ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

دو روز رکود پشت سر هم

با نام خدا

اینجانب ملی دیروز و امروز رو روزهای رکود همراه با ویتامین خواری نامگذاری میکنم!

.

سلام

.

چارشمبه بعد صرف نهار - قیمه بادمجون- به سمت خونه رهسپار شدم و دیگه قبلش انگشتمم زدم که نخام عصر برگردم. باس برا امتحان کذایی میخوندم خو! قبل رسیدن به منزل رفتم میوه فروشی و مقادیری گوجه، خیار، گل کلم، کاهو پیچ، نارنج، فلفل دلمه و لبو کوچولو ابتیاع کردم که همشون رو هم شد 17 تومن! خداییش قیمت سبزیجات خیلی به صرفه تر از محصولات کارخونه ای هسدش. البته میوه هم به نسبت گرونه ولی به نظرم میصرفه عادم فغط سبزیجات بخوره.

.

اومدم خونه و سبزیجاتو شوشته کردم و دس بالمم شستم و خابیدم تا عصر. بعدشم پاشدم به خر زنی تا شب! چیزه قابل عرضی نیس از اون شب. صبحش ساعتو کوکیدم 5 و نیم و پاشیدم یکم درسیدم تا شش و نیم. بعدشم نماز و یه صبونه توووپپپ. که عسکشم فرسادم تو تلگرام برا چن نفر راستی چن شب پیش الف رو تو خواب دیدم و دیگه از بلاک درش اوردم. البته فک نکنم اصن متوجه شده باشه که بلاکش کرده بودم! زنگ که نزده از اون روز. مطمئنم جاهای دیگه هم تکست نداده! بهش فک میکنم گاهی غصم میشه ولی بعدش اینطور خودمو اروم میکنم که من مزاحمش بودم! الکی میزنگیدم بهش و امیدوارش میکردم! شاید به این خاطر نمیتونس منو کنار بزاره که فک میکرد من خیلی عاشقشم و حیفش می اومد یه خانوم دکتره عاشق رو که درامدشم قراره دوبرابره درامده خودش باشه رو از دس بده! شایدم همه این فکرام اشتباهه! بهرحال!

.

نگفتم صبونه املت بود با پنیر محلی و دو قاچ نارنج و یه ماگ چای دارچینی و البته بربری  واااای میمیرم برا صبونه هام! اصن من عاششقه صبونم! 

.

یکم زودهنگام پاشدم رفدم دان و یه رب به هشت انگشتیدم. کارگامون هشت و نیمه ولی من نمیخام به ههیچ وجه صندلی خوبه رو از دس بدم  دیه رفتم اونجام یکم دوره کردم و بروبچز هم یکی یکی سر و کلشون پیدا شد. دیه استاده اومد و برگه ها رو داد و گف سیکستین مینت وخط دارین! نگو گفته سیکستی من شنیدم سیکستین! دیه عینه چی تن تن سوالا رو تا جایی که مخم میکشید جابیدم و با خودمم میگفدم چقدددد کم وخت دادن  برا اینهمه سوال! لابد این کارو کردن ک هیشکی نتونه تخلب کنه! عجب این خارجکیا دخیخن!! ینی چرا 16 دقه حالا؟!! اون یه دقه اضافیه برا چیه؟!! بعد با خودم میگفدم خب لابد اینا مدلشون اینجوریه!!! همزمان که جواب سوالا رو میدادم به اینام فک میکردم بیست دقه که گذشت و خبری از گرفتنه برگه ها که نشد تازه دوزاریم افتاد که 60 دقه وختمون بوده نه 16 دقه! خلاصه اینطوریا! نتیجه اش هم اینکه امتحانه مفتضحی دادم. البته فک کنم همه مفتضح داده باشن. چنتا سوال بود که هیشکی جواب نمیتونس بده و ظاهرا یادشون رفته بود اساتید که پاور های اون بخشها رو بهمون بدن. ولی باعث خجالت بود به نظرم که بلد نبودیم که جوابشونو بدیم! چون سوالا سوالایی بودن که باید ملکه ذهنه ما باشن. خیر سرمون داریم دکتر میشیم!! ینی واقعن من از خودم ناامید شدم بابت اینکه فراموششون کرده بودم.

.

بعدشم که برگه ها رو دادیم و قبل دادن برگه ها یه چن نفری شرو کردن بلند بلند با هم تقلب کردن و خب استاده بدبختم چی بگه عاخه؟!! همشون زن و مردای زن و شوهر و بچه دار! واللا! بگه چی؟! ولی ابجی ملیتون عینه این خانومای باشخصیت رفدار کرد و بی هیچ حرفه پیش و پس و بدون توجه به این سروصداها برد دو دستی برگشو تخدیم کرد به استاده  بعله!

.

دیه یکم استاده حرف زد و یکم اظهار فضل نمود و ده و نیم زدیم از کارگاه بیرون. برامون از اون کیک بدمزه های همیشگی گذاشته بودن با چاهی! که من نخوردم و یه راس رفدم انگشتمو زدم که برگردم خونه و تو دلم گفدم چای با طعم دارچین همراه با کیشمیش و خرما ارده ای در منزل منتظرمه  سر راه هم دو تا سوسیس دادم به سه تا خاهر برادرا(همون که یکیشون اسمش گردالوئه) و خلاصه رسیدم خونه. هااااا قبلشم از اق رضا دسمال کاغذی و شامپو خریدم با یه فیلم به اسم "من" دیدم عسکه لیلا حاتمی روشه و من بازی هاشو واقعن دوس دارم.  محض خاطره ایشون خریدمش.

و یه چی دیگه اینکه سر راه از یه لوازم التحریری یه دفتر خوجل هم خریدم! ینی دفدره رو که تو ویترین دیدم میخکوب شدم و تصمیم گرفدم بخرمش! میخام ازین پس تمام مطالبی که باید ملکه ذهنم باشه(مث سوالای امتحانی که داده بودن) توش یادداش کنم. روزی یه مطلب میخام توش بنویسم. به انگلیسی! گرفتمش 5500 و طرح رو جلدش طرح بته جقس! غشنگه!

.

رسیدم خونه و چای ریختم برا خودم با سیب و کیوی( میوه های ولایت که اوردم هنو تموم نشدن- وایی یادم افتاد به پاپی نزنگیدم ! امروز صب یادم بود بزنگم ولی یادم رفته و الانم که پی رفیق بازیه! یه وختایی باس بزنگم که مطمئن باشم کسی پیشش نیس!) عاااره با سیب و کیوی!  و یه هویچ و چنتا کیشمیش.

فیلم من واقعیتش بدک نبود ولی بازیه دختره حاتمی عالی بود. نقشش ایندفه متفاوت از نقشهای قبلش بود و شخصیته منفی بازی میکرد تو فیلم. اگر بازیشونو دوس دارین حتمن این فیلمو بگیرین ببینین چون میگم نقش متفاوتی از همیشه رو داشت بازی میکرد.

.

اذان زده ...الاهی به حق این زمان مقدس، هفته پیش روی ما را سراسر پر از نور و برکت و رحمتت بفرما...آمین!

.

دیه بعدش پاشدم و ماکارونی که سه شمبه پخته بودم و یکمش رو فریز کرده بودم رو گرم کردم و با یه سالاد توپ زدم بر بدن. سالادمو که شامل کاهو پیچ و گوجه و فلفل دلمه زرد و خیار هستش رو نمک میپاشم و سرکه بالزامیک توش میریزم. میگن در کاهش اشتها موثره. بعدشم خابیدم تا یحتمل 5 و نیم اینا و بعدم نماز و بازم وخت تلف کنی در وبلاگ ها و نت و اپارات و غیره و ذلک. یکمم زبان خوندم. زبان خوندنمم اینطوریه که یه سی دی دارم که مینصبمش و بیشتر تمرین لغت و ساختار جملاته. فردا کتاب لانگمن رو که فایلش رو دارم و 111 صفس رو پرینت میگیرم که از اونم بخونم. اینم از این.

.

دیشب ده رفتم تو رختخاب! گفدم لااقل بخابم و به چشمام استراحت بدم. فک کنم 11 اینا خابیدم و صب ساعت هفت بدون زنگ پاشدم. اول نمازیدم و بعد بلافاصله حمومیدم. و ساعت هشت و نیم اینا صبونه خورده جلو لبتاب بودم. دو تا کار داشتم که ربطی به برنامه های علمیه خودم نداره! ولی باس انجام میشد. تا ظهر همراه با وخت تلف کردن و هر یه ربع تلگرام رو چک کردن اونا رو انجامیدم.

نونم همون صبح برا صبونه تموم شد! نرفتم بگیرم. گل کلم و هویچ و سیب زمینی و قارچ ابپز کردم کنار هم و گذاشتم ابش تبخیر شه و نمک و فلفل و دارچین روشون پاچیدم و یه تخم هم زدم و ریختم روشون. و برا نهار همونو خوردم! بدونه نون! سیب زمینی توش داش دیه! هاا راستی دیروز عصر لبو هم پختم! اینطوری که پوستشونو گرفتم و ابپز کردم و شکر مکر هم نریختم توش و با چای خوردم! امروزم بقیشو خرد کردم تو ماست که خوب بود و خیلی خوشششش رنگ شد ماستم! خلاصه  که این دو روزو فقط ویتامین خوردم و یللی تللی کردم.  دستم به هیچ کاری نمیرفت. منظورم کارای علمیمه. و گاهی چن چیکه اشک هم میریختم! باشد که رستگار شویم!

.

بعد نهارم که طبق معمول خاب و بعدشم نماز و شستن ظرف و الانم چاییم دم کشیده برم بریزم با یه دونه شوکول بخورم! امیدوارم فردا برا هممون شروع خوبی باشه برا یه هفته عالی... وختتون خوش

نظرات 3 + ارسال نظر
ملی یکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت 17:41

الان اینستای لیلا حاتمی رو دیدم و نوشته بود
<منو دیدین ؟>

من؟ عاره فیلمشو دیدم...دوس داشتم. فیلمه زیاد تاپ نبود ولی بازیه لیلا رو دوس داشتم

بهار یکشنبه 26 دی 1395 ساعت 19:39

سلام عشقولک مننن
خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ویتامین خواری کار بسیار عالی می باشد.من این روزا بی اشتهام باید برم شربت اشتها اور ابتیاع کنم و بخورم
تو مقطع دکترا تخلب؟؟؟؟؟؟ای باباااا...
دفترتم موباررررررررررک...من بته جقه بسیار دوست میدارم.
دوستم میگه من شبیه لیلا حاتمیم.یه کم ته چهرمون شبیه همه.
دو روزم هست ننوشتیاااا...حواسم هست.
دلمان تنگولیدهههه

سلام بهار جونیم ممنونم شکر خوبم. عی بابا کاش منم بی اشتها بودم. حالا برعکس منم هر لحظه این قابلیتو دارم ک ی چی بخورم عاره عامو تخللللب واقعن شرم عاوره
دفترش خوجله مننوننممممم
عه جدی؟ من خیلی لیلا حاتمی رو دوس دارم. چهره و اندامشو میپسندم خوش بحالت شبیهشی مینویسم امشب

شیدا شنبه 25 دی 1395 ساعت 20:03 http://79681.blogsky.com/

بعلهههه خانوم دکتر :)))
میگم حالا چرا انگشت زنی ؟؟؟ ما که نمیزنیم مگ چی میشه
بعدشم خ خوشمان آمد خودتو ویتامینه کردی اییووللل !

اون کارگاه هاتونم خیلی جالب میتونه باشه بنظرم ! ماده درسیتونه یا از این ورکشاپ های دلخواهیه که هر کی خواست میره؟؟؟

+ الان سرچیدم ببینم بته جقه چه طرحیه ! خیلی زیبا و اصیل بود :*) مبارکه
طرح کاشی های اسلیمون رو روی چیز میزهای مختلف دیدی؟؟ اون رنگ آبیشون بسی جذابن من با اونا آشنا بودم و دارن قلقلکم میدن برم تو خطشون
خوشحالم که داره طرح های خودمون رایج میشه ^_____^

بعلهههه مام همسن شما که بودیم نمیزدیم الان برا چس مثقال حقوقی ک بهمون میدن باس ساعت پر کنیم ویتامینه عالیست فقط اخرش دیه حس ببعی بودن ب عادم دس میده
ازین ورکشاپ دلبخاهیاس ک خوب کاملا مرتبط ب رشتمه. عاااره کارگاش واقعن عالیه
عاره کلن طرحای قدیمیه این شکلی رو چ رو لباس چ وسایل و اینا خیلی میدوستم عاره خیلی خوبه ک رایج شدن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد