ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

سه تا جایزه :))))

سلام

امیدوارم خوب باشین

ووووووووووووووووی چه سرررررررررده ...خیلیم سردهههه هاااااااااااا....

اغا دیروز عصر مدیر گروه زنگید که تا اخر شب قراره بهت اطلاع بدم که فردا پاشی بیای جلسه! گفدم لازمه اگر من باشم که چشم خدمت میرسم...گفدش عاره عزیزم باس باشی گوشی رو که قط کردم گفدم خدایا هزار تومن صدقه میدم این از خر شیطون بیاد پایین و فردا جلسه نباشه....اخه سابمیت مقالم میموند واسه امروز و اینو مطمین بودم.... طرفای هشت راه افتادم سمت خونه. این شبا وختی میرم سمت خونه سه تا پیشی ها که خاهر برادرن(البته 4 تا بودن و یکیشون نیست و نابود شده) هر سه شون از خاب اوله شبشون بیدار میشن و می یان استقبالم. البته خودم کرم میریزم! محل خابشونو میدونم و نزدیکشون میشم و اونام تا منو میبینن میدوئن بیرون...همونی که حالت سرماخوردگی داره از کنار لوله شوفاژخونه که گرمه تکون نمیخوره و فقط کلشو از تو اون فضایی که توشن میاره بیرون که ناز بشه ولی گردالو و داداشش میپرن بیرون کلن. به نوبت کله هاشونو ماساژ میدم و کلی انرژی میگیرم. میرم که سمت در خروجی اووووووووووه کلی باهام راه میان اون دوتا. میدوئن دمباله هم و هی این ور و اون ورم میپرن. شده تفریح واسشون! نه هیشکی هم تو حیات دان نیست و خلوته کامل برا همین کیف میکنن. دیروز بادی هم بود هوا و برگا رو زمین جابجا میشدن و این دو تا هم میدوئیدن دمباله برگا و میجهیدن رو برگا ...خلاصه که عخش میکنیم با هم

.

رسیدم خونه و پریدم حموم و بعدم رفتم تو نت. تا 11 و نیم نت بودم و بعدش دیه گرفتم خابیدم. ساعتم گذاشتم 5 مین به هف که پاشدم و دیدم استاده اس داده که ده منتظرتم! اه! حالم بد شد. نمازمو خوندم و نیمرو زدم و چای دارچینی هم روش و رفتم سمت دان. باز سه تا وروجک افتادن دمبالم تا منو دیدن. خیلی با محبتن خدا حفظشون کنه از بلایا...یکم تو چشمن و میترسم بلایی سرشون بیارن خدماتیای دانشگاه. دیه انگشت زدم و راه افتادم اون سره شهر. تو راه هم خونه ایمو دیدم . همون که موقع شاغل بودنم با هم همخونه بودیم. کلی خندید و گف ما باس تو خیابون همو ببینیم فغط! دو بار هم بغلم کرد...بغله محبت امیز..این جایزه اول امروزم بود...یه بخل حس خوبی داش. دیه یه کم حرفیدیم و هر کی رف سیه خود. تا برم برسم همون ده شد و دیه جلسه بود تا 12. دختره که منشیه این گروهه یه طبقه دیه رفته بود برا منشی گریه یه جلسه ای و نبود که برام تاسکی بگیره. مدیر گف وایسا فلانی بیاد و ماشین خبر کنه که گفدم نمیخاد خودم میرم. خوبم شد یکم راه رفتم هر چند که یخ زدم از سرما. دیه تا برسم دان 1 و ربع اینا بود و یه راست رفتم سلف. الف خان هم بهم زنگیده بود و من نشنیده بودم. بهش زنگیدم و گف دیدم دو روزه نزنگیدی بهم عرض ادب کنی برا همین تماسیدم ببینم مردی یا زنده ای...اخه تو وظیفته بهم بزنگی و عرض ادب کنی منم گفدم اقای الفیان وظیفه شما چیه؟! داش فک میکرد که خودم جواب دادم : اها وظیفه شمام اینه که گوشی رو برداری  میگه عاره دقیقن اینم از مکالماته امروز من و الف!

.

و اما جایزه دوم که منو بشدت سورپرایز نمود : اگه گفدین؟ حدس بزنین بعد برین پایین...

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

قررررمه سبزیییییی ووووی دیدم ناهار قرمه سبزیه....فک کنننن...گفدم برنجشو نصف کشید ولی خورشتشو زیاد ریخت...همممممم به به جاتون سبز. دیه روم نشد بگم لیمو عمانی برام سوا کنه! نشسدم خوردم و یکمش موند ک یه ظرف یه بار مصرف گرفدم و کشیدم توش که شب قبل رفدن ب خونه گرمش میکنم و میخورم برا شام 

جایزه سومم هم کرم کارامل بود که با نهار دادن و اومدم بالا تو گروه دیدم به بههههههه چای تازه دم هم براهه و با کرم کارامل زدم تو رگگگگ..........پس شد بقل اونم دو تا! قرمه سبزی ! کرم کارامل و چای  خوشال هم خودتی!

الانم چای و کاراملمو خوردم و نشستم اول یه پست بزارم و بعد برم در عرض یکساعت اصلاحات مقالمو تکمیل کنم و به امید خدا سابمیتش کنم. تو رو خدا برام دعا کنین که نتایج داوری زود بیاد و زودی اکسپت بشه مقالممممم که بتونم دفا کنم  خدااااااااااااا خاهش میکنممممممممممممممممممممممم

.

برم دیه. کاری باری داشتین بگین یه خ رودربایسی نکنیناااا  خوددددافظ

نظرات 4 + ارسال نظر
مرغ آمین چهارشنبه 13 بهمن 1395 ساعت 13:49

چه روز جایزه بارونی به به!

بهلهههه

بهار سه‌شنبه 12 بهمن 1395 ساعت 14:33 http://likespring.blogsky.com

به به...چه جایزه هایی...
آخی بازی با پیشولااا...چیگده گشنگهههه

خیلی گشنگهههه...تو هم بیا گربه بازی

minla دوشنبه 11 بهمن 1395 ساعت 23:16

من که داشتم امروز یخ میبستم! واقعنی ها ! دستام داشتن خشک میشدن عصر که میومدم.

سه تا جایزه گرفتی!! خب یکیشو میدادی به ما!
از نوع بغلی بگیر...
جایزه اولتو میگم


اون سه تا دوستت که همش سرکوچه واستادن بگو برن دنبال زندگیشون خوب نیس سرکوچه انتظار دختر مردمو بکشن و دنبالش بیان اونم برای جلب توجه
گربه های ما از سر دیوار پایین نمیان والا!

سررررد بود مینلا هاااا سه تاااا... خبرشو دادم خو
سرکوچه و دخدر مردمو خوب اومدی عخشامن چیکارشون داری
باهاشون دوس بشی از سر دیوارم پایین میان تا خوده داخل اغوشتم میان

مصطفی دوشنبه 11 بهمن 1395 ساعت 14:35 http://namakriz.blogsky.com/

جالب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد