ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

انتظاااااااااااااااااااااااااااااااااار می کشیم!

سلامن علیکم

.

منتظرررم! امروز عصر طرفای 6 که از خاب پاشیدم دیدم استاد بعد یک ماه و اندی پیگیری مداوم و هر روزه گفته ساعت هشت و نیم تا نه میتونه بیاد و یه جلسه کوتاه باهام داشته باشه. الان سه دقه به نهه و اگه استاد به اسکایپ شما زنگیده به اسکایپ منم زنگیده

.

امروز هم جلسه مذخرفه مربوط به طرح تحقیقاتی رو داشتیم اون سر شهر اونم کی؟ ساعت 12 ظهر تا 2! اخه اینم شد تایم؟! وسطه روز؟! صب یه رب به هف پاشدم و نمازیدم و دوباره خابیدم تا هش. دیه تصمیم گرفته بودم نرم دان. تا صبونه بخورم و خودمو جم کنم شد نه و تا ده یکم ترجمیدم و ده تا ده و نیم هم وبگردی و دیه پاشدم اماده شدم و ده مین به 11 زدم بیرون. کی رسیدم به مقصد؟ 12 و نیم! البته ترافییک و اینا نبود ولی خب یکم پیاده روی داره و یکمم معطل شدم که سرویسه مقصد بیاد! دیه رسیدم و در نقش یه تایپیست براشون انجام وظیفه کردم و ساعت شد دو و خوشبختانه ایندفه برام ماشین گرفدن و برگشتم خونه. فک کنم یه رب به سه اینا بود که نزدیک خونه بودم.

.

اولش برا نهار خاستم به خودم حال بدم و پیزا یا کباب بخرم ولی یادم اومد که 5 شمبه بخاطره یه پیشیه چولاغ یه بسته دل مرغ خریده بودم و چن تیکشو براش انداخته بودم بخوره و بقیشم تمیس کرده بودمو گذاشه بودم فریزر. تصمیم گرفتم دل مرغ بپزم برا خودم! و لذا به اجانسیه گفدم جلو سوپر میوه ایه نیگه داشت و یکم گوجه خریدم و یکم قارچ و اومدم خونه. سریع دلا رو گذاشتم تو تابه رو اجاق بدون روغن! خود به خود یخ زدایی شد

استاده اومد.....

.

خب تا اینجا رو دیروز نوشتم طرفای ساعت نه شب....بقیشو الان ادامه میدم. دیشب که استادم اومد یکی از مقالاتمو تایید کرد که بره برا ادیت ولی اون یکی رو تقریبن مچاله کرد و انداخت دور و گف حرف جدیدی نداره و تکراره نتایج قبلیته و یه جوری مقاله سازی محسوب میشه! البته راستم میگفت ولی خب ایده یه مقاله جدیدو بهم داد که باس روش کار کنم. وسط صوبتاش پرسید که اوضاع نگارش تزت چطوره...منم گفدم بهش که فعلا مقاله هامو در اولویت گذاشتتم و هنوز کامنتای داورا رو روی تزم اعمال نکردم. بهشم گفدم که رییس در مورد کم بودن تعداد مقالاتم برا تصدی اون شغل هشدار داده ! و البته همزمان هم بهم گفته که الان موقعیت خوبیه برا دفاع و ارسال رزومه برا اون شغله! ینی از یه طرف موقعیته خوبیه که بخان منو بکار بگیرن و از اون ورم یه خطری که هس اینه که اون هیات تصمیم گیرنده به کم بودن تعداد مقالاتم ایراد بگیرن و ردم کنن! اینا رو که به استادم گفدم گف اب دستته باس بزاری زمین و دفاع کنی! خب یه سری فرایندهای اداری هم داره این دفاع مثل ارائه فایل تز کامل شده و یه سری فرم ها و دو تا اکسپت مقاله. و به این راحتی نیس که ما امروز تصمیم به دفاع بگیریم و یه هفته دیگه دفاع کنیم. خلاصه بهم گفت فلان تاریخ ایرانه و برو جریانه تاریخ جلساته مربوطه رو بررسی کن و ببین میتونی مدارک رو به این جلسات برسونی یا نه. خب دو تا اکسپت مقالمم دارم دیگه! یکیش که چن روز پیش اومد و یکیم تا شمبه قراره بیاد!

.

دیشب دیدم استرس گرفتتم و نمیتونم کاری کنم لذا نرم افزار prezi رو دانلود کردم. راستش کار باهاشو بلد نیستم. برا ساخت اسلایده و باهاش میشه اسلایدای جالبی ساخت. دانلودش تا 2 طول کشید و بعدم هر چی تلاش کردم بنصبم نشد! درایوه c فضا نداشت و موقع نصب هم نمیشد جای دیگه ای رو برا نصب برنامه انتخاب کرد و خلاصه که نهایتن نتونسم بنصبمش! یکمم میترسم با prezi اسلاید بسازم . میترسم ادا اطوار در بیاره و منم توش وارد نیستم و خلاصه یکم خطریه! حالا هقته دیگه در این مورد تصمیم میگیرم که چه کنم.

رفتم مثلن بخابم که تا 4 و نیم اینا فک کنم بیدار بودم و بعد خابم برد. راس یه ربع به هف پاشدم و نمازیدم و املتیدم و روانیدم به سمته دان! باس میرفتم سراغ این فرایند مرایندا ببینم به جلسات مربوطه میرسونم مدارکمو یا نه. تنها جلسه ای که میشد بهش برسونم مدارکمو جلسه یکشمبه ایندس! ولی مشکل این بود که طبق قوانین من باید حداقل یه هفته قبل از این جلسه مدارکمو تحویل بدم و این در حالیه که هنوز اکسپت مقالم دستم نیس! اول با کارشناس اموزش صوبت کردم که اونم عاب پاکی رو ریخت رو دستم که حتی اگه مدارکمو همین الانم تحویل بدم باز تو جلسه یه شمبه مطرح نخواهد شد چون دستور جلسه روز یه شمبه رو به همه اعضای شرکت کننده زدن!!!! حالا انگار دستور جلسه عایه قرانه استغفرالله!

.

داشتم بر میگشتم بالا که ضرب المثله معروفه مامی جانم به یادم اومد! قال مامی جونه ملی: "به هر دهاتی که وارد شدی یه راست برو سراغ کدخدای اون ده" .... جماعته 40-50 نفر بازدید کننده این وبلاگ! با شماهام! این ضرب المثلو شمام عاویزه گوشتون کنین! جواب میده!

القصه برگشتم و این بار رفتم سراغ مدیر امور اموزشی که میشد کدخدای اموزش تقریبن! گف بهم تا فردا اخره وخت وقت میدم که مدارکتو بیاری . اوردیش یه شمبه میبریمش جلسه! گفدم اوکی و برگشتم ناامیدانه بالا. چون اولا که تزم رو باید تکمیل کنم فصل بحثش رو و اصلاحاتو روش انجام بدم. دوما اکسپت یه مقالم هنو نیومده و سومن یه فرمی رو که چهار تا داور و دو تا مشاور و مدیر گروه باس امضا کنن رو هم باس ضمیمه مدارکم بدم ! و این رو شفاف تر بخام توضیح بدم یعنی برا گرفتنه امضای مشاور و دو تا از داورام باس سه تا گوشه تهران رو برم و سر بزنم! بگذریم که برا امضای بقیه هم که تو دانن کلی باس منتظر بشینم و دمبالشون بدوئم تا گیرشون بیارم!

.

اومدم نشستم بالا تو سایت که یه متن ناامیدانه مبنی بر اینکه نشد که بشه به استادم بفرستم! ولی نقطه اخرو که گذاشم با خودم گفدم نه هنو نفرسدمش و برم یه زور دیه هم بزنم!! دوباره برگشتم پیشه کدخدای اموزش و گفدم من یه سوال دیه هم دارم و فقط تو رو خدا دوام نکنین! اونم خندید! گف بپرس( عاخه دفه پیش اخمالو جوابمو داده بود! ) گفدم اگه خدای نکرده یه درصد به فردا نرسید که کارامو بیارم!(نود و نه درصد مطمئن بودم که به فردا نمیرسم!! ولی دروغ که خرج نداره....با عرض شرمندگی از خدای محترم و کائناته عزیز)  اونوخ برا جلسه بعدی حتمن میرسم و عایا میتونم بلافاصله فردای روزه جلسه رفاع بزارم( چون استادم فقط همون روزو میاد دان و جلسه بعدیه شورا هم دقیقن یه روز قبل از اون روزه!)

گفدش خیییییر نمیشه! فک کنم دید قیافم خیلی کج و کولس و چشامم پف کردس و قرمزه دلش به حالم سوخت و گف باشششه شما مدارکتو شمبه صب بیار! اینو که گف بال دراوردم و تشکر کردم و جهیدم بیرون. اومدم نشستم سایت و قضایا رو برا استادم نوشتم و خبرشو دادم و قرار شد که برا گرفتنه اکسپت مقالمم استاد جون یه پیگیری بکنن که تا شمبه دستم برسه. ازش پرسیدم استاد ینی تا شمبه بهم میدن اکسپتو . استاد بهم گف خیلی زیاد امیدوارم( عاششقه این مدل حف زدناشم) دیه یه برنامه ریزی یه روزه برا خودم گردم ببینم چه جوری سرمو امروز گل بگیرم و کدوم کارا در اولویته. دیدم بهتره اول امضاها رو جم کنم لذا شرو کردم به جم کردنه امضاهای 4 نفری که توی دان بودن. بعد زنگیدم به داور خارجیا و البته مشاوره حیفه نونم! زننننک جواب نمیداد نه زنگو نه اسو...بیشعوووور . اخرش گفدم لطفا جواب بدین و این حرفا تا راضی شد زبونه لال شدشو بکار بگیره. خلاصه که فردا رو از همشون یه وخت گرفتم که برم سراغشون که امضاهاشونو بگیرم. سه جای مختلف شهر...یادم باشه قرص ضد تهوعمو صب بخورم

بعدن ترش استارته اصلاح تز رو زدم و یه چنتا نکات که داورا گفده بودنو اصلاح کردم. خدایی زمان بره و خدا خودش باس کمک کنه که برسم تا شمبه همشو میزون کنم!

.

الانم تا قبله خواب باس دو تا فایلو درست کنم و بفرسم به دو نفر و بعد بخابم. استاد جون امروزم اومد و اون یکی مقالمم الان اماده اینه که کارای سابمیتشو انجام بدم. اینو خودش ادیت کرده و نیازی به ادیت نیس. دستش درد نکنه. خدا یک در دنیا و صد در اخرت نصیبش کنه.

.

حالا دوسه تانه جان! اینکه ملی بتونه دفاع کنه اسفند ماه یا نتونه بستگی به نتیجه جلسه هفته دیه داره. جلسه یه شمبس و من تا شمبه صب باس تزمو کاملا تصحیح شده بهشون برسونم. یحتمل شمبه هم نمیتونم اون کارگاهه شمبه هامو برم( ینی جونی در بدن نخاهم داش!) ولش کن! دفاعم واجب تره. ازتون میخام دعا کنین که اولن تا شمبه همه تزمو بتونم بخوبی اصلاح کنم و دومن اکسپت مقالم نامش رو بزنن و سومن یه شمبه مطرح بشه تو جلسه و با دفاعم مباپقت بشه! خیلی محتاجه دعاهاتونم .

.

درسته عصر یه ساعت خابیدم ولی خداییش خستمه بهتره برم زودی اون دو تا کارو انجام بدم و بخابم. ممنونم که بهم سر میزنید. امیدوارم شمام کاراتون به خوبی پیش بره. قوبونتون و بای بای

نظرات 9 + ارسال نظر
ملی پنج‌شنبه 21 بهمن 1395 ساعت 21:37

من یک فایل آموزشی توپ از perezi دارم
خواستی برات بفرستم

خوب بفرسسسسسستشششش ، ایمیلمو ک داریییی
Meli.mahtabi@gmail.com
موووووچکککککرمممم

شیدا پنج‌شنبه 21 بهمن 1395 ساعت 01:16 http://79681.blogsky.com

آخخییییی ملی جون چ خوب که داری خودتو برای دفاعت آماده میکنی :)) بسلامتی و خوشی ایشاالله *___*
امیدوارم همچی خوب پیش بره و خودت و خوب آماده کنی +بهترین نتیجه رو بگیری :))

شیدا جون مرسی عزیزم برام دعا کن

س پنج‌شنبه 21 بهمن 1395 ساعت 00:19

ملی عزیز، خانم دکتر گل، ان شاءالله که موفق باشی

ممنونم سین عزیزم.. برام دعا کن

ندا چهارشنبه 20 بهمن 1395 ساعت 18:07

سلام
وقت اذان مغربه از اعماق قلبم و با خلوص نیت دعا میکنم موفق و سربلند بشی.
ناگفته نماند منم استرس گرفتم ولی مطمینم تو موفق میشی

سلام ندا جون وای مرسی بهم انرژی دادی ... خودم که حاله روحیم میزون نیس ... ایشالا ب خیر بگذره مرسی هسی

minla چهارشنبه 20 بهمن 1395 ساعت 17:50

هوراااا

امیدوارم که بقیه کارها هم خوب پیش برن و خبرای تکمیلی برسن تا جشن و پایکوبی رو راه بندازیم همین جا

خوب که مدیر آموزشی مهربون بوده ! بعضی وقتا حتی کاری که شدنی هست هم راه نمی آفته یا نمیذارن

پس ما امیدوار میشیم چون احتمالا این اتفاق خجسته قراره روی مدار خوب و خوش پیش بره

ایشالا ایشالا ک بخوبی پیش بره
مهربون؟!؟ ن بابا! ی جوریشه بگیر نگیر داره! این دفه از دنده خوب بلند شده بود
ایشالا ایشالا برام دعا کن مینلا

typhoon چهارشنبه 20 بهمن 1395 ساعت 16:29

سلام
ایشالا که موفق باشید. ولی خداییش ادیت کردن وظیفه استاده دیگه اگه نخاد یه ادیتم بکنه پس کلا به چه دردی میخوره؟

سلام ممنونم از لطفت از ٣ تا مقاله یکیشو ادیت کرد ولی دو تای دیگه رو دادم ادیتور عاخه خیلی سرش شلوغه و اصن وخت نداره... چی بگم واللا
مرسی از نظرت

مرغ آمین چهارشنبه 20 بهمن 1395 ساعت 10:41

ایشالا به خیر و خوشی ملی جون دفاع می کنی

ممنون امین جونم دعا کن

پیشی چهارشنبه 20 بهمن 1395 ساعت 00:45

خدا رو شکر اوضاع داره ردیف میشه ملی جونی... نگران نباش و فقط تلاشت رو بکن... توکل به خدا

توکل بر خودش پیشی مرسی هستی

بهار چهارشنبه 20 بهمن 1395 ساعت 00:05 http://likespring.blogsky.com

خدا رو شکر...خدا رو شکر..
دست خدا به همراته ملی..سری پیش هم خدا خودش همه چیو برات ردیف کرد انقد که خودت زحمت کشی....خدا هم گفته از تو حرکت از من برکت...موفق و موید باشی خانوم دکتر

عه؟! بهاری الان خونت بودم دیدم هیشکی نیستاااا نگو اینجایی وااای بهار جون دعا کن هنو که چیزی قطعی نشده...یه شمبه معلوم میشه مرسی ازت تو همیشه به من لطف داری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد