ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

ملی و حرفهای دلش

اینجا خودمم! همین

غرغرو و گردن کلفت مبارک!

سلامن علیکم و رحمه الله و برکاته!

.

قبل از هر چیز از سرکار خانم شادی از خوانندگان محترمه این وبلاگه وزین به دلیله همکاریه ویجه ای که با من داشدن نهایته تچکر و قدردانی رو به عمل می عاورم!  شادی جون منظورم این بود که تو همین آخریا یه نگا بنداری ببینی چیزه مشکوکی مث اسم و رسم و اینا عسد یا نیسد! دستت طلا 

.

اگر عنوانه این پست نظرتون رو به خودش جلب کرده بایس خدمتتون عرض کنم که دیشب تو کوچمون مراسمه شبه زفاف برگزار بود!  بله! سرکار خانومه غرغرو با جناب اغای گردن کلفت پیمانه عقد عاسمانی بسدن! بنده هم از این بالا تنها شاهده ماجرا بودم ( البته فک کنم تنها شاهد بودم چون قطعن بیکارتر از من بین همسایه ها نیس که بخاد شاهد جفت گیریه این دو کفدره عاشق باشه!)

قصه از این قرار بود که از پریروز این غرغر خانوم بشدت غررر هاش زیادتر از قبل شده بود و چنان میوهای جانگدازی سر میداد که دله هر جنبنده ای من جمله ملیه شما کباب میشد! اولش فک کردم جایی حبس شده و داره ناله میکنه ولی دید زدم و دیدم انگار سالمه . دیگه دیروز به این نتیجه رسیدم که این بچه فحل شده! فحل شده رو  به طور خلاصه بخام توضیح بدم ینی دلش شوهر میخاد! و جای جالبه قضیه اینجاس که با دو روز ناله بلخره تونس به مراده دلش تو کوچه پشتی برسه! ولی خوشالم که با گردن کلفت رو هم ریختن! گردن کلفت پسره خوبیه! منم نامردی نکردمو حسابی ازشون فیلم گرفتم که بفرسم الف ببینه! یکمم سر کارش گذاشتم و تو تکست نوشتم کلیپه مستهجنه دختر و پسر همسایه باورش شده بود ، کلیپه هم سنگین بود نمیرفت و اونم اون ور هی بال بال میزد که کوووووو بفرستشششش  خلاصه که اینطوریا!

.

صب متاسفانه برا نماز نتونسم پاشم و هفت و ربع پاشدم و صبونه نخورده اماده شدم و  طرفای هشت و نیم انگشت زدم . البته که یه لقمه نون بربری و پنیر با فلفل نارنجی و یه گردو با یه تیکه اوچول نون شیرمال با خودم بردم. عاخرین تیکه های نونم بودن! اونجا که رسیدم پس از انگشت فشانی اول یه چای با لقمه زدم و بعد شرو کردم به تکمیل گزارش طرحه! خوشبختانه تموم شد و دو و نیم ارسالش کردم به استاده و خودمم حضوری رفتم پیشش و یه سری توضیحات بهش دادم . فعلن که از سرم وا شده تا ببینیم ده دوازده روز دیگه چه وظیفه جدیدی محول خاهد کرد بهم.

تو یه ظرفه در داره اوچولو هم یکم پسته ی غیر شور! با کیشمیش ریختم صبح و گذاشتم تو کیفم و امروز به عنوانه نیمچاشت طرفای 11 خوردم ازش! اون پست رمزی رو هم یهوویی نوشتم! گفتم با توجه به احوالاته دو روز پیشم بی مناسبت نیس.

.

یک و نیم رفتم سلف و جاتون سبززززز فسنجوووووون بود! وای وای وای! خورشتشو برام زیاد ریختوند! اوه اوه الان یادم افتاد که موزی که دادنو نخوردم و تو کیفمه برم نجاتش بدم تا نپوسیده اون تو! ..... بعله میگفتم نهارو خوردم و دوباره اومدم بالا و گزارشو تمام کردم و همونطور ک گفتم استادمم دیدم. استاده یه جورایی در جریانه اون فرصته شغلیه که برام پیش اومده هس و هر بار منو میبینه ازم میپرسه که کارات در چه مرحله ایه امروز که گفتم  هنو مقالمو نفرسادیم گف بجنب و کلی زمان میبره تا اکسپت بیاد. البته اینا رو خودم میدونم ولی وقتی گفتم مقالمو در نظر داریم فلان جا بفرسیم حسابی از ژورناله نالید و گف یه سال طولش میده تا اکسسپت بده کلی بهم استرس وارد شد دوباره .

.

دیگه طرفای سه و ربع بند و بساطو جمع کردم و پیش بسوی خونه. اول رفتم سمت بربری فروشه که متاسفانه تعطیل بودش. خو نونم تمومیده بود. بعدشم دیه نخاسم برم نون سنگکیه. گلاب به روتون جیش داشتم برا همی از اق رضا یه بسته نون تافتون خریدم. تافتون دوس دارم ولی خب نونایی که بسته ای تو سوپریاس واقعن کیفیت ندارن و من تا مجبور نشم نمیخرم ازشون. 6 تا تخم مرقو یه ظرفم ماست کم چرب خریدم و اومدم خونه و پریدم دسشویی و همون طور که گفدم استرسی که شده بودم دیگه خابم پریده بود. طی یک عملیاته انتحاری تقریبن چهار اینا بود که پریدم تو حموم و تا خوده شیش مشغوله شستشو بودم:

پادریه آشپزخونه

یه ملافه

یه روبالشی

6 تا بلوز و تاپ

2 تا شلوار

یه دست مانتو شلوار اداری و مقنعه

تعداد متنابهی لباسه اونجوری!

چندین جفت جوراب

کیف زرشکیم

بند کیف لبتاپم!

رخت اویز فلزیم

همینا دیگه!

.......

این نقطه چینها دوستم بود که زنگید و نیمساعت صحبتید! یه دوسته 13 ساله. 13 سالش نیستا! عمره دوستیمون 13 ساله. عاره!

......

خلاصه هی می شستم و هی میدادم بیرون لباسا و بقیه چیارو

.

اسمون هم من که حموم بودم حسابی بارید و منم هی میومدم حین لباس شستن اهنگه خداحافظ طهرانه فریدون آسرایی رو پلی میکردم و میگوشیدم. میگما من از این فریدون آسرایی خیلی خوشم میادباحاله.

.

دیگه خودمم ترو تمیس عودت شدم از حموم بیرون و رخت اویزمو که شستمو تو اتاقم بازش کردم چون میگن بارون اسیدیه. البته بالکنم سقف داره ولی خب بلخره ممکنه بپاشه از بارون دیگه! زیر رخت اویز هم چنتا پلاستیکه زباله باز کردم که ابا روشون بچکن. البته لباسارو خوب چلوندم که زیاد اب نداشته باشن. مانتو شلوار و ملفه و مقنعه و روبالشی رو پهن کردم که تا صب خشک شن و صبحم بقیه رو میپهنم!

.

چاییمو خوردم با دو تا شوکول و الانم دلم نون و ماس میخاد! پاشم بزنم تو رگ! نمازامم امروز هیچی نخوندم. ببینم حوصلم میکشه پکیجی بخونمشون یا نه.

.

دوس جونام دوستون دارم هوارتااا  به تعداد دانه های بارانی که غروبه امروز بارید!  بای بای و گودنایت!

نظرات 10 + ارسال نظر
مرغ آمین چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت 13:46

آره والا من که الان چند روزه گردن درد دارم به خاطر بشور بساب!

منم کمر درد میگیرم! البته فقطو یکی دو روزه اول بعده بشور بساب مواظبه خودت باش خو

مژده سه‌شنبه 18 آبان 1395 ساعت 17:43

ملی با اون تیتری که به الف جونی اعلام کردی یاد این کانالای تلگرام افتادم یه چیز مینویسن و تبلیغ میکنن میری میبینی یه چیز دیگه س و هیچ ربطی نداره

همچینم بیربط نبوداااا

مرغ آمین سه‌شنبه 18 آبان 1395 ساعت 12:29

خوشم میاد اینقدر تمیزی ملی جون! آخه من خودمم دست کمی از شما ندارم و دائم در حال بشوربسابم!

قوربونت. ولی خب تو این بشور بسابا باس حواسمون باسه شهید نشیم

روشناا سه‌شنبه 18 آبان 1395 ساعت 10:53

سلام از ماست شادی جون ؛)) خوب کارآگاه بازی درمیارین عاقا، خووووب D:

زهرآ سه‌شنبه 18 آبان 1395 ساعت 08:03

سلام. ماشالا چقده لباس
ملی خیلی خیلی نوشتنت را دوست دارم

سلام عااااره زیاد بود لباسا
ممنونم و خوشالم که دوس داری

شبدر سه‌شنبه 18 آبان 1395 ساعت 07:58

تصور این که این همه لباس رو با دست شسته باشی وحشت اوره ، خدا قوت بده

به من میگن ملی پهلوون شبدر جون

شادی سه‌شنبه 18 آبان 1395 ساعت 02:18

خخخخ
فعلا که همه چی ارومه. مورد قابل ملاحظه ای اگر یافت شد ،مرکز را در جریان خواهیم گذاشت.
به نیروهای خودی فرمان اماده باش داده شده تا چهار چشمی قرارگاه رو زیر نظر داشته باشن و بمحض رویت بیسیم بزنن به مرکز.
الو الو مرکز...
خخخخخ
سلام روشنا جون. ایکون بای بای و عرض ارادت

از ملی به شادی از ملی به شادی ...کیشششششش سشششششیسسسکککککسشششش (صدای بیسمه این!) شادی شادی! پیام دریافت شد....به برادرا خدا قوت بگو!!!
دسدت درد نکنه شادی جون قربونت. روشناآ شادی سلام داد

بهار سه‌شنبه 18 آبان 1395 ساعت 00:47

ای قربونت برم با این نوشتنت.لباسای اونجوری
کلیپ دختر و پسر همسایه
خدایا ملی رو برای ما حفظ بفرما.الهی آمیییییییییییییین

قوبونه خودت برم عااااااممممممییییییین

پیشی دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت 22:37 http://rozaneh123.blogsky.com/

ایییییییییی ملی... کلیپپپپپپ
گربه ها هم خوب زرنگن... از ما جلو زدن

پدسوووخته غرغرو نمیدونی چ اداهایی میومد عاخه

روشناا دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت 22:11 http://roshanaa.blogsky.com

من داشتم رفرش میکردم ک یهو دیدم پست گذاشتی! میگما جدیدا سَر و سِرّتون با شادی جون زیاد شده هااا :))
خسته نباشی بانووو از این همه رخت شستن :)
آخ آخ این جفت گیری گربه ها خیلی افتضاحه ها، وسط کوچه یهو میبینی :)))) ناله هم میکنن آره؟

من و شادی هااا سکرت بازیمون گرفته زنده باشی
اینا تو کوچه خلوت کرده بودن و منم حواسم بود ک متوجه نشن ک دارم نگاشون میکنم! خاستم راحت باشن. عاره غرغرو جیغای نازدار و کوچولو میزد و گردن کلفت هم قشنگ از ته حلقش صدا کلفت در میاورد! البته بلند نه ها! ته حلقی بود صداش جالب بود کلن و تا حالا اینجوری شاهد ماجرا نبودم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد