ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

خوااااااابم میاد ...معدم سنگین شده .... سرم یکم درده و نگرانممممم

سلام موش موشیا

خوبین خوشین سلامتین؟

وااااااااااااااااااااااااااای من خستمه.... بزارین از اول بگممم

دیشب که تا یک و نیم رو اسلایدام کار کردم. خب پرزنتیشنش باس انگلیسی میبود و همزمان که اسلایدا رو اصلاح میکردم تلفظ کلماتم چک میکردم و خلاصه کلی بدبختی. ساعت رو کوکیدم شش و ربع و به خاهری هم پیام دادم که صب پاشد منو یه چک بکنه که یه وخ خاب نمونم. دیه همینکه سرمو گذاشتم رو بالش و خوابیدم دیدم یکی داره زنگ میزنه! پاشیدم با تعجب گوشیمو نگاهیدم دیدم عه!! اینکه خاهر بزرگس! با خودم گفدم ینی چی؟!! بعد یادم افتاد خودم بهش گفده بودم بزنگه بیدارم کنه! یه نگاه سریع که به ساعته گوشیم کردم دیدم شیش و ربعه باورتون نمیشه چقد زود صب شد دیشب خودمم به سختی تونسم باور کنم! دیه پاشدم  و نماز و صبونه یه کیک دوقلو با پنیر و چای خوردم - نون نداشته بیدم!- ارایش و پیرایش و وسایلمو جمعیدم و هفت و ربع زدم بیرون. لوپ لوپمم ورداشتم که کلی سنگین بود. برم سر کار یه لوپ لوپه خیلی سبک یحتمل با ارم سیب گاز زده خاهم خرید. از گوشیش که یه دنیا راضیم مطمینم لوپ لوپشم عالیه. خولاصه بیس مین به هشت انگشتیدم و رفدم سمت کارگاه و اوله همه نشسدم رو صندلیه دلخواهم. زودی یکم دوره کردم و اسلایدا رو باز دیدم و خیلیم استرسناک بودم. هشت و نیم دیه همه اومدم و شروعید.

اغا من فک میکردم فقط خودمون خوب کار کردیم! گروه اول که پرزنت داد من یکم گرخیدم. کارشون بهتر از ما بود انصافن. دو نفری هم کار کرده بودنااااا. دخدره مالزیاییه و خدا میدونه چققققدر این گوشت تلخه! خلاصه گروه دوم که رفت دیدم نه اینا از ما پایین ترن یکم و همزمان یه چیزایی هم ب اسلایدام اضاف می کردم از رو ایراداتی که استادا برا اونا میگرفدن ما گروهه چهارم بودیم ولی خب بعده گروهه دوم گفدن بیا ارائه بده. رفدم و خوب بود. توپوق نزدم و خب 85 درص از رو اسلاید خوندم و چاره ای هم نبود. فغط وخت کم اوردم که اونم مهم نی. دیگه بعدشم استادا مث بقیه گروه ها اول تشکریدن و گفدن خیلی خوب بود و بعدم کلی ایراد گرفدن.  ولی در کل خوب شد ارائه دادم. ساکت بودن خوب نیس تو این جمعها. بعدشم بچه های گروه ازم تشکریدن و گفدن خیل خوب بود. واللا از خداشونم باشه اینهمه وخت گذاشتم!

.

ده و نیم اینا این جلسه کارگاه تمومید و پنشمبه قراره ازمون امتاحان بگیرن. خدا ازشون نگذره!!! یه کاری میکنن عادم دیگه تو این کارگاه ها شرکت نکنه...بابا دیگه امتحان چیه این وسط عاخه. البته اغا خارجکیه گف نمیخاد بشینین چیزی حفظ کنین! ولی الکی میگه مطمئندم کلی از جزوه هاشون سوال میاد. بهرحال که من فغط 4 شمبه رو براش میزارم. نصفه چارشمبه و نصفه سه شمبه. همین. وختمو که از جوبه عاب نیاوردم!

.

پذیراییشونو که یه کیک بدمزس برداشتم و اومدم طبخه خودمونو و یه چایی ریختم و دوستمم دیدم و کیکمو باهاش شریک شدم. داشیم میحرفیدیم که کارشناس گروه گف بیا اغای دکتر تو فلان کلاس کارت داره. وووی ترسیدم یهو...این اغای دکتر همون رییس دانه که از چارشمبه هی میخام برم پیشش و هی جرات نمیکنم. میترسم ته دلمو در مورد اون فرصت شغلیه خالی کنه. خلاصه رفدم تو کلاس و ازم خاهش کرد نیمساعت وایسا بالا سره اینا. داش از ارشدا امتحان میگرفد. دیگه وایسیدم و یه پسره هم پرر رو پر رو داش تغلب میرسوند به دختر پشت سریش و هر چیم من زل میزدم بهشون از رو نمیرفتن. خب نمیتونسمم چیزی بگم. ارشدن بابا خب ادم چی بگه عاخه بچه که نیسن. از طرفیم چون مدرسشون اغای رییس بود و درس و دانشجوهای خودم نبودن ترسیدم چیزی بگم و به تریج قبای دانشجوها بربخوره و برن چارتا بزارن روش و بدمو بگن پیشه رییس! تنها کاری ک ازم برمیومد این بود که زل بزنم بهشون!

.

امتحانشون تمومید و برگه هاشونو بردم تویل دادم و اومدم سایت. نت گردی کردم و یکم رو بحث مقاله سوم کاریدم و بعدم رفدم نهار و فسنجون خوردم. برنجش اندازه بود ولی خورشتش زیاد بود و یکم بعدش حالمو بد کرد ولی الان بهترم. هاااا بعد مراقبت امتحانم رفدم پیشه استاد مهربونه یکم نشسدم و بهم سیب داد

.

الانم باس بشینم تا هفت و نیم باز بشینم ممکنه مقالمو تموم کنم ولو لاکپشتی ولی اگه برم خونه خودمو میشناسم تا هشت شب هیچ کاری نمیکنم جز خاب و یللی تللی.

رفدم که رییس رو هم ببینم برام واس دوشمبه وخت داد منشیش. ایشالا که خیره ... بچه ها برا هم دعا کنیم خب؟ عافرین

نظرات 6 + ارسال نظر
مرغ آمین یکشنبه 19 دی 1395 ساعت 12:39

سلام سلام ملی جونم خسته نباشه! ایشالا کارت درست می شه

سلام عزیز زنده باشی

رها شنبه 18 دی 1395 ساعت 23:05 http://raha-bash.blogsky.com

من تازه با وبلاگتون آشنا شدم و دارم نهااایت تلاشمو میکنم تا زودتر آرشیوتونو بخونم و به روزانه هاتون برسم ولی ماشاالله چه سرعت عملی تو پست گذاشتن دارین
فصل امتحاناتم هست من دیگه سریعتر از این نمیتونم

عزیزم بشین امتحاناتو بخون. ارشیو که سر جاشه. هر وقت امتحانا تموم شد یا حداقل بعد از هر امتحانت به عنوان جایزه بشین بخونشون ...موفق باشی

chiznevesht شنبه 18 دی 1395 ساعت 22:43 http://chiznevesht.blogsky.com

خانم دکتر سخت مشغول انجام کارای دانشگاس
خسته نباشی

ممنونم چیزنوشت جان سلامت باشی

شادی شنبه 18 دی 1395 ساعت 22:11

سلام ملی خانوم. حال شما خوبین ان شالله.
خسته نباشین. خوب خابیدین که حتما؟
ما استاد مهربون رو دوست میداریم ولو به ملی سیب و شوکولات هم ندهد.
افرین برا کار گروهی و ارائه ی که دادی. خسته نباشی
ان شالله جلسه ت با دکتر هم خوب خاهد بود نگران نباش

سلام شادی جونم. چه لفظ قلم شدی منم دوسش میدارم ولو بی سیب و شوکول سلامت باشی. ایشالا ایشالا

minla شنبه 18 دی 1395 ساعت 22:07

موش موشیا

آفرین به تو!
هنوزم امتحان! دیگه امتحان اسمش میاد من حالم بد میشه. بسه دیگه. والا


ایشالا که هرچی خیره پیش میاد.

ایشالا هر چی خیره برا هممون پیش بیاد

chiznevesht شنبه 18 دی 1395 ساعت 15:05 http://chiznevesht.blogsky.com

سلام
خسه نباشی

سلام سلامت باشین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد