ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

یک پست به روال پیشین

سلام

چیه بابا عینه این استرس گرفده ها میام پست میزارم و میرم! امروز یه خوبشو میزارم!  البته خب تا یه حدی هم خیالم راحت شد که فردا میرسم که فایل 5 فصلمو بدم به داورا. البته که رو هم متن پایانم شده 100 صفه و به نظرم کمه! انتظار دارم از خودم که یه پایانه توپول موپول ارائه بدم! البته بگما این به معنی کم زحمت بودن یا کم بودنه کارم نیس. ولی خب فرصت نشد بیس صفه بیشتر فصله دو بنویسم یا 19 صفه بیشتر فصل یک ننوشتم. ایشالا بعد پیش دفاع وخت میزارم برا توپولاسیونه پایانم!

صب هشت و رب بیداریدم و پیامه صب بخیر دادم ب خاهر بزرگه. از وختی خونه گرفتم هر روز صب باس بهم صب بخر بگیم که مطمئن شه من زندم و دزدی چیزی نیومده منو بگیره خفم کنه یا بخاری منو نکشته یا تو خواب سکته نکردم و بقیه احتمالات! خب خاهره دیه نگرانه! خولاصه که صب بخیر ک گفدم خاهر گف یه عکس از صبونت هم برام برفس! فک میکنه من به خودم نمیرسم!! عینه این مامانا! دیدین هی میگن هیییچچچچچی نمیخوری هیچچچچچی نمیخوری و این در حالیه که مثلا شما همین نیمساعت پیش یه دیس پلو خورش خوردین؟!! دقیقن همینطوری! تو خونه ما ابنطوریه ینی مامانم و خاهرام بمن میگن تو چرا هیچی نمیخوری در حالیکه حداقل شماها شاهدین من به خودم سخ نمیگیرم!! القصه یه تخم ابپز پزیرمو یکم پنیر و بربری و دو قاشق دوشاب با دو قاشق ارده هم قاطوندم و یه ماگ چایی کنارش و عسکشم فرسادم خاهر ببینه 

.

دیگه نه و نیم نشستم پای بحث تا یک و نیم اینا. همشم دو صفحه و نیم نوشتم تا الان!! و این در حالیه که ده صفه باس بنویسم. باااااااااااااااید! نمیخام بحثم کم باشه! یکم باس اب و تاب بدم جملاتمو...خدا کنه بتونم به ده صفه برسونم. مقدمه و بحث نوشتن خیلی سخته به نظرم ! من عاشق نوشتنه فصل متد و فصل نتایجم توی گزارش پروژه ها!

.

صبح سه تیکه هم ماهی گذاشتم از فریزر بیرون و پیاز خورد کردم روشونو و نمک و ادویه پاشیدم و لیمو تازه هم نصف دونه فشردم روشون که مزه دار بشن و الان دارن سرخ میشن رو اجاق.

یک و نیم پاشدم و اخشالامو جم کردمو و لباس پوشیدم و رفدم گذاشتم دم کوچه. الان دو روزه برا کفدراا ارزن نریختم و ارزنم تمومیده. رفدم سوپری و پنیر صباح معمولی خریدم و پوره فلفل و یه دونم چیتوز چرخی- عاخ جون عصرونه چیتوز چرخی داریم - یادم رف دوباره براشون ارزن بخرم.

.

دوستم پیام داد که اداپتور لوپ لوپش خراب شده و این در حالیه که اونم باس فایلاشو فردا برسونه ب داورا. دیروز رفده وخته پیش دفاع بگیره و اونم دقیقن افتاده تاریخه من! مثلا با خودم میگفدم ازش میخام اون روز کمک حالم باشه! کلن این بشر قرار نیس خیرش به من برسه واللا!

.

کته شویدم پختما! تو فاصله جمع اوریه اخشلا تا برم خرید پخت. اینم از این. دیه چی بگم؟! هاااا گفده بودم پالتوم تو شهرسانه؟! و من تو این یخبندون با ژاکت بافت میرم بیرون؟ و البته شال بافتمم میندازم. هیچی دیه . فردا با این ریخت ضایعم باس برم اون سر شهر که پایانمو بدم دسته داوره و اونجا محل کاره همون یارو ( که ازش خاطرات سیاه دارم ) هم هس! اگه شانسه منه که چش تو چش میشم باهاش که ببینه من تو یخبندون دارم لخت میگردم! ازین به بعد اسمشو میزارم ززز! عاره زززززز رو نبینم صلوات!

.

من دارم پیش دفاع میزارم در حالیکه هنوز هیچکدوم از مقالاتمو سابمیت نکردم! برنامه بعدی افتادن رو سابمیت مقالاته. شانس بیارم چهار ماهه اکسپتشون بیاد! ینی اوایل سال بعد! خدایا میشه دوباره معجزه تو نشون بدی؟! برا همین میخام تو این چند روز دیگه قضیه مقالاتم رو هم نهایی کنم . این دو تا رو که نوشتم رو منظورمه. یکیشو متنشو تایید کرده و فقط باس منابعشو درست کنم و کاور لتر و اینا. اون یکیم کلیتش رو باس تایید کنه. خدا کنه وخت بشه و جفت کارا رو بکنه برام. اینجوری اولی رو زودی سابمیت میکنم و دومی رو هم قراره بدم به ادیتوری که خودش تعیین کرده که بعد ادیت اونم میتونم سریع سابمیت کنمش. ینی حداکثر تا 10 دی ماه انشالا جفت مقالات سابمیت شدن. یااااا خدا!

برنامه بعدی کار کردن رو دو تا مقاله بعدیه و توپولاسیونه متن پایان! وووووی الان یهو یه چیزی اومد تو ذهنم! حالا درسته من همه چیو با استادم چک کردم ولی نکنه اونجا باز تو جلسه چیزی ب ذهنش بزنه یا اشتباهی ازم دربیاره؟! عاخه این اینطوریه ! یهو یه چی میاد تو ذهنش و یه ایرادی میگیره! البته ایراداتشم انصافن همه به جان. خلاصه که خدا رحم کنه و همچین چیزی پیش نیاد تو جلسه پیش دفاع.

.

خو دیه من برم نهارمو بخورم. بچه ها به دعاهای دلای پاکتون محتاجم. خوش بحال اونایی که نذری شله زرد دارن! هوس کردم خو رفدم ولایت باس بگم اجی بزرگه بپزه خیلی وارده...دیگه همینا...مباظبه خودتون باشین عخشانه من  بای بای

نظرات 8 + ارسال نظر
شبدر چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت 17:53

مینویسم ان شاالله

ایشالا

شبدر سه‌شنبه 9 آذر 1395 ساعت 22:48

خدا قوت

ممنونم شبدر عزیزم چرا نمیای عاپ کنی؟ هی بهت سرمیزنماااا

شادی سه‌شنبه 9 آذر 1395 ساعت 09:44

دستت درد نکنه که توضیح دادی ملی جون. یه چیزای خیلی جزیی یادم اومد الان.
میشه یکم بیشتر درموردش بگی. حالا اگه شد و یاداوریش اذیتت نمیکنه

خاهش میکنم. بطور خلاصه بخام بگم یه جورایی خاستگارم بود. البته ظاهرن! در واقع نیتش سواستفاده بود ک نتونس نقششو عملی کنه.

شادی سه‌شنبه 9 آذر 1395 ساعت 01:38

نمیدونم چرا گاهی کنجکاوم میکنی تو. جناب زززز دیگه کیه. ننوشتی درموردش؟
آقای متاهل نیس که احیانا؟

ززززز همونیه که ازش خاطرات سیاه دارم! همون که تو یکی از جلسه های دفاع هم بعنوانه داور اومده بووووود، یادت اومد؟
نه شادی جون اغای متاهل که خو اسمش اغای متاهله!
ززززز رو امروز براش اسم گذاشتم و دوباری که بهش توی وبلاگ اشاره کردم اسم نداش!!
حالا ک فکرشو میکنم حاضر نیسم یه موی کثیفه اغای متاهل رو هم با صد تا مث زززز عوض کنم! هرچن که اغای متاهل متاهل عس!
بهرحال اینجا جریانه زززز رو دقیقن نگفدم ک چی بوده شادی جون

پیشی سه‌شنبه 9 آذر 1395 ساعت 01:36

ای بابا ملی چرا اینقدر به خودت استرس میدیی... توکل به خدا ... تو همه ی زحمتت رو کشیدی...
تا الان حتما دیگه چی توز موتوری رو خوردی!!! اخ پفک چقدر خوشمزه س... ادم هر چی میخوره باز دلش میخواد... حیف که خاصیت نداره

توکل ب خدا... ایشالا ک مشکلی پیش نمیاد عاااااره طرفای هفت خوردمش با چاییییی واااقعناااا عاخه چرا ی چی به این خوشمزگی نباس خاصیت داشته باشه پیشی جون؟!؟ مرسی از نظرت

minla دوشنبه 8 آذر 1395 ساعت 20:11 http://minla.blogsky.com

سلام
آفرین !
چندتایی روزانه هاتو خوندم. تو توی یه روز چقدر کار انجام میدی!!
و چقدر با انرژی هستی.

من هم یک عاشق پفک و سوپر چیپس میباشم و الان حس میکنم چفک خونم به شدت پایینه

بگو پالتو رو برات بفرستن خب قندیل نشی دخترجان!

سلام خوش اومدی ن بابا اتفاقن معتقدم خیلی سرعتم کمه و باس بهتر استفاده ببرم از زمانم. ینی تمرکزم کمه
شما لطف داری
اوخی خب بخر برا خودت ولی خب ماهی ی بار مثلا
عاخه پست اگر بکنن و پستچی بخاد بیاره من معمولا خونه نیسم و باس برم از پستخونه تحویل بگیرم و بساط میشه! دو هفته دیگه خودم ک رفتم ولایت میارمش با خودم مرسی سر زدی

مرغ آمین دوشنبه 8 آذر 1395 ساعت 16:37

نه ملی استاد راهنما که تو جلسه دفاع دانشجوی خودش حرف نمی زنه چه برسه بیاد ایراد بگیره! الکی به خودت استرس وارد نکن!

نه امین جون استاده من میگیره. البته توی پیشدفاع. اصن فلسفه پیش دفاع همینه که اساتید مشاور و راهنما و داورا جم میشن و بعد ارایه دانشجو ، دل و روده کارو میریزن بیرون و غلط غولوطا رو میگن ، حالا دانشجو و استادش یا قانع میکنن با دلایل منطقی و یا اگر واقعن ببینن ایراده وارده و منطقیه دیگه باس کارو اصلاح کنن.
استاده منم روحیش کاملا علمیه! ینی اگه متوجه اشتباهی بشه تو پیش دفاع عنوان میکنه. ولی خب تو جلسات دفاع تا میتونه حمایت میکنه از کار و دانشجوش. عاااره سعی میکنم عاری از استرس بشم

بهار دوشنبه 8 آذر 1395 ساعت 15:48 http://likespring.blogsky.com

توپولاسیونه پایان نامه؟؟؟؟؟؟؟ملییییی اینا رو از کجات در میاری؟هلاک این اصطلاحاتتم....اصلا اومدم اینجا رو خوندم روحم رفرش شد.والا بوخوداااا...چند وقت بود اینجوری بهم نچبسبده بود.
توکل به خدا.من برات دعا میکنم اگه قابل باشم که به بهترین شکل ممکن پیش دفاعت انجام بشه و با انرژی بری سمت دفاع اصلی.
توام مباظبه خودت باش.لباس بپوش بچه جان

خودمم نمیدونم از کجام درمیاد یهوییه! خداروشکر رفرش شدی ممنونم ک دعام میکنی عزیزم چشم مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد