ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

بخاریه خاموش!

سلام جینگولکا 

امیدوارم خوب باشین. منو از تو موبی میشنوفین در کنار بخاری در حالیکه تازه دارم گرم میشم :) 

سه ربع پیش رسیدم خونه و دست بردم ک بخاری رو بروشنم دیدم عه؟! خاموشه! خب صبحها میزارم رو پیلوت و میرم. اولش گفتم یا خدا لابد گازی چیزی قط شده ، سریع رفتم اجاقو روشن کردم و دیدم نه گاز هس . دیه اول پریدم دس ب عاب و بعدش اومدم ب زدنه فندک بخاری و روشن کردنش. خونه سرد بود و از همون اول شعلشو رو درجه زیاد گذاشتم . البته هر شب همین کارو میکنم ینی از پیلوت میزارمش رو درجه بالا. امشب یهو بعد چن ثانیه بخاری خودبخود خاموش شد و محفظه داخلش( اون پنجره شیشه ایش) انگار که بخار گرفته باشه... خلاصه یکی دوبار باز فندک و زدم و دیدم روشن نمیشه ... دیه گرخیدم یکم  که نکنه بخاریم خراب شده! وای خونه هم سرد بودا! دیگه یکم باز صبرش دادم و چن دقه بعد باز امتحان کردم و این بار خداروشکر روشن شد. گذاشتم رو درجه کم و یکمم وایسادم دورتر منتظر که مطمین شم کار میکنه و خوشبختانه دیه اوکی شد .... پوووووف! پریدم حموم ی دوشه فوری بگیرم که عابم از شانس من گرم نبود... میشد زیرش وایسی ها ولی خب ولرم بود. دیه سریع گربه شور کردم خودمو اومدم بیرون. یخ زنان خودمو خشک کردم و لباس پوشیدم و چسبیدم ب بخاری و الانم ک دارم می عاپم! 

.

از دیروز بگم ک طرفای شیش عصر که توی دان بودم و رفته بودم برا خودم چای بریزم قبل ورود ب سایت تو طبقه سوم با یه پیشیه حنایی مواجه شدم!! بعله! اغا پسر معلوم نبود چ جوری سه تا طبقه رو تا بالا اومده بود. میشناختمش و از اون دستی ها بود ولی با این حال بسیار سخت اعتماد میکرد بهم. اول خیلی اروم بهش نزدیک شدم و دستمو گرفتم سمتش که بیاد بو بکشه. اول بو میکشن و اگه بو خوب میداد اونوخ میزارن که نازشون کنی!!! البته این قانون در مورد گربه های دستیه. غیر دستی ها ک کلن نمیزارن ادمیزاد بهشون نزدیک شه از بس که بی مهری دیدن از بشر دو پا! خلاصه هدایتش کردم سمت پله های ته سالن که سه طبقه میخوره تا پایین. اولش خاسم هدایت کنم تو اسانسور که دیدم عمرتو فضای بسته وارد نمیشه و تا بخاد در اسانسور بسته شه این میزنه بیرون! پس همون پله ها گزینه خوبی بود. اون پله پشتی ها تقریبن رفت و امد هم نیس توش! القصه به ازای هر هف هش پله که میومد پایین دو سه بار کلشو ماساژ میدادم!! این مدلی سه طبقه رو اومدیم پایین. تازه اون وسطاش یهو میترسید و دوباره برمیگشت بالا! در نهایت رسیدیم پایین و تا رسید پایین بگین چکار کرد؟!؟ چنتا گلدونه درشت توسالن پایین و چسبیده ب دره ورودیه. بعله پرید تو یکیشون و شرو کرد ب کار خرابی : ))) وای نگهبانه دم در هم داش منو و حنایی رو تماشا میکرد ... کارشو ک کرد رفتم تو حیات تا دمبالم بیاد و خلاصه ک بدین سان شوت شد بیرون از دان! اگه میموند اون بالا درسته که سردش نمیشد ولی خب اولن گشنه میموند و ثانیا خدماتیا اگه میدیدنش حسابش با کرام الکاتبین بود! با دسته جارو میوفتادن دمبالش! 

.

امروز ی جلسه دفاعه ارشد رفدم! خوب بود بدک نبود... یکمم بابت مقاله هام بهم استرس وارد شده... خدا خودش برحمه... برم ک گشنمه ... نمازامم نخوندم. شام نون بربریه با فلفل دلمه قرمز و گوجه :) عاخ جون... فعلن بای بای دوس جونا ... بوس و ماچ جفتشون! 

نظرات 1 + ارسال نظر
مرغ آمین جمعه 15 بهمن 1395 ساعت 09:30

خوش به حالت از گربه نمی ترسی ملی جون!

بابا ترس نداره که قربونت به این ملوسی به این نازییییی خوش اب و رنگ و سیبیلووووباهاشون دوس شو باهات دوس میشن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد