحظه خانومی که شما باشی ملی رو میدادی دسته دخدره ، دخدره بعد دو دقه یه ملیه جر واجر تحویلتون میداد! در این حد! کاریشم نکردم هاااا همیشه هم احترامشو داشتم و خیلی محترمانه باهاش رفتار میکنم! نمیدونم چشه...خدا شفا بده همه مریضای مبتلا به بیماریه حسد رو! خداییش حسادت بیش از حد خیلی چیزه بدیه و ویرانگره!

.

دیه راه افتادم سمت خونه و رسیدم و یه دوش گرفتم و نمازیدم و چهار و نیم بود که خابببیدممممم تا شش. چنان خوابیدم که نگو و نپرس! از وختیم پاشدم هیش کاری نکردم فقط یکم رفتم تو سایت پرزی و باهاش ور رفتم. راستش میترسم باهاش پرزنتای تزمو بسازم! اخه دفه اولیه با این میخام ارائه بدم و یکم ترس ازش دارم. اینکه یه وخ قفل کنه یا مشکلی پیش بیاد و منم بلد نباشم و دور و برم هم کسی که بلد باشه نیس! ولی دسته ملیله  جون درد نکنه حالا باس تو اون کاناله هم برم و ببینم چجوریاس. اگه نتونم نمودارامو به طرز فوق جالب انگیزناکی توی پرزی درست کنم میرم سراغه همون پاور پوینت. چون بیشتر هدفم اینه که نمودارهام و روندهام رو جالب انگیز ناک نمایش بدم.

.

جلسه دیروز کارگاهم نرفتم و برا جلسه بعدی که دو هفته دیگس بهمون یه تکلیف گروهی دادن و پرزنتش باس بکنیم. خوده اساتید هم هممه رو گروه بندی کردن و منم افتادم تو یکی از گروها. اولش میخاسم برم به یکی از اساتید بگم که من نمیتونم بخاطر دفاعم رو تکلیف کار کنم و بهم فرصت بده تا تکلیف رو بعدن تکی انجام بدم و بهش ارسال کنم . ولی امروز یه اتفاخه خوب افتاد و اونم اینکه یکی از اعضای گروه رو دیدم که از قضا لیدر گروه هم شده و بهم گف بخشای مربوط به منو خودش هندل میکنه و من صرفا باس پرزنتر باشم. دیه منم کلی ازش تشکریدم و خدارم شکریدم که بعد دفاع مجبور نیسم بشینم تکلیفه به اون گندگی رو به تنهایی انجام بدم! اینم از این

.

دو تا خواهرا اگه خدا بخاد یه روز قبل دفاع میخان بیان و فردا میرن سراغ بلیط. مامی بخاطر پادردش و اینکه توالت فرنگی لازمه نمیاد ! خو من توالت فرنگی ندارم! پاپی هم اگر بهش اجازه بدن! قراره بیاد. از قضا اونجوری که نشون میده خیلی مشتاقه بیاد ولی میترسم فیلمش باشه و روزه اخر بزنه زیرش! شیرینی قراره دو مدل بدم یکی قرابیه و یکیم لوز زعفرونی که جفتشو قراره از ولایت برام بیارن. قرابیه رو گفدم تو جعبه های کوچک بگیرن که اضافه هر چی موند بزارم تو جعبه کوچیکا و به عنوان تشکر روزه بعدش بدم به استاد مهربونه و رییس ساب کمیته که به حرف استاد مهربونه گوش داد

لیست وسایلی که برا دفاع رو لازم دارم نوشتم. میخام در حد هشتاد نفر پذیرایی بخرم. حدس میزنم شلوغ باشه جلسه...واقعن نمیتونم پیش بینی کنم! شایدم خلوت باشه. بهرحال من به اندازه گنجایش سالن پذیرایی میخرم . گنجایش سالنامون در حد 50-60 نفره ولی خب گاهی دیده شده برخی میان و سرپا وایمیسن. برا همین همون هشتاد نفر رو در نظر گرفتم. شیرینی ها که اضافش میره برا عنوانه کادوی اون دو تا استاد و میوه هارم میزارم یخچاله گروه و صبحش میدم به کارشناسای گروهمون و ابدارچیمون! کاش میشد از شیرینیه دفاعم به اقای مدیر اموزشی هم بدم ولی بدبختی مدل پارتیشن بندی هست اتاقاشونو اگه به اون بدم به بقیه هم باس بدم شیش نفرن! مخصوصن اون دخدر عقده ایه! ایشششش ! کوفتم نمیخام بهش بدم!

میوه هم همون یه روز قبل دفاع میرم میگیرم نارنگی و موز! خوردنشون راحته و خوشمزن! فقط میترسم نارنگیاش خوب از اب در نیاد. قبلش باس امتحان کنم ازشون!

لیوان و کارد و چنگال و قاشق کوچیک و دسمال سفره و اب معدنی و کافی میکس و چای کیسه ای هم هفته قبلترش خودم میرم میخرم. فقط موندم پذیرایی رو به صورت پکیج بزارم تو این ظرف در دار ها یا نه تو بشقاب بزرگ یه بار مصرف بزارم؟! هر کدوم معایب و مزایای خودشو داره.

.

هیییییییییییییع خستم شد دوباره! نمیدونم چرا دشارژ شدم دوباره! فردا صبحم باس برم جلسه اون طرحه! خوشبختانه هشت و نیمه صبحه و وسط روز نیس. تا 11 ایشالا دانم و به کارام میرسم. اینم از این.

صبحی دیدم همسایه روبرویی که خونشون ویلاییه و از این قدیمیاس فرش لاکیشونو شستن و اویزون کردن از بالکن حس خوبی بهم دس داد. پارسالم فرشاشونو شسته بودن! فک کن تو این هوا! کلن خانومه پیر هم نیستا ولی خیلی با حاله . مثلا پاییز برنامه سبزی شستن و تفت دادن و احتمالا فریز کردن داره یا رب پختن یا شیشه های سرکه که گذاشته تو بالکن  خونه ویلایی خوبیش به همینه که تو حیاتت همه کار میتونی بکنی ....

.

دوستان جونم دیه برم. دوسه تون دارم هوارتا....انرژی مثبتاتون و دعاهای خوبتون از راه دور روی ابرهای پمبه ای سوار میشن و میان اینجا نم نم میبارن رو سرم و منم زیرش خیس و چیلیس میشم و خوش بحالم میشه.... بای بای فعلن

نظرات 5 + ارسال نظر
شیدا سه‌شنبه 26 بهمن 1395 ساعت 01:12

آخخخخخخ ملی چقد نوشتنت حس خوب بهم میده :))
اشکال نداره اون اتاقه تو در مقایسه با اون سالن U شکله میگی این خوب نیست و الا چیز نیست ؛ بنظرم مهم نیست :)
ملی میگم اگه فرصتشو داشتی هم با پاور ارائه دفاعت رو درست کن هم‌با اون برنامه جدیده ! که خدایی نکرده و ب احتمال یک درصد اگه اون برنامه ادا داد تو خیالت راحت باشه که پاور رو داری ^_^
من خودم پاور و بلدم در حدی که کارم راه بیوفته ن خیلی تخصصی! و اینکه نمیدونم کارت چه مدلیه والا کمکت میکردم کلکش و بکنی !
راجع ب پذیرایی هم بگم که من بشقاب رو شکیل تر و زیبا تر میدونم تا ظرف های در دار ، اما ببین کدوم برای پذیراییت راحتتره مهم راحت بودن توی اون روزه !

کلی انرژی خوووبببب و مثبت برات میفرستم که این روزها به بهترین شکل برات سپری شه

شیدا سالن یو شکله رو بلخره گرفتم خوشگله خو سالنش حیفه دفام اونجا نباشه اتفاقا ب ذهن خودمم رسید ولی شیدا فک نکنم وقت کنم دو تاشو بسازم. یحتمل همون پاور رو میسازم. مرسی بابت پیشنهاد کمکت منم بشقابو بیشتر میپسندم ولی نصف مهمونا جلوشون میز نیس و من قراره پذیرایی رو بزارم رو هر صندلی و هر کی میاد پذیراییشو بگیره تو دستش و بشینه رو قندلیش و لذا برا اون دسته از مهمونا فک کنم پکیج براشون راحت تر باشه. نصف بقیه ولی دوره میز میشینن و خب برا اونا بشقاب بهتره! حالا ببینم چطور میشه
خدارو شکر ک نوشته ها حس خوب بهت میدن و مرسی بابت مهربونیات دختره زرنگ

مرغ آمین دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت 21:43

به به ! به سلامتی ملی جون ایشالا به خیر و خوشی دفاع کنی

قربونت امین جون دعام کن

بهار دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت 20:57 http://likespring.blogsky.com

سلام ملی جونم.الهی که همه کارات خوب پیش بره.تو موفق میشی.
راستی فکر شیرینی دوستای وبلاگی هم باشاااا یعنی چی که فکر همه رو کردی الا ما

سلام بهار جون. ممنونم ازت چشم شیرینیه شمام محفوظه

ندا دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت 15:14

سلام ملی جون
میخواستم بگم یه دونه از این توالت فرنگی سیارها بخر خیلی هم گرون نبست برای مامانت تا ایشون هم بتونن بیان حیفه نباشن بعدشم میتونی بزاریش توی یه کیسه زباله بزرگ نگهش دداری توی تراس یا انباری جایی یا بدی ببرن اصلا با خودشون چون مثل صندلی بسته میشه و تا میشه

سلام ندا جونی
عاره به فکر خودمم رسید. تو خونه هم از همونا داریم تو ولایت. ولی مشکل فقط توالت نی. پادرد داره و حالش مساعده مسافرت نی طفلی
مرسی از نظرت ندا جون

س دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت 00:08

ملی جون عزیزم ان شاءالله که عالی پیش میره همه چیز. وای چقدر خوشحال شدم. انگار دفاع خودمه

ممنونم سین عزیز بابت محبتت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد