ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

پنشمبه خود را چگونه گذراندین!

های اوری بادی

آی هوپ که شما باشین وِل ! ....نه از اون وِلا ها! از این well ها!

.

یه راس میرم سر اصل مطلب! صب یه ربع به هف پاشدم و نمازیدم. داشتم جلو اینه به اراستگی و پیراستگیه خودم میرسیدم که یهو یه صدای رعد و برق مانندی اومد! نمیدونم عایا واقعن رعد و برق بود یا چی بود...خلاصه هر چی که بود توجه منو به سمت پنجره جلب کرد و دیدم عه؟! داره برررررف میاد ....وای انقده خوشگل و پنبه ای برف میومد که نگو. دیگه حساب کردم و دیدم یحتمل سرعت راه رفتنم به خاطر لغزندگی! کم خواهد بود فلذا دیه چای دم نکردم و این اولین بار بود صبونه بدونه چای میخوردم. صبونه هم که فقط دو تا لقمه اوچول نون پنیر خوردم و دو تا توک! توکه پنیر مالی شده! القصه راه افتادم سمت دان برا کارگاهه و امروز قرار بود 4 ساعت فک بزنن! واااای برفش خیلی لیز بود! به نظرم جنسه برفه یه جورایی لیزونکی بود. خلاصه که لیز لیز خوران با چتری در دست رفتم سمت دان و ده مین به هشت و نیم رسیدم! رفدم بالا و نشستم سر کارگاه و خوب بود امروز و خوشبختانه تکلیف هم بارمون نکردن. وااای خداکنه شمبه هم تکلیف ندن بهمون. وسط کارگاه هم چای و یه دونه کیک خوردم که فک کنم 80-90 کالری داشت! دیه عاخرای کارگاه داشتم نقشه میکشیدم که چی بخرم! تصمیم بر مرغ شد با گل کلم و کلم بروکلی! و کنسرو نخود فرنگی!

.

12 و ربع بود که راه افتادم  سمت خونه و قبلشم از بوفه چهار تا سوسیس خریدم و دادم به گردالو و داداش و خاهرش و یه گربه دیه که تازگیا پیداش شده و طفلی گردالو رو میزد همش. عینه چی گشنشون بود.

دیه سر راه رفتم یه کیلو سینه مرغ خریدم و گل کلم و بروکلی و کنسرو نخود و اومدم خونه. اغا نشستم به ظرف شسدن دیدم اب یخخخخخخخ. هر چیم ابو باز میزاشتم گرم نمیشد! دیشبم اگه یادتون باشه اب ولرم بود. دیگه مطمئن شدم یه بلایی سر ابگرمکنه یا هر چیه اومده! نمیدونم اصن سیستم اینجا چیه چون مرکزیه و اون پایینه! یکی از مزایای زندگی تو اپارتمان هم همینه که وختی یه چی خراب میشه بقیه درستش میکنن مخصوصن اگر مدیر ساختمون یه یه اغای دارای خونواده و در واقع متاهل باشه ، زنش مجبورش میکنه که مشکلاتو سریع حل کنه! تو اپارتمانه ما که شکر خدا اینطوریه. خلاصه یکم غصم شد که اب گرم ندارم! با خودم میگفدم اگه به این زودی درست نشه باس پاشم برم ولایت!

.

نهار هم تویه تابه رژیمیم نصفه یه سینه رو تیکه کردم و چیدم و چن تیکه کلم بروکلی و گل کلم و یه دونه سیب زمینی متوسط چیدم و دارچین و زرد چوبه و نمک و پودر زیره سیاه پاچوندم و نصف استکان هم اب ریختم ته تابه و دربشو بستم و گذاشتم رو اجاق! کنسروم جوشوندم و البته کم جوشونده بودمش چون نخوداش اونطور که باید نرم نبود . طرفای سه نهارمو خوردم و اب همچنان یخ بود. تصمیم داشتم عصر اگه اب گرم نشد بزنگم به مدیر ساختمون ببینم جریان چیه. دیه سه و نیم اینا خابیدم تاااا5 و نیم و نمازمم قضا شد!

بعد بیداری تصمم گرفدم امروزو کار علمی نکنم ! ابتدا یه زنگ زدم به الف و یکم سر به سرش گذاشتم و بهش خندیدم  بعدن ترش پاشدم رفدم سوپریه اغ رضا و ماست خریدم و فیلم لانتوری و یه دونه کره ! کره برا چی؟! خب برا اینکه تصمیم گرفده بودم حلوا بپزممم! در واقع قسمت هیجان انگیز امروز پخته حلوا بود! حلوای شیره انگور!

از خرید که اومدم اول یه فنجور پر ارد رو رو حرارت گذاشتم و هی زیر و رو کردم! همه امواتم یکی یکی یادم می افتاد و براشون فاتحه میدادم! بعد کره رو انداختم توش و اردارو کره مال کردم.البته معلوم بود کرش کمه ولی خب من عمدن کره کم ریختم. زعفرونم گذاشته بودم دم بکشه. بعدن ترش دوشاب ریختم به اندازه یه فنجونه سر خالی و زعفرون و گلاب. و یکم دیه رو حرارت قاطی کردم و بعد از رو حرارت برداشتم و یکم دیگه هم این ور قاطوندم و بعد کشیدم تو بشقاب و با چای دارچین در حال دیدنه لانتوری زدم تو رگ یکمیشو! خیلی خوب شد و شیرینیش هم خیلی ملایم بود.

.

فیلمه لانتوری رو زیاد دوس نداشتم! البته فیلمه بدی نبود ولی زیاد به دلم ننشست. یکمم بعدش تلگرام بازی کردم و الانم نمازامو همشو پکیجی خوندم و اومدم نشستم براتون پست بزارم. الانم برنامم اینه که برم یکم تو نت بچرخم و بعدن ترش بگیرم بخابم و به امید خدا فردا میخام کار علمی بکنم. برا نهار هم از غذای امروز البته با حجم کمتر خواهم پخت. راستی پوره فلفل قرمز هم گرفتم و عالی میشه با مرغ و سبزیجات  فردا باس یه دور این کاشیامو هم دسمال بکشم و دسشوریمو با مایع ضدعفونی کننده ای که تازه خریدم بشورم. حمومم میخام با همون مایع بشورم! و چند تیکه لباس! همینا دیه!

.

امیدوارم شمام پنشمبه خوبی رو گذرونده باشین و جمعه خوبی پیش رو داشته باشین. دوسه تون دارم و بای بای

نظرات 6 + ارسال نظر
shabdar شنبه 16 بهمن 1395 ساعت 17:51 http://fourleafclover.blogfa.com/

ای جان ! ملی خانمی عزیزم

شبدررررر شبدر جووونمممم کجااا بودی دلم برات تنگولیده بود خوش اومدی دوباره

minla شنبه 16 بهمن 1395 ساعت 11:54

حق با شماست

بیا بخلمم

minla شنبه 16 بهمن 1395 ساعت 00:58

نیگا یه حلوا گفته ملت رو به چه هوسی انداخته

ایول تابه رژیمی !
مرغ رو با مخلفات میشه چند جور مزه داد و هی خورد عالیه!!

من لانتوری رو دوست داشتم. گرچه خیلی روی احساسات من تاثیر گذاشت. یعنی یه بغض بدی داشتم بابتش تا چند روز و توی سینما هم موقع دیدنش اشکم دراومد برای خیلی اتفاقات و خیلی حس هایی که نشون میداد بین اعضا اون خانواده، ولی خوب بود. منظورم اینه که اون چیزی که میخواسته بود روایت کنه رو خیلی تاثیر گذار و خوب نشون داده بود. بگذریم که کل سوژه رو میپسندیم یا نه
ولی سوژه اش رو بیشتر از فروشنده پسندیدم !


آماده حرف زدنما

حلوا حلوا حلوا
درود به شرف تابه رژیمی
شرف مرغ نیز هم
مینلاااا! اینی که دیدی ابد و یک روز نبود؟! عاخه لانتوری توش اعضای خونواده نداشتیم! مینلااااااا مینلااااااااا مینلااااااااا.... تو حف بزن

miss_love جمعه 15 بهمن 1395 ساعت 15:34 http://grave4.honor.es

برایتان موفقیت توام با سر بلندی آرزومندم
شما هم به من سر بزنید واقعا دست گلتون درد نکنه،تشکرررررررررر
8986

ممنونم بهمچنین

مرغ آمین جمعه 15 بهمن 1395 ساعت 09:27

سلام ملی جون خوبی؟ خوشی؟ بارکلا به حلوا!!!! بزنین دست قشنگه رو!

سلام قوبونت تو خوبی؟ عااااوره حلواش خووووف شد

پیشی پنج‌شنبه 14 بهمن 1395 ساعت 23:57

ملی من اصلا صبحها چای نمیخورم مگه اینکه دیگه وحشتناک خوابم بیاد و بخوام خوابم بپره...
اکثرا دو لیوان اب ناشتا میخورم... خیلی خوبه و احساس شادابی میده به ادم حتی بهتر از چاییه

ولی من حتمن باس بخورم پیشی ... به عادت بسدگی داره ب نظرم ... شنیدم اب ناشتا خیلی خوبه و مفید ... عافرین ب تووو پیشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد