ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

بازم میگم "زنده باد سلامتی"

عادم سالم باشه فغط ...همین! بقیه کارا و چیزا همه سر وقته خودش انجام میشن ....فغط سلامتی مهمه  سلام

.

امیدوارم خوب باشین جینگولا! منم عی بد نیسم. سه شمبه شب بود فک کنم ! عاره که گلوم میخارید. شبش دو تا قرص ضد اسم خوردم - این قرصا رو اولین سالی که اومدم تهران متخصص برام تجویز کرده بود. قضییه از این قرار بود که اون سال من طرفای اذرماه هی سرما میخوردم و گلو درد و اینا. بعد یه مدت خوب میشدم و یه مدت بعد دوباره از نو! نگو اینا سرماخوردگی نبوده و در واقع حساسیت و اسم خفیف به دلیل الودگی هوا بوده. اینو وختی فمیدم که رفدم ولایت و اونجا به حرفه خاهر بزرگه گوشیدم و منو برد دکتر و دکتر ب که یه دکتره مهربونه مشکلو فمید. و این قرصای ضد اسم رو برام نوشت.

القصه سه شمبه شب خوردم قرصا و خوابیدم و درد گلوم به حدی بود که نصفه شب دو بار از خاب پاشدم. انگار که خنجر میزدن به گلوم! صبحش دیگه برخاستم و اول رفتم بانک برا کارته هدیه اقای مسئول و بعدم برگشتم خونه. جعبه های شکلاتو دو تا دو تا گذاشتمشون تو پلاستیک...

.

برم سوپمو که گرم شده بخورم بعد بقیشو بنبیسم ...

.

عاخیشششش اون قلمبه هه تو سوپ شلغمه که درسته انداختمش! خوشمان میاید شلغم در سوپ تکه کرده و بخور نماییم!

خب کجا بودیم؟! هااا ... گذاشتم تو پلاستیک و یه دونشم همینجوری تو دس گرفدمو اژانس گرفدم به مقصد میدون گمرک که محل تاسکیای شهرستانای تهرانه. 12 تومن گرفد ازم. کمکمم کرد که جعبه ها رو جابجا کنم البته. دیگه اونجام جعبه ها رو گذاشتم پشته یه تاسکی که به مقصد شهرسان میرفد و رفتیم رسیدیم با جعبه ها! اونجا که رسیدیم به راننده هه گفدم دربست منو تا فلان سازمان میبری؟ گف هااا میبرم! یه پیرمردی بود راننده هه. بعد دو دقه گف خانوم ده تومن میگیرما! منم دیدم این انگار میخاد زیاد بگیره و گفدم پس پیاده میشم مرسی. پیاده شدم و جعبه ها رو از اون پشت برداشتم و گذاشتم رو جدول وسط جاده! جاده که نه اتوبان مانند! خب همونجا پیاده میکنن مسافرارو. دیگه بلافاصله یه تاسکیه دیگه اومد و گرفدمش و پرسیدم تا فلان جا چقدنه میگیری و میبری که اونم گف نمیدونم نرخ چنده! یادم افتاد که از سازمان تا اینجا رو 5 تومن میگرفدن. دیه بش گفدم 5 . اونم قبول کرد و دیه جعبه ها رو سوار کردمو خودمم سوار شدم و پیش بسوی سازمان. مردک قبلیه میخاس 5 تومن بیشتر بگیره! خلاصه با جعبه ها خوشال و خندان وارد شدم و گذاشتمش بقل دستمو شرو کردم به ورود دیتاها از سیستم به چک لیستا و تقریبن طرفای 12 بود که تمومید. قبلشم پاشدم و با یکی از خانومای واحد رفدیم درمونگاهه سازمانه مربوطه و مفت مفت دکتر دیدمو داروهامم مفت مفت از داروخونش گرفدیم و اومدیم . بلافاصله یه کلوچه خریدم و همونجا دارودرمانی رو شروع کردم. شربت هم داد بهم. میخورمشون خابم میگیره.

دیه جعبه ها رو بین پرسنل تقسیمیدم و کلی ازم تشکر کردن - کارت هدیه رو هم یواشکی و دور از چشم بقیه تو حیاط سازمان دادمش به اغاهه و اونم کلی تشکر کرد و افه اومد که نه و فلان! ولی بعدش گرفدش. دیگه با خانوم مسئوله هم خدافظیامو کردم و تمام!

هااا بعد تخسیمه جعبه ها یکی از پرسنله واحد گف یه عکسه یادگاری بگیریم. خیلی خوشم اومد از این کارشون! حس خوبی بهم دس داد که میخاسن یادگاری داشته باشن ازم. دیگه وایسادیم و عسکم گرفدیم و گفتمشون که برا منم تلگرام کنن  که کردن. خیلی ادمای خوبی بودن ایشالا که تو زندگیاشون خیر ببینن. اینم عسکه شوکولا

.

برگشتنی اول رفتم اون سر خیابون بازار ماهی و مرغ. یه دونه ماهی حلوا گرفدم که گفدم برام تمیس کنه. کلش رو داشت بر میداش برا خودش که گفدم برنداره و بزاره برا خودم( واسه غرغرو و گردن کلفت میخاسم!) دو تا دونه هم رون خریدم و رفتم تو میدون تره بارشون که همون کنار بود. پرتقال وشلغم و گوجه و ارزن برا کفدرا و سیب زمینی خریدم و با دستانی پر اهن اهن کنان خودمو انداختم تو تاکسی تهران و نقشم این بود که رسیدیم تهران بگم دربست ببردم دم در خونه. ولی اغای راننده گف اون ورا طرحه و نمیتونم برم. گفدم عب نداره خدا کریمه یه جوری اینهمه وسیله رو میبرم دیه!

.

از میدون گمرک که پیاده شدم خدا کمک کرد و بلافاصله یه تاسکی جلوم وایساد. خم که شدم بپرسم دربست میبره یا نه یکی از نابلونا از دسم ول شد و افتاد زمین! فک کنم رانندهه دلش به حالم سوخید! البته خب پلاکشم اوکی بود که قبول کرد منو برسونه به خونم. فک کن هشت تومن ازم گرفت! اژانسه صبح همین مسیر رو دوازده گرفده بود. البته گف هشت و من از ذوق مرگی ده بهش دادم و بقیشم گفدم باشه. عاخه خیلی مهربون بود و برا جم و جور کردنه پلاستیکامم کمکم کرد. دیه بردم وسایلو گذاشتم تو خونه و برگشتم از اق رضا یه بسته دسماله نظافت هم بگیرم. که سرامیکا رو پاک کنم. یه قوطی ارده هم خریدم ازش. خیلی وخت بود هوس کرده بودم. ولی خب من این ورا خرمای کبکاب بهبهان ندیدم. ارده با این نوع خرماها خیلی خوشمزه میشه. نه با رطب .

دیه اومدم خونه و اول خریدا رو جابجا کردم و یکککک ساعت فقط طول کشید که من این ماهیا رو تمیس کنم. مردک پولکاشو خوب تمیس نکرده بود و کلی پولک با ناخنام از رو ماهیه کندم . سوپمم بار گذاشتم با رون مرغ و هویچ و شلغم و سیب زمینی و فلفل دلمه و پیاز و گل کلم! بعدن ترش سرامیکامو تمیس کردم. میخاسم خونه تمیس باشه بعد من توش بگیرم استراحت کنم!

.

دیگه انقدر کارام طول کشید که تا بخام برم حموم سوپمم پخت! یه ملاقه خوردم و حمومیدم و بعد حموم هم باز سوپ خوردم و نت گردیو خوااااااااااااااب حسم نبود بیام بعاپم و حال نداشتم. امروز هم یه بار نصف شب پاشدم که قرصامو بخورم و یه ساعت موزیک گوشیدم و بعدن ترش خابیدم! تا ده و نیم. بعدم پاشدم اول اخشالا رو بردم گذاشتم سر کوچه و بعدش ریکا و پودر لباسشویی خریدم با سبزی یخ زده قرمه سبزی! میخام با یه تیکه از ماهیا قرمه سبزی پلو درست کنم حالا وختی درستیدم بهتون میگم چطوری! بعدم اومدم خونه و زنگیدم به بنگاهیه ببینم چرا خبرمون نمیکنه بریم تمدید رو امضا کنیم که بهم گف امروز ساعت دو بیا. به اغای صابخونه هم خبر دادم و اونم گف اوکی. دیگه تا مانتو شلوار سرمه ای رو اتو بزنم و اینا شد 12 که دیدم خابم میاد . خابیدم تا یک و سی و هفت! ساعت و گذاشته بودم رو یک و چل! پاشدم و لباس پوشیدم و رفدم سمت بنگاه. ( میگم خوشتون میاد در تهرانه بزرگ همه چیه ملی دمه دستشه؟!! ) بانک پنج دقه راهه، بنگاهیه کمتر از 5 دقه! ارایشگره دو دقه!! سوپر میوه هه 5 دقه! اق رضا یه دقه! دانشکده یه ربع!! عاااااااااره ملی یه جایی خونه نمیگیره که زیرش عاب بره!!!

.

اغا یه چیزی! این همسایه بقلی میخاد اجاره بده و داره رنگامیزی میکنه. از بنگاه که برگشتم دیدم درش بازه و یه خانومی هم داره میبینه توشو. منتظر موندم خانومه بیاد بیرون و گفدم (الکی) میخان اجاره بدن؟ گف ها! گفدم چن؟ گف پنج ملیون ماهی 900 دیگه گفدم بزارین منم ببینم! رفتم تو و از اقا نقاشه اجازه گرفدم و خونه رو دید زدم. اندازش اندازه خونه من بود فقط هالشم پنجره داش و فرق اصلیش هم این بود که حموم باز میشد به اتاق خاب درش. خونه من حموم واز میشه به اشپزخونه. البته با توجه به اینکه من تو دست لباس میشورم مدله خونه من بهتره. هااا یه فرقشم این بود که بالکنش تو اشپزخونه بود. البته احساس کردم کابینتاشم خیلی درب و داغونه. خلاصه که صابخونه من دو ملیون بیشتر از من پوله پیش گرفده با این حساب 

.

استادم گفده از یکشمبه به بعد پیگیری کنم برا وخت گرفتنن ازش. خدا کنه جوابمو بده. از یه نفر هم شنیدم که 15 اذر میخاد بیاد ایران. حالا از خودش ایندفه میپرسم. میخام یه هدف بزارم برا 15 اذر ماه باسه پیش دفاع! عینه اسب که سهله عینه شتر مرق باس بدوم تا به این هدف بخام برسم. عواملی محیطی هم باس باهام یاری کنن. عوامل محیطی یکی اینه که استاده دو روز وخت بزاره که مقاله اولمو اوکی کنه. مقاله دومم رو هم باز اوکی کلی بده که بدمش ادیت. یه جایی پیدا کردم که تو سایتش زده یک هفته ای ادیت میکنه مقاله رو و گواهی هم میده مبنی بر اینکه این مقاله توسط فرد نیتیو ادیت شده و میشه این گواهی رو ارائش داد به ژورنال. عین چی باس بدووم و اینه حال و روزم حالا وخته مریضی بود عاخه؟؟؟!!

.

یه فیلم گرفدم به نام خشم و هیاهو . اون چهارشنبه رو نپسندیدم هر چند که توش شهاب بازی میکرد. بقیه گند زده بودن تو بازیشون. امیدوارم خشم و هیاهو خوب باشه.

.

خو دیه برم. کاری باری؟! برام دعا کنین و انرژی مثبت بفرسین. دوستون دارم. آیکونه بوس از راهه دور برا جلوگیری از عدم انتشار میرکوب!

نظرات 8 + ارسال نظر
محمد الف شنبه 29 آبان 1395 ساعت 20:34 http://پرندنیلگون

سلام ببخشید تشریف آورده بودین چیزی ارایه نکرده بودم .ایشاله بزودی

سلام.نه بابا خاهش میکنم. شما کیفیت نوشته هاتون بالاتر از این حرفاست و بایدم زمان بزارین روش ممنونم که میاین منو میخونین اقای الف عزیز

مرغ آمین جمعه 28 آبان 1395 ساعت 19:17

ملی جون بیا بنویس! دلم تنگیده!

اوخی ببقشین امشب دیر کردم

شبدر جمعه 28 آبان 1395 ساعت 14:04

خسته نباشی با این همه بدو بدو . امیدوارم زودتر حالت خوب بشه با این وضعیت گلو دردت اگر باکتری یا ویروس باشه مراقب باش پیشیا نگیرن . از سوپت ایده گرفتم با سبزیجات درشت خورد شده منم پزوندم .
ان شاالله خدا قوت بده به کارات برسی . بوس

سلامت باشی شبدر جونم. خیلی بهترم خدا رو شکر باشه مراقبم به پیشیا ندم ویروس میروسو ولی فک کنم به دلیل الودگی هوا گلوم ملتهب شده بود . سوپ نوش جان. ممنونم شبدر مهربون

شادی جمعه 28 آبان 1395 ساعت 01:56

سلام به روی ماهت
خسته نباشی گلم. امیدوارم حال جسمی ت بهتر باشه و کسالت برطرف شده باشه. بیا بغلم که میخام خوب بچلونمت که خستگی این هفته پرکار از تنت دربیاد. خداییش پشتکارت قابل تحسینه. ماشالله...
خیلی حس خوبیه برا منم که دوستای همکار توی سازمان اونطوری برخورد کرده ن و متقابلا رفتار خودت از اونا محترمانه تر بوده. از هر لحاظ نشون دادی که خانم های کلاس و نجیب و محترمی هستی و در شان همچین خانمی نیس که باهاش غیر از نجابت رفتار بشه. بازم به دوستی باهات افتخار میکنم و سراسر انرژی میگیرم ازت.
خریدات حس خوبی به ادم میده. فقط این کرایه هایی که بابت ماشین عوض کردنات میدی حرصمو درمیاره.
شوکولاتا خداییش بامزه و شیکسن هاااا
وقتی میگی خونه من ،بازم یه حس خوبی میدی. یه جوری میگی که واقعا خونه مال خود خودته
پول دستمالای نظافتت رو هم سعی کن صرفه جویی کنی. البته این نشون میده که ملی تمیسه و پاکیسه
مواظب خودت باش و بوووس

سلامممنونم عاره بهترم ممنونم بابت چلش!
اونا لطف داشن به من و شمام نظر لطفته عزیزم و همه این خوبیا از خودته منم ب داشتن دوستای خوب و خالصی مث شما ب خودم میبالم کرایه رو راس میگی ولی خب چاره چیه ، بخام با اتوبوس رفت امد کنم هم خیلی اذیت میشم همم اینکه خیلی خیلی وختمو از دس میدم. عب نداره عوضش دانشکدم نزدیکه و لازم نیس با تاسکی برم و بیام این به اون در!
در واقع خونه استیجاریه من
دسمالو عاره راس میگی باس بیشتر صرفه جویی کنم ماله مرض وسواسمه ممنونم شادی جون تو هم مباظبه خودت باش

بهار پنج‌شنبه 27 آبان 1395 ساعت 23:41 http://likespring.blogsky.com

سلام دختر مهربون.
میگمااا ملی من معتقدم به تعداد تک تک آدمهای دنیا راه و روش خاص آشپزی وجود داره.هر کسی سبک خودشو دارههههه....شلغم نمیدوستم ولی سیب زمینی خوبه قلمبه بیوفته تو سوپاااااااا....سوپ که زیاد آدمو سیر نمیکنه.تهش میتونی سیب زمینی رو با نون لقمه کنی بخورییه نکته جدید آموختیم.
شیر زیاد بخور ملی تو این هوای آلوده.
قرمه سبزی با ماهی؟؟؟نشنیده بودممم
راستی خوشت به و آلو رو پزیدیمااااا....خعلی باحال بود.دوست میداشتم بسیووووور....
از کجا از این غذاها بلتی تو اخه؟؟؟؟؟
ایشالا که کارات همهههههه بیوفته رو دور تند و زود تموم شه.من بهت افتخار میکنمممممممم

سلام بهار جونی
دقیقن همینه که میگی ، دسپخت هر کس خاص خودشه. سیب زمینی قلمبه رو هسممممم و فکر خوبیست شیر خریدم از دیروز ولی عاخه این پاستوریزه ها که شیر نیسن
بلی قرمه سبزی پلو با ماهی خاهم نوشت ازش
خورش به الو نوش جان من ازونجایی ک شکمویم لذا بلتم دیه ایشالا ایشالا ، منم ب داشتن دوسدایی مهربون مث شما افتخار میکنم

پیشی پنج‌شنبه 27 آبان 1395 ساعت 20:47

استراحت کن زود خوب میشی ملی جون
چه روز پرکاری داشتی واقعا خسته نباشی

عاره از صب تو استراحتم پیشی جون. مرسی از کامنتت عزیزم

روشناا پنج‌شنبه 27 آبان 1395 ساعت 18:52 http://roshanaa.blogsky.com

خسته نباشی ملی جون، کلی کار انجام دادی دیروز با حال ناخوشت، حق داشتی والا دیشب پست نذاشتی :)) ایشالله زودی خوب بشی بیشتر مراقبت کن
راجع ب اون قرمه سبزی پلو هم بعدا بگو حتما، من عاشق قرمه سبزیم

ممنونم. اره دیروز هم شلوغ بودم و هم مریض. چشم مراقبم و ممنونم ازت چشم احتمالن یه شمبه میپزمش

مرغ آمین پنج‌شنبه 27 آبان 1395 ساعت 16:58

باریکلا ملی جون خوب بردی جعبه ها رو! راستی چرا با ناخن هات پولکا رو کندی مگه چاقو زیرش بزنی کنده نمی شه؟!

هااا خوب بردم! کنده میشه ولی میپاشه این ور اون ور خو. نمیخاسم همه جا پولکی شه! مجبور بودم بگیرم زیر اب و همزمان با ناخونام بکنمشون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد