ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

زیر آتش خمپاره و اسکارلت منو ببخش!!

سلام

چه طور مه طورین توپول موپولا؟! خخخخخخ ...شرط میبندم نصف بیشترتون توپول موپولین!

.

اغا همین اوله راه بگم که من غللللط کردم که دیشب غیبته اسکارلتو کردم...اه چقد سخته اسمش ...ازین به بعد میگم اسی...یه وخ با اسماعیل و اینا اشتبا نگیریناااا نیاین تو کامنت دونی بپرسین اسی کیه!  هیچی دیگه! دیشب تا خوده صبح با اسی مشغول بودم ! تو خواب البته. جذاب ترین قسمتش این بود که یه سوراخی زده بود تو دیوار مشترکمون و یه دریچه واز کرده بود و از اونجا قشششششنگ منو زیر نظر داشت! منم برا اینکه یه وخ فک نکنه حالا که تنهام پشت و پناه هم ندارم الکی زنگیدم به پاپی و به صورت صوری باهاش صوبت کردم! بعله! بعدن ترش یه دور با هم دعوامون شد سر صدای تهویه دسشوری! داش پر رو بازی در میاورد تو خواب. بعدن ترش من داشتم قیمه بادمجونه رژیمی درست میکردم که اومد سر گاز گف برا منم بکش بیار! پررر رووووو.... و در نهایت اینکه با هم رفیق شدیم. ینی عاخرای خواب دیگه انگار حس خیلی بدم از بین رفته بود و فقط داشتم به خودم میگفدم که نباس اجازه بدم پررو شه! همین... ینی روحش بوده اومده تو خوابم؟! وووووی تلسیدم! دیه سعی میکنم در موردش صوبت نکنم! روحه اسی که شاید الان اینجا در جریان باشی سعی میکنم دیه در موردت صوبت نکنم منو ببخش! البته قول نمیدما! خخخخخخ

شب که میخابیدم ساعت نذاشتم . ولی صب پنج مین به هف کب کب خانوم (شایدم اقا) اومدم لب پنجره و گف عوعوعوعو ... عو عوعوعو ... ینی کو ارزن؟ کو ارزن؟ دیه روشو زمین ننداختم و گفدم این بچه اومده منو از خواب بیدار کنه یه وخ خواب نمونم برا نماز! پاشدم اول یکم ارزن پاشیدم براشون و نمازمو خوندم و دوباره خوابیدم تا هشت و نیم. بعدشم کارامو کردم تاااا 1. نرفتمم دان! دیدم غذا گوشته مخلوط با برنجه. خوشمزس ولی نمی ارزید پاشم برم تا دان. بعدشم چون فردا میخام برنج زیاد بخورم دیه امروز و دیروز رو برنج نخاسم بخورم. 1 پاشدم و اول سینکو یه صفایی دادم و چنتا دسمال کفیث داشتم شستم. یه دونه تخم و دو تا سیب زمینی هم گذاشتم برا نهارم ابپز شه. بعدش پالتومو قششنگ با پا رفتم روشو شستمش. احساس میکردم توش عرق کردم و بو میده! حس خوبی بهش نداشتم! بعدشم که مانتو شلوار و مقنعه رو که دیروز گذاشته بودم برا شستن رو ترتیبشونو دادم و چن تیکه هم لباسه اونجوری! بعدم حمومیدم و دیه سه و نیم بود که بیرون بودم. لباسا رو پهنیدم و سیب ها و تخم رو له کردم و نعناع پاچون و فلفل ریزون کردم روشون و خالی خالی بی نون خوردم. با ماست و چن تیکه ترشیه لیمو ترش. بعدنم نمازامو خوندم و خودمو چپسوندم به بخاری و دراز کشیدم. داش چشام گرم میشد که یهو یه صدای وحشتناکی اومد بوووووووووووممممممممممب دوباره دوباره دوباره ....واااااای ینی دیگه داشتم مطمئن می شدم جنگ شده و داعشی چیزی حمله کرده. بعد با خودم میگفدم اگه اومدن خیابونه ما رو تسخیر کردن چه کنم! گفدم بزار اخرین جملاتمو بنویسم تو تلگرام و برا چن نفر تلگرام زدم و نوشتم اینجا دارن بمب میندازن. البته به خاهری نگفدم نگران میشد! برا اون فقط متن و اینا فرسادم. گفدم بزار اگه مردم حداقل ساعت دقیقه مرگم معلوم باشه!  جدی جدی اینا فکرای اون لحظم بودا! خلاصه که یه دوستی دارم که خیلی دس به اخبارش خوبه. سریع بهم مخابره کرد اخبار مربوطه رو و فهمیدم که برا حفاظت از بیت رهبریه اینکارا و ظاهرن یه پهباد بی مجوز رفته تو اسمون و اینام دارن میزننش! چقدم ناشی بودن ...ینی باورتون نمیشه 100 تا اینا بمب و به قول خودشون ضد هوایی زدن تا اخرش بلخره موفق شدن بزننش( اگه شده باشن!) محافظه بیت رهبری باس بتونه با دو تا نه؟ حداکثر سه تا نشونه گیری بزنه به هدف! نههههههههههه؟غلام؟! خخخخخخخ....خلاصه من اگه به جا بیت رهبری بودم الان همه اون تیر اندازا رو اخراج کرده بودم! والا! این چه وضه تیر در کردنه؟!

.

دیه هیچی دیه خواب از سرم پرید و پاشدم یکم دور خودم چرخیدم و نشستم به یکم ترجمه. چایی مایی نخوردم هنوز، نمازامم نخوندم تازه جیشم دارم!  گفدم بیام عاپ کنم و برم مشمول الذومبه نباشم! فردام برنامه دانه و عععععععععااااااااااااخ عععععاخ بعدشم قررررمه سبزی جانم ! و بعدن ترش هم یه دفاع و بعدنشم میبرگردانم خونه! بعله! شمام مواظبات بفرمایین از خودتون و مث من لبو بپزین بخورین. با چای میچسبه. مفیدم هس خیلی. روده پوده ها رو هم حسابی به کار میندازه....اینم از این... تا درودی دیگر بدرود و ایام به کام

نظرات 2 + ارسال نظر
minla دوشنبه 27 دی 1395 ساعت 23:36 http://minla.blogsky.com

کب کب خانوم میاد تو بهش ارزن میدی؟آخی

چه شود فرداااا

عاااااره مینلا جون تازه یکی نیسن که یه گله ان. میان سر ارزن دعوا میکنن هر روز صب
اوهوم امروز روزه خوبیست

بهار دوشنبه 27 دی 1395 ساعت 23:29 http://likespring.blogsky.com

ای جیگرتو برم عشقممممممم...خدا نکنه تو یه مو از سرت کم بشه که کل تهرانو بهم گره میزنم...والا ..الکی که نیست...ملی جونه
اسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدا نکشتت ملی غش کردم از خندهههه
راستی من لاخلم....دختره چهل و پنج کیلویی ام
قرمه سبزی نوش جونتتتت...یه لیمو عمانی کپل هم بگیر بزن بر بدن.
تو هم مباظب خودت باش ملی عزیز

قوبونت برررم مننننن عسیسممممیییی
خوبه که غش کردی از خنده
اتفاخن وختی داشم اون جمله رو مینبشتم با خودم گفدم بهار جزوه لاخراس ...مث خودم وااای کاش منم 45 کیلوم بود! چقدنه خوب میشد لیمو حتمننننن چشم بهار جونیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد