ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

یک روز معمولی

سلام شبتون خوش و خرم و اینا!

امروز یه روز معمولی بود. صب بعد نماز تا هفت خابیدم و بعد پاشدم و تا برسم دان و انگشت بزنم شد هشت و نیم. تا یک رو مقاله دوم کار کردم( در واقع دو سه تا کامنتی که استاد راهنمام داده بودمو اعمال کردم روش. گذاشه بودم دوباره نتایج فاز دوم رو ببینه بعد رو مقاله تغییراتو اعمال کنم که گفتم ولش حالا من اعمال میکنم ایشالا که ایندفه تحلیلا موردی نداره) دو صفحه هم فصله دو سرچیدم و ترجمیدم و تایپیدم. همین! وسطشم رفتم یه چای ریختم و ماگ چای بدست رفتم پیشه استاد مهربونه به امید اینکه یه چی بده بخورم با چاییم  البته کیشمیش داشتم تو کیفم ولی دلم یه چیه هیجان انگیزناک تر از کیشمیش میخاس! رفتم دیدم داره اماده میشه بره بیرون دیه گف بشین و منم دو دقه بیشتر ننشستم و بیرون اومدنی هم سهمیه شوکولمو داد  دیگه اومدم و خوردم و تا یک که وخته نهاره یه موز هم خوردم! این روزا زیادی میخورم!

.

یک پاشدم رفتم نهار و ماکارونی بود با یه سالاده عجیب! توش نخود فرنگی داش! فلفل دلمه داش! سس داش! سیب زمینی داش! جعفری داش! و یه چنتا چیزه دیه که تخشیص ندادم چیان!! البته من از این چیای قاطی پاتی میدوستم! تقریبن نصف ماکارونیمو نیگه داشتم که بدم به پیشمولکا!

یکم بریم عکسای پیشمولی ببینیم؟! دوس دارین؟

.

صب که رسیدم دان این خانومو دیدم که نشسده رو نیمکته بارون زده و معلوم نبود منتظره کیه!

.

.

دیگه محبتم لبریز شد و رفتم بگیرم بچلونمش که یکم شاکی شد و از نیمکت اومد پایین. اینجا داره میگه "تو دیگه از کجا پیدات شد؟!"

یه توضیحی داخله پارانتز اضاف کنم که یه وخ فک نکنین این خانومه محترم موفش آویزونه هااا! نه خیرم! ایشون خیلی هم موبادی عاداب و تمیسن! فقط به طور مادرزادی یه لکه رو مماخشون دارن! بعله!

.

دیگه منم دیدم خیلی شاکیه گفتم یه کاسه شیر بش بدم بلکه یکم راضیش کنم بزاره بچلونمش! و لذا ی شیر براش از بوفه خریدم و نصفشو ریختم تو کاسه و خانوم که مشغول به خوردن شد اون وسط مسطاش منم حسابی نازش کردم و قلقلکش دادم!

.

اومدم این ور تر که این کوپول خانو دیدم. عادت داره چشاشو میبنده و دهنشو یه متر باز میکنه و از ته دل میوی طلبکارانه میکنه و حیثیت برا عادم نمیزاره! دیگه بقیه شیرم ریختم برا اوشون!

.

ظهری هم که از سلف اومدم دیدم خانوم خوشگله و مامانش سر راهمن و براشون یکم ماکارون ریختم، مامان پیشی ولی زیاد نخورد شاید خوشش نیومد:

مامانی رو ناز کردم و حسابی عیش کرد واس خودش! خانوم خوشگله هم داشت اون پشت کلکه ماکارونی رو میکند

جلوتر که اومدم پیشمولک یا به قوله شادی پشمولک خانوم هم تشیف داشتن و بقیه ماکارونی هم نصیبه ایشون شد:

.

گربه باز هم خودتی!

.

فردا صب زود پامیشم و اول انگشت فشانی میکنم و بعد یه راست شهرستان....عی خدااا .....

دوس جونیا همچنان موچکرم که بهم سر میزنین. و دوباره ممنونم بابته صفای دل اونایی که کامنت میزارن و محبتشونو در حقم تموم میکنن  شبتون ارغوانی ...

نظرات 10 + ارسال نظر
شبدر پنج‌شنبه 20 آبان 1395 ساعت 09:21

روز خوبی بوده بالاخره شروع کردی . ان شاالله بیای بنویسی کارم با جمع اوری دیتاها تموم شد . خدا قوت !

عاره خوب بود. ایشالا. مرسی شبدر جونی

روشناا چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت 23:10

ملی جون کامنتم نصفه اومد :| بلاگ اسکاىِ بی تلبیت

عب نداره روشنا جونم برا منم پیش اومده. ایم بلاگ اسکای گاهی خیلی خر میشه

بهار چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت 17:09

وای چقدر پیشول
انقد بهشون میرسی ببین چه تپل مپلین
ملی مهربون
داری منم هوسی میکنی با پیشولای کوچه دوس شم

هااا زاد و ولد کردن امار رفته بالا نه بابا من زیادم نمیرسم بچه های دیگه هم میرسن دستشون درد نکنه. از طرفی هم چون اسیر و ویلونه خیابونو اینا نیسن بدناشون توپولی میشه.
قوبونت
دوس شو دوس شو ولی مواظب باشااا خیلی باس بهت اطمینان کنن تا بخان بات دوس شن. در کل در برابر حیوانات باس صبور بود

محمد الف چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت 15:28 http://پرندنیلگون

عالی بود انشا بهت ۲۰ می دم! فکر نکنی فقط تو گربه هارا دوست داری هاااا نع گربه ها هم تورا خییییییییییییییییلی دوست دارند اینو از چشاشون خوندم

ممنونم از شما عاااااره میدونم عاشششقمنننننن مرسی که میاین میخونین

مرغ آمین چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت 13:55

ایشالا کارت راه می افته ملی جون. من خودم موهام سفید شد موقعی که کارای پایان نامه می کردم!

ایشالا. توکل بر خدا. واقعن دوره سختیه

زهرآ چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت 10:06

چه استاد اهل دلی من استادم فقط خودش میخورد همه چیزم داشت بهمون تعارف نمیزد یا یا هروقت ز دستش ناراحت بودیم یه چیز تعارف میکرد که قبول نمیکردم
خخخخ گربه ها رو بهار چقده خدا را خوشحال میکنی و اون طفلکیا رووووووووو

اصن محشششرررره این مرد میدونی چیه؟ عاخه هر کیم میاد دیدنش براش خوشمزه جات میاره برا همین همیشه اتاقش پره به به عسد!
من بهار نیسم اینجانب ملیم البته من و بهار نداریم که دو روحیم در یک جسم! نه ببخشین دو جسمیم در یک روح! خلاصه یه همچین چیزی!

تیام چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت 09:56

ببخشید ملی خانم بابت در خواست نابجام

اشکال نداره پیش میاد

پیشی چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت 02:25

ملی منم گشنم شد
ایشالا به سلامت بریی و با دست پر برگردی

عوخی ممنونم ازت عزیزم

شادی چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت 01:01

ای جااان چقدم نازن ایناااا. پشمولکااااا
ولی راستشو بهای من میترسم جرات نمیکنم حتی توروشون بگم پییییشششششیییی. با اینکه خیلس دلم میخاد گاهی بگمااا

مرکز مرکز موردی یافت نشد.

مرکززززز
عووووف یه جیگرایین که نگو! بابا ترس نداره که دخدر. عاخه گربه ترس داره یواش یواش باهاشون دوس شووووو ببین چه دنیای قشنگی دارن حیوانات

روشناا سه‌شنبه 18 آبان 1395 ساعت 23:53 http://roshanaa.blogsky.com

عزیییزم این پیشیا رو نگاااه

اوهوممممم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد